۳ مرداد ۱۳۸۸، ۱۶:۵۶

سالروز عملیات والفجر3/

روایت شهادت پدر و پسری خراسانی در ارتفاعات مهران

روایت شهادت پدر و پسری خراسانی در ارتفاعات مهران

خبرگزاری مهر-گروه دفاع مقدس: امروز پس از 26 سال، اگر مهران رد و نشانی از آن همه شور و سرزندگی و روحانیت شبهای عملیات ندارد اما در دل و ذهن هر کس که با این شهیدان الفتی داشت و خاطرات روزهای بی تکرار دفاع مقدس را با خود دارد آن شیرینی ها و سرمستی ها حک و ثبت شده است.

هفته های آخر سال 1361 و آغاز سال جدید با دو عملیات والفجر مقدماتی و یک، ایام موفقیت آمیزی برای یگانهای رزمی در جبهه ها نبود. برای جبران این رویه در تیر 1362 و با فاصله بسیار کم در روزهای ابتدایی مرداد دو عملیات والفجر 2 و 3 در غرب انجام شد که موفقیتهای درخوری به ویژه عملیات دوم به دنبال داشت.

رمز "یا زهرا" باز کلید فتح "والفجر3" در هفتم مرداد 62 شد که هدف اصلی آن رها ساختن شهر مهران از دید و تیررس دشمن بود. آنها که مهران و ارتفاعات نه چندان بلند اما در نهایت اهمیت و تسلط بر منطقه را در فصل گرما دیده اند، شدت و هرم گرمای بی حد آنجا که تنه به جهنم جنوب می زند را هیچوقت فراموش نمی کنند. با این عملیات نام ارتفاعاتی تکرار شد که تا آن وقت خیلی شهره نبودند؛ "زالوآب" و "کاتی سخت" و از همه معروفتر"قلاویزان" که مرز ایران و عراق است.

نیروهای تخریب قرارگاه کربلا در منطقه مهران پیش از عملیات والفجر3 -نفر اول ایستاده از راست شهید حسین زارع

این عملیات هم عرصه نام آوری و رشادت بزرگمردانی شد که کمتر نام از آنها برده می شود."حاج نادر منصوری" یکی از آنهاست که اصلیت او افغانی بود و به عنوان راننده بولدوزر با جهاد راهی جبهه ها شده بود و پسرش "عطا" هم  در جبهه همراهش بود. پسری که سن زیادی نداشت و مشکل شنوایی و تکلم هم نتوانسته بود او را در خانه نگهدارد. عشق این پدر و پسر به هم آنقدر بود که حاجی و عطا همیشه با هم بودند و وقت خاکریز زدن هم با هم روی دستگاه می نشستند.

حاجی با آن لهجه شیرینش همیشه می گفت:" مو هر جا بُرُم عطا رو با خودُم مُبُرُم... بهشت بُرُم یا جهنم..." و خدا خواست که با هم به بهشت بروند. گلوله مستقیم در همین عملیات هر دو را سوزاند و سبکبال راهی باغهای آسمانی کرد. یک پسر دیگر خانواده هم شهید شده و یک پسر هم جانباز است و بازماندگان آنها امروز در خانه ای بسیار محقر در مشهد ساکن هستند. بچه های مشهد در این عملیان حضورشان خیلی پررنگ بود به ویژه تیپ امام رضا(ع) که آن روزها هنوز لشگر نشده بود.

نیروهای گردان تخریب قرارگاه کربلا هم غروب یک روز گرم تابستانی از نساجی اهواز که آن روزها مقر مهندسی بود راهی مهران شدند و در شب عملیات تعدادی در همان تیپ ادغام شدند.

علی عاصمی، فرماندهی این مجموعه تخریب چی ها را بر عهده داشت که عباس برادر 16 ساله اش هم جزو آنها بود. شهید عاصمی ساعