۲ تیر ۱۳۸۸، ۱۳:۰۳

مکتبهای فلسفه سیاسی (6)

سوسیالیسم در اتریش

سوسیالیسم در اتریش

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: عقاید نوکانتی در اتریش به آسترومارکسیسم شهرت دارد. بانی این نظریه را در اتریش باید ماکس آدلر، جامعه‌شناس مشهور وینی دانست.

 ماکس آدلر با همکاری هیلفردینگ سیاستمدار و نظریه‌پرداز مارکسیستی اتریش دست به انتشار یک سری مقالات درباره مطالعات مارکسیستی زد.

آدلر در اغلب مقالاتش سعی نمود تا مارکسیسم را با روح کانتی از نو متولد کند. او از مخالفان ماتریالیسم ناب بود و به همین جهت به تفسیر روابط اقتصادی پرداخت و نتیجه گیری کرد که روابط اقتصادی در نهایت باید روابط معنوی باشد و به عبارت دیگر او عقیده دارد که نیروهای تولیدی، در درجه اول روانشناسانه هستند و سپس فیزیکی.

اگر مارکس و انگلس را ماتریالیست فرض کنیم، آدلر را باید یک رئالیست اثبات گرا دانست. به همین جهت او مارکسیسم را به صورت علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.

او در ابتدا سعی دارد یک تئوری کامل از جامعه شناسی به معنای واقعی آن ارائه دهد. در این رابطه از اهداف مارکسیسم بطور انعطاف پذیر دفاع می کند. هدف آدلر دستیابی دموکراسی اجتماعی واقعی بود، که در مقالاتش منعکس است.

آدلر دموکراسی سیاسی و اصل حاکمیت اکثریت را نوعی دیکتاتوری می داند که هنوز مشخصات حاکمیت طبقاتی در آن از بین نرفته است. او دیکتاتوری پرولتاریا را منحل کننده نظام بورژوازی در چارچوب و شکل دموکراسی سیاسی می داند.

یکی دیگر از نظریه پردازان مهم سوسیال دموکراسی اتریش، کارل رنر، حقوقدان و نماینده مجلس در وین بود. او بر مداخله همه جانبه دولت به عنوان عامل موثر در اقتصاد ملی برای رفع مشکلات مادی توده ها تاکید دارد و بدین ترتیب رابطه پرولتاریا و دولت را بر مبنای جدیدی پایه گذاری می کند.

از نظر او سرنوشت دولت و پرولتاریا مترادف یکدیگرند. اهرم سوسیالیسم، دولت است و این اهرم زمانی کارساز خواهد بود که همه چیز به مالکیت دولت درآمده باشد. دولت باید چنان در اعماق بافت سلولهای بخش خصوصی نفوذ کند تا سرمایه داران بخش خصوصی دائما محیط ترکتازی و قلمرو قدرت مالی را تنگ تر احساس کنند، بدین ترتیب علاقه آنها در جهت گسترش بخش خصوصی و مالکیت فردی دائما کاهش خواهد یافت.

رنر معتقد بود که سرمایه داری نباید به دلیل مشکلات درون سیستمی به سوسیالیسم رو آورد، بلکه روند مطلوب این است که گسترش کارتلها باعث کم شدن تعداد صنایع کوچک و متوسط شده و در نتیجه تجمع آنها تحت کنترل و رهبری دولت قرار گیرد.

رنر معتقد است که چنانکه از این امکانات استفاده بهینه شود، دیگر نیازی به انقلاب نخواهد بود.

هیلفردینگ سوسیالیست مطرح دیگر اتریشی معتقد است که  سرمایه های صنعتی از مالکیت صاحبان کارخانه ها به مالکیت بانکها انتقال پیدا می کند و به همین جهت او آنرا "سرمایه بانکی" می نامد. به عبارت دیگر او معتقد است که سرمایه های صنعتی تبدیل به سرمایه مالی می شود.

 هیلفردینگ این روند تکوین و تکامل را در نظام سرمایه داری یک روند "وارونه" می داند که کارتل ها تمایل به کاهش تولید پیدا کرده و در عوض به صدور سرمایه تمایل پیدا می کنند.

نتیجه اینکه سرمایه مالی نیاز به یک دولت مقتدر دارد، آنقدر قدرتمند که سرمایه های مالی با پشتیبانی او در تمام جهان امکان سرمایه گذاری پیدا کند. سرمایه های مالی که حاکم بر صنایع سازمان یافته انحصاری است، بوسیله تعداد معدودی از بانکهای بزرگ گر چه از هرج و مرجی که در روند تولید سرمایه داری وجود دارد، می کاهد، ولی در عین حال نطفه یک دگرگونی آنارشیستی که در درون این نظام نهفته است، بیدار می کند و به همین جهت به سرمایه داری سازمان یافته تغییر می کند.

کد خبر 900140

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha