هرچند کانت در آثار زیادی به بحث اخلاق پرداخته است اما شاید دو کتابی که امهات بحث اخلاق وی را تشکیل میدهند یکی "بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق" و دیگری "نقد عقل عملی" باشد. بیشتر بحثهایی که در باب اخلاق کانت میروند از جمله بحث اینجا به این دو کتاب مقید هستند.
هدف اصلی فلسفه اخلاق به نظر کانت یافتن اصل بنیادین مابعدالطبیعه اخلاق است. او به دنبال اصل و اصولی است که همه انسانها از آن بابت که انسان هستند بدان مقید باشند. بدین جهت پارهای از مفسران کانت بدین نکته اشاره کردهاند که او به دنبال اصل و اصولی است که حتی شکاکترین افراد نیز نتوانند در آن اصول تردید و شکی روا دارند. به نظر کانت این اصل و اصول بر عقل مبتنی هستند بدین جهت تردیدی را برای کسی باقی نمیگذارند. عقلانیبودن این اصول البته خودمختاری عاملی که این عقل را به کار میبرد توجیه میکند. کانت تصریح میکند که کسی نمیتواند به اخلاق معتقد باشد بدون آنکه برای خود آزادی و استقلالی در انتخاب راهی قایل باشد.
پرسش اخلاق به زغم کانت این است که " چه کاری را باید انجام دهم" برای جواب به این پرسش البته باید به اصول بنیادین اخلاق متوسل شد. به نظر کانت فلسفه اخلاق همچنین باید چیزی در باب غایت عمل انسانی یا خیر برین بگوید که این خیر برین همان سعادت انسانی است. به نظر ما اینجا جایی است که پرسش اخلاقی کانت به پرسشهای اخلاقی یونان باستان و افرادی چون افلاتون و ارسطو نزدیک می شود. هرچند که کانت برخلاف فردی چون ارسطو تعارضهایی میان فضیلت و سعادت می بیند.
هنگامی که بحث از روش فلسفه اخلاق می شود کانت بر این نکته تأکید می کند که مضامین فلسفه اخلاق پیشینی هستند یعنی تجربی نیستند. بخش مهمی از دو فصل اول کتاب " بنیاد" بر این تعلق میگیرد که روش تجربی را برای مضامین اخلاقی – فلسفی نفی و طرد نماید. واضح است که چرا کانت بر پیشینی بودن روش فلسفه اخلاق تأکید می کند. فلسفه اخلاق باید تبیینی از سرشت و ساختار واقعیت اخلاقی ارائه کند و به این پرسشها پاسخ گوید که وظیفه چیست؟ انواع وظایف کدامها هستند و ماهیت خیر چیست؟ این پرسشها البته پرسشهایی مابعدالطبیعی هستند.
اصول مابعدالطبیعی هم باید از طریق پیشینی یعنی فراتر از تجربه تعیین گردند. تکرار کنیم که اتخاذ این امر از سوی کانت امری غریب نیست چرا که وی معتقد است احکام اخلاقی باید ضروری و کلی باشند و ضروری و کلی بودن احکام اخلاقی تنها در صورت پیشینی بودن آنها تحقق می یابند.
کانت تنها امر خیر بدون تبصره و استثنا را " اراده نیک " میداند. به نظر وی هر امری دیگر را که خوب و خیر بپنداریم برایش میتوان استثناهایی یافت اما این نکته در باب اراده نیک برقرار نیست. به تعبیر دیگر آنچه انسان را خوب می سازد ارادهای است که بر اساس قاعده و قانون اخلاقی شکل میگیرد و بر طبق وظیفه سامان مییابد.
او تنها عملی را اخلاقی میداند که نه بر اساس انگیزه های متفاوت که بر طربق وظیفه شکل گیرد. بدین جهت اموری مثل خواستن و لذت و فایده برخلاف اندیشههای فایدهگرایانه در آرای فلسفه اخلاق کانت جا و مکانی ندارند. به نظر کانت تنها پیروی عمل بر طبق وظیفه است که میتواند عملی را تحت هر شرایطی اخلاقی کند و این در حالی است که انگیزههای دیگر واجد این ویژگی نیستند.
نظر شما