۳۱ خرداد ۱۳۸۳، ۱۲:۱۹

آينده اديان در گفت وگو با نينيان اسمارت

آينده اديان در گفت وگو با نينيان اسمارت

خبرگزاري " مهر" - گروه دين وانديشه : متن زير گفت وگوي " اسكات لندن " با پرفسور " نينان اسمارت " يكي از محققان برجسته دين پژوهي است . وي طي اين گفت وگو به بررسي وضعيت آينده اديان در دنياي مدرن مي پردازد .

                                                                    
* آيا مطالعه تطبيقى اديان مى‏تواند  موجب نسبي شدن دين  شود ؟  آيا اين گزاره ‏مى‏تواند صادق باشد؟

- نينيان اسمارت : بررسى و تشريح اديان مختلف جهان مطمئنا مى‏تواند نگاه بيرونى شما را تغيير دهد ونگاههاى تعصب‏آميز موجود در سنت‏هاى دينى را به كنارى بزند. اما از سوى ديگر،  ممكن است ‏تجربه دينى شما را گسترش دهد و در نهايت به شخصيت فرد بستگى دارد.

*  شما وابسته به كليساى اسقفى هستيد ، اما با بسيارى از اديان بزرگ جهان رابطه برقراركرده و از آنها فراگرفته‏ايد.

-  بله، من به طريقى غير معمول وارد اين مسير شدم. من در اواخر جنگ جهانى دوم‏ به خدمت سربازى در ارتش انگلستان فراخوانده شدم و در بخشى كه بعداً به گروه اطلاعاتى معروف ‏شد منتقل شدم. نخستين چيزى كه آنجا انجام دادم، طى دوره يك سال و نيم براى فراگيرى زبان ‏چينى بود كه ديدگاه مرا نسبت به جهان كاملاً عوض كرد. ما متون كنفوسيوسى خوانديم و چنان كه ‏رسم ارتش است من به سريلانكا ( سيلان) اعزام شدم. دين فراگير آنجا بوديسم است. ما به‏ سربازان محلى آنجا آموزش مى‏داديم. به نظر ما رسيد كه حضور يك  كشيش نظامى مسيحى ‏براى واحدى كه اغلب نفرات آن بودايى و هندو بودند، بى‏معنى است. به همين خاطر از راهب معبد همسايه ‏مان خواستيم تا قاضى و كشيش ما باشد. فكر كنم ما تنها گروه در ارتش انگلستان بوديم كه ‏كشيش بودايى داشت. من 18 سالم بود كه به ارتش رفتم و در واقع خيلى زود با نظرات اديان ديگرآشنا شدم.

* شماامروزه دين خود را چگونه توصيف مى‏كنيد؟

-
 اغلب مى‏گويم كه بوديست - اسقفى هستم. معمولاً اينطور مى‏گويم تا مردم را اذيت ‏كنم. ( با لبخند )

* منظورتان چيست؟ 

-  دوست دارم مردمى را كه گمان مى‏كنند تمام حقيقت تنها در يك دين جمع است اذيت ‏كنم. به نظر من، در هيچ دينى تمام حقيقت جمع نيست. گمان مى‏كنم ديوانگى است اگر فكر كنيم كه ‏در سنت‏ها و تمدنهاى ديگر چيزى براى فراگيرى وجود ندارد. اگر موافق باشيد كه اديان ديگر چيزى ‏دارند كه شما مى‏توانيد از آن فرا بگيريد، در نهايت اين گونه مى‏شويد : يك بوديست  اسقفى يا يك هندوىِ مسلمان يا هر چيز ديگر.

*  بوديسم چگونه باورهاى مسيحى شمارا تكميل كرد؟

- گمان مي كنم كه اخلاق بوديستى به طرقى روشن ‏تر و نظام‏ مندتر است. تصور بوديست ‏اين است كه مشكلاتِ اصلى ما، آز، نفرت و وهم است.  " وهم" در سنت مسيحى، چندان مورد اشاره‏ واقع نشده است. در غرب، كه گناه اوليه، تفكر ما را احاطه كرده است. ما فكر مى‏كنيم كه مشكلاتِ ما به دليل خواستِ قدرت ناكافى است. اينجا مزيت‏هايى در تفكرهست كه البته، گمان مى‏كنم شما هم مى‏توانيد چيزهايى از بوديسم فرا بگيريد. در اين صورت، بوديسم مكمل مسيحيت مى‏شود و چيزهايى بدان مى‏افزايد.

* شايد به همين دليل است كه امروزه بسيارى از آمريكايي ها به بوديسم گرايش مى‏يابند.

