پس از یونان باستان و اندیشمندان سترگ آن، بحث از شخصیت اخلاقی فراموش شد. در این زمینه بیشتر بر مفاهیمی چون الزام، وظیفه و قانون تمرکز شد. شاید مهمترین دلیل این امر آن باشد که پس از یونان باستان دیگر پرسش اخلاقی زندگی خیر چیست نبود بلکه پرسش این بود که چه کاری درست یا چه کاری نادرست است.
انسکومب البته در صدد است دقیقتر نشان دهد چرا این امر رخ داده است. به نظر وی ایده رواقیان بر اخلاق مسیحی تأثیری ژرف گذاشته است. همین امر سبب بسط مفهوم قانون طبیعی شده که برای همه انسانها قابل اعمال است. به نظر آنسکومب چه در قرون وسطا و چه در جهان جدید این مفهوم است که نقشی اساسی ایفا می کند حال خواه در دل الهیات مسحیی مطرح باشد و خواه از سوی فیلسوفانی چون کانت و میل مطرح شده باشد.
بدین ترتیب است که مفهوم شخصیت اخلاقی کمرنگ می شود و اخلاق در پرتو اعمالی که مطابق قانون اخلاقی انجام می گیرد موضوعیت می یابد. در این منظومه شخصیت اخلاقی حوزه وظیفه ثانوی یا ناقص قلمداد میشود. منظومه اخلاقی کانت نمونه خوبی برای این رویکرد نسبت به اخلاق است. کانت در "مابعدالطبیعه اخلاق" فلسفه اخلاق را به دو حوزه تقسیم میکند: حوزه عدالت و قانون و حوزه فضیلت. وظایفی که موضوع حوزه قانون هستند کامل قلمداد میگردند اما دیگر وظایف ناکاملند. این رویکرد در اندیشههای هیوم و میل هم به شکل دیگری هویدا و پیدا است.
در میان فیلسوفان معاصر سوزان ولف یکی از چند فردی است که در این باب دغدغه خاطر دارد. او در کتابش "آزادی بدون عقل" از این نکته بحث میکند که تقریباً هر رشد اخلاقی میتوانست به زور باشد و میتوانست فرد را بدان سمت سوق دهد که قادر نباشد دریابد چه کاری را از جهت اخلاقی باید انجام دهد یا او را بدان سمت سوق دهد تا قادر نباشد بر طبق فهمش عمل نماید. به طور مثال ولف به شهروندان آلمان نازی عطفتوجه نشان میدهد که نمیتوانند آزادانه زندگی اخلاقی داشته باشند. او با این مثالها میخواهد نشان دهد که هیچ روشی برای تعیین اینکه کدام تربیت با عقل سازگار است وجود ندارد و از این رو او تصریح میکند همیشه این خطر وجود دارد که ما با توسل به عقل آزادی اراده خود را نادیده بگیریم.
بر طبق دیدگاه ارسطو اما شخصیت درست بر دو پاسخ روانشناسی درست استوار است که اکثر مردم این دو پاسخ را بدون دشواری تجربه میکنند. یکی تمایل به لذت بردن از فعالیتی است که استعدادهایمان را شکوفا میکند و دیگری تمایل به شکل دادن احساسات درست نسبت به دیگران در شرایط خاص.
ممکن است افرادی باشند که نتوانند لذت تحقق خود را تجربه کنند یا نتوانند احساسات درستی نسبت به دیگران داشته باشند. اما به نظر ارسطو هر فرد فضیلتمندی قادر است بهتر شود و از این رو مسئول اعمالی است که انجام میدهد. به نظر ارسطو البته این اعمال نشاندهنده شخصیت وی هستند.
با این همه نباید گفت که تغییر شخصیت کاری آسان است و بهسرعت محقق نمیشود. اگر شخصیت بهدرستی یا به غلط از سوی ساختارهای سیاسی و اقتصادی یا زندگی خانوادگی شکل گرفت آنگاه تغییر شخصیت فرد مستلزم دسترسی به نیروهای تغییردهندهای است که ممکن است دردسترس نباشند. بدین جهت همیشه باید مواظب شرایط مختلف بود تا این شرایط به بهبود شخصیت کمک کنند و نه آنکه شخصیت انسانی را از جهت اخلاقی بدتر کنند. در جوامع مدرن به طور مثال بسیاری از افرا بالغ کارهایی را انجام میدهند که به از خودبیگانگی آنها میانجامد یعنی نه به شکوفا شدن استعدادهای آنها کمک میکند و نه لذتی را به وجود میآورد. به طور مثال حتی هماکنون زنان از مشکلات عدیدهای چه در محل کار و چه در منزل و حتی در جامعه رنج میبرند. از این رو شرایط اولیه پرورش استعدادها آنگونه که ارسطو از آن صحبت میکند نزد آنها موجود نیست. با تکیه بر همین نگاه است که پارهای از مدافعان نظر ارسطو چون مک اینتایر انتقادات خود را روانه جهان مدرن میکنند.
این تأملات نشان میدهند چرا شخصیت نه تنها در اخلاق که در فلسفه سیاسی و فلسفه آموزش و فلسفه ادبیات موضوع اساسی و مهمی است. اگر بسط شخصیت اخلاقی مستلزم عضو یک جمع بودن است که در آن شهروندان میتوانند استعدادهایشان را تحقق بخشند و پیوند دوستی و اخوت بندند آنگاه آنها نیاز دارند بپرسند نهادهای آموزشی، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی چگونه باید سامان یابند که این پرورش استعدادها بهتر و بیشتر صورت گیرد. پارهای از فیلسوفان معاصر اخیراًٌ به این مضامین پرداختهاند.
به طور مثال مارتا نوسبام از فضایل ارسطویی استفاده میکند تا رویکردی دموکراتیک را نشان دهد. همچنین اندره ماسون از این نکته بحث میکند که چگونه نیروهای بازار سرمایه پرورش فضایل را دشوار میسازند. روزالیند هرستوس هم دیدگاهی ارسطویی را در مورد احساسات به خدمت میگیرد تا رویکردهای نژادپرستانه را بررسی کند. لارنس تاماس نیز بحثهای ارسطو را در زمینه عشق به خود و دوستی به خدمت میگیرد تا از این امر بحث کند که دوستی به تحقق شخصیت اخلاقی مدد میرساند. اگر فردی علاقمند باشد که بفهمد کم و کیف شخصیت اخلاقی چیست و تا چه گسترهای میتواند تغییر یابد باید مثالهای سودمندی بیابد که هم از جهت ایجابی و هم از جهت سلبی در ادبیات این موضوع موجودند.
نظر شما