- گمان مى‏كنم كه جذابيت بوديسم در آن است كه الزام باور به خدا ندارد و اين باعث‏ كشش بسيارى از مردم خصوصاً تحصيلكردگان مى‏شود. بودا همچنين دينى بسيار عملگراست وروشهايى چون مديتشين دارد. البته حقايق جنبى بيشترى هست بدين معنى كه بوديسم‏ سخنگويان بسيار خوبى - دالايى لاما - دارد كه تأثير فراوان ونستباً صحيحى داشته است.

* شما در سالهاى گذشته كتابى با عنوان "رقيبان و متحدان" نوشتيد كه در آن از بوديسم ومسيحيت صحبت كرديد.

- بله، به يك معنا، اين دو مغاير هم‏اند ، چرا كه در بوديسم، خصوصاً در بوديسم " تراوادا " خدا وجود ندارد. از سوى ديگر، متحد هم هستند چرا كه ارزشها و رفتارهاىِ اين دو مكمل ‏يكديگرند و مى‏توانند با هم كار كنند. در واقع رفتارِ متحدانه اينها سودآورى دارد. اين همان چيزى ‏است كه من در آن كتاب متذكر شدم.
حقيقت اينجاست كه بوديسم تغييرات زيادى كرده است. در بوديسمِ " مهايانه"  يا تبتى چيزى شبيه‏ خدا يا عيسى هست. وقتى قديس فرانسيس از واتيكان به ژاپن رفت، چيزى به شوخى براى واتيكان‏ نوشت به اين مضمون كه: " قبل از من لوتر اينجا بوده است" . منظور وى  ازآن جمله  اين بود كه ‏سرزمين خالص بوديسم بسيار شبيه لوتريانيسم بود. 

*  سرزمين پاك بوديسم؟

-  بله اين ساختارى از بوديسم است كه در آن اگر شما نام بودا آميدا را مؤمنانه بخوانيد دوباره در سرزمين پاك - جايى شبيه آسمان - حيات مى‏يابيد. يكى از قديسان آنها مى‏گفت: " اگر يك ‏شخص خوب حفظ شود، چقدر انسان بد ديگر را مى‏توان حفظ كرد . لوتر مى‏توانسته در اين ‏باره ‏بنويسد. بنابراين برخى از قرائت‏هاى بوديسم بسيار شبيه مسيحيت است.

* دالايى لاما، درباره ضرورت درك متقابل اديان بسيار سخن گفته است. آيا هيچ نشانه‏اى ازپيشرفت در آن ساحت مى‏بينيد؟

- مطمئناً فهم متقابل نقش فوق‏العاده ‏اى در پنجاه ‏سال گذشته داشته است. حتى اگر ابتدائاً به ‏صورت تحصيلات دينى و گفت وگوى درون دينى و مسائلى مانند آن بود.

* برخى منتقدان احساس مى‏كنند كه گفت گوهاى درون دينى ترجيحاً نيم‏ بند و اغلب حالت‏گفت وگوى مؤدبانه را دارد.

-  بخشى از اين سخن درست است. من خيلى براى ديالوگ نمى‏روم. مردم مى‏گويند كه ‏ديالوگ صرفاً بحث است، امّا، اولاً، گفت وگو چه اشكالى دارد؟ در غير اين صورت پس چه بايد كرد؟ آيا بايد با هم‏ جنگيد؟ ثانياً، چه كسى تعيين مى‏كند كه چه چيزى نيم‏ بند است؟ فرض كنيد من بگويم: " به جهنم اعتقادى‏ندارم" يك نفر برگردد و بگويد كه شخصيت تو نيم ‏بند است چرا كه اعتقادى به جهنم ندارى. آيا درچنين صورتى، گمان مى‏رود كه به جهنم معتقد شوم و از شخصيت نيم‏ بند خود برهم؟ در باب دوگروه از مردم كه در منطقه‏ Tijuana تصميم به كمك در ساخت خانه براى افراد بى‏بضاعت ‏كرده‏اند، چطور، آيا اين هم كار نيم ‏بند و غيرمنطقى است؟

* در كتاب شما قطعه چشمگيرى به نام "انتخاب ايمان" (Choosing Faith) هست كه در آن ، شما يوروباهاىِ آفريقاى غربى در لس‏آنجلس، سيك‏ها دربيرمنگام انگلستان، مورمون‏ها در جزاير فيجى، بودائيان تبتى در اسكاتلند، هندوها در جنوب آفريقا، كنفوسيوسى‏ها در بركلى كاليفرنيا راتوصيف كرده‏ايد. اين سنت‏هاى متفاوت در آينده چگونه خواهند بود؟

- نه تنها در آينده، كه آنها اكنون نيز وجود دارند. عليرغم درگيريهايى كه در بوسنى يا سريلانكا ديديم، با هم ديگر به نحو مسالمت‏ آميز هم جمع مى‏شوند، بخشى از اين مسئله بدليل ‏مهاجرتهاى صلح ‏آميز است. بطور مثال ، پزشكان زيادى از آسيا به انگلستان يا آمريكا مى‏روند تا به ‏طبابت بپردازند. گرچه بسيارى از آنها نتيجه مهاجرت غير صلح‏آميزند. جنگ جهانى دوم موجب اين ‏شد كه 300 هزار لهستانى در انگلستان باقى بمانند. فلسطينى‏ها در همه خاور ميانه پراكنده شده ‏اند .  نتيجه آن است كه ما هيچ ‏گاه تاكنون چنين جمعيت تركيب شده ‏اى‏را كه امروز داريم، نداشته‏ايم. در دنياى امروز، هيچ شهر بزرگى نيست ( شايد جز ژاپن ويكى دو شهردر جاهاى ديگر) كه در آن هر نوع افرادى ديده مى‏شوند.

* سرنوشت اديان در دهكده جهانى چگونه خواهد بود؟

-  يكى از نتايج اين مهاجرتها ظهور صورتهاى جديدى از اديان است. بطور مثال، برخى ازهندوها در حال ساختن معبد در ماليبو Malibo هستند. آنها در غرب تحصيل كرده‏اند و از هندوئيسم‏ چيز كمى مى‏دانند. بنابراين بايد آن را عجالتاً بسازند ، چرا كه مى‏خواهند فرزندانشان هم هندو باشند.اين مسئله نه تنها براى هندوها، بلكه براى مسلمانان، كنفوسيوسي ها در تمام آمريكا و اروپا در حال ‏رخ دادن است. اين نشانه اميدوارى است.

يكى از نتايج همزيستى اديان تبادل آراء از يكى به ديگرى است. بطور مثال ، به خاطر دارم سفرى ‏به شهرى در جنوب سريلانكا داشتم كه در اولين نگاه چشمم به ساختمان " انجمن مردان بوديست " افتاد. آنها همچنين ساختار يك سازمان مسيحى را هم به كار گرفته‏اند. مثال ديگر ، شمار روبه فزونى كاتوليكهايى است كه يوگا و تكنيك مديتيشن را از بودايى‏ها و هندوها فرا گرفته‏اند. گمان‏ مى‏كنم اين تعاملات، اديان را بارور مى‏كند.

* معاصر بودن، كلمه‏اى است كه معمولاً براى توصيف چنين تعاملات دو طرفه‏اى بدان توسل مى‏ جوييم ، اين تلويحاً معناى منفى دارد.

-  بله، اين مى‏تواند مردم را آشفته كند. آنها غالباً با خود فكر كرده‏اند كه بايد " ايمان شخصى‏ داشته باشند و نسبت به دينشان مطمئن باشد"  و هراس دارند كه ممكن است بر اثر چنين پيشرفتهايى ‏تهديد شوند. بخاطر اين واكنش‏هايى نسبت بدان مى‏بينيد.
من باور دارم كه مى‏توان تعادلى ميان اينها بوجود بياورد. اگردين A با دين B مواجه شود، چه رخ‏ مى‏دهد؟ A كمى B گونه مى‏شود، B هم كمى A گونه مى‏شود. مردم معتقد به A، دوست ندارند B گونه ‏شوند، پس آنها از گونه AA مى‏شوند. براى B هم همين رخ مى‏دهد. اين ديناميك هماره در نقطه‏ تلاقى اديان هست. اكنون براى نخستين بار در تاريخ، همه اديان باهمديگر ملاقات مى‏كنند. بنابراين‏آنها متعهد به تقابل دو جانبه در طرق نگران كننده مى‏باشند.

* مراد شما اين است كه كودكان هيچگاه به محكمى پدرانشان ايمان نمى‏آورند؟

-  بله ، آنها ليبرال ‏ترشده اند ، به ويژه در واكنش نسبت به والدين‏ شان و از طريق ‏آموزشهايى كه مى‏بينند. آموزشهاى كنونى مردم را نرم‏خوتر مى‏كنند.

* پيشنهاد شما نسبت به نوعى تكامل كه در فراز نسلها براى باورهاى تسامحى ‏تر شكل مى‏گيرد چيست؟

-  من آن را باور دارم، اما نشان دادن اين مسئله سخت است ، چرا كه اكنون حضور مردم‏ در كليساهاى ليبرال رو به كاهش نهاده است. اما من همچنان به آنچه گفتم پايبندم.

* اين كاهش جمعيت علامتى در باب نهضت‏هاى فردى است كه طى آن تعداد آمريكايي هايى كه‏خارج از ساختار نهادهاى رسمى به دنبال معنويت‏اند، رو به فزونى نهاده است.

- بله، كثرت اينها مولد نوعى فردگرايى جديد است. مردم امروزه دين خاص خودشان را دارند. من گمان مى‏كنم كه اين بخشى از پديده عصر جديد است ، اما بسيار گسترده ‏تر از آن است. دركل بايد بگويم كه اين روش بى‏زيان است. اما گمان مى‏كنم كه اين مسئله همواره به صورت پنهان ‏وجود داشته است.

*  به صورت پنهان؟

-  منظورم اين است: همسر من اهل ايتاليا است و من اقوام وى را به خوبى مى‏شناسم. 15يا 20 سال پيش يكى از دائى‏هاى ايشان فوت كرد. مدتى قبل از فوتش من از او درباره حيات پس ازمرگ سئوال كردم. او گفت: " من از اين بابت نگران نيستم" . گفتم: منظورت چيست كه نگران نيستى؟ گفت: " خب! آنجا سخن از بهشت و جهنم است و اين مرا ناراحت نمى‏كند" .  گفتم: اين مسئله معمول‏است، تو كاتوليك خوبى هستى وهر يكشنبه به كليسا مى‏روى ، اما گمان نمى‏رود كه تو فكر نكنى كه ‏اين بخش از آموزه‏ها مهم‏اند. گفت: " فكر مى‏كنم اين بخش براى جوانترها مهم باشد. كشيش‏ها بايد در آن باب وعظ كنند. اما، خب! من در موقعيت مطمئنى از حيات هستم، جايى كه ديگر به آن‏احتياجى ندارم".

مى‏بينيد كه در سنت‏هاى قديمى كه گمان تغيير زياد در آنها نمى‏رود، مى‏توان مردمى را يافت كه به ‏نتايج خيلى شخصى و خصوصى دست‏يافته‏اند. يافته‏هايى كه هرگز در جاهاى عمومى آنها را بيان ‏نمى‏كنند. گمان مى‏كنم اين امور امروزه خيلى عموميت و گسترش يافته است. اين نقش بزرگ دولت‏ كنونى آمريكا است. همچنين در اروپا نيز نشانه‏هايى از اين مسئله ديده مى‏شود.

* قبلاً اينگونه بوده است كه براى انتخاب دين، اديان مختلف را بررسى مى‏كردند و يكى راانتخاب مى‏كردند، فكر مى‏كنيد شهروند جهان جديد چگونه دينش را انتخاب كند؟

- اين بسته به ارزشهايى است كه مردم براى قضاوت مى‏آفرينند. بدين معنا كه اگر شماجذب ايمان عرفانى شويد كه هيأت عقلانى را درگير مى‏كند، بوديسم احتمالاً در اين باب منطقى مي تواند ‏باشد. اما همه‏ كس عارف بودايى نيستند. در حقيقت، افراد بسيار كمى واقعاً در اين مقامند. در نوع‏ ديگر دين، كسى كه عملگراتر است به آئين ديگرى مى‏پيوندد. گمان مى‏كنم ارزشهاىِ درونى افراد دراينجا به كار مى‏آيند.

آيا شما با اين عقيده برخى دين‏پژوهان چون هيوستين اسميت مبنى بر وجود يك عقل مركزى‏در قلب اديان بزرگ جهان، موافقيد؟

-  نه! زيرا فكر نمى‏كنم كه اين عقل مركزى را بتوان نشان داد يا شناخت. قوياً باور دارم كه‏عرفان تمام اديان فقط تا حدودى شبيه هم‏اند. اما اين تنها مركز نيست. در هر حال، چرا آنها بايد مركزداشته باشند؟ آيا اگر مركز نداشته باشند جذاب‏تر نيستند؟

احتمالاً ما به سوى زمانى پيش مى‏رويم كه در آن يك دين مبانى متشكل از اديان مختلف ديگر پديد آمده باشد.

-  گمان نمى‏كنم كه اديان براى ايجاد يك دين جهانى در هم ادغام شوند. اما باور دارم كه ما به سمت يك ايدئولوژى جهانى مى‏رويم كه در خود جايى براى اديان ومشخصه‏هاى سنتى گوناگون ‏دارد. خوشبختانه اين ايدئولوژى منظرى گسترده دارد كه در آن مى‏توان ارزشهاى انسانى و معنويت‏ را گسترش داد. دوست دارم تفاهم نامه‏اى را ببينم كه در آن تأكيد شده باشد كه همه ما بر روى يك‏ سياره زندگى مى‏كنيم و فصل‏ هاى مشتركى از علاقه‏منديها داريم كه بايد جهانى شوند و همه اديان به‏آنها احترام بگذارند.

تسامح يكى از مهمترين سازه‏ هاى مسيحيت از دوران اوليه بوده است (برخلاف مسائل ديگر كه‏به مرور زمان از بين رفته‏اند) كه به گمان من بايد عمق جهانى يابد. تسامح به چيزى بيش از قول نيازدارد. به گمان من ياد گرفتن از اديان ديگر امرى است كه شهروند جهان آينده بايد آن را بداند.


 

کد خبر 88419

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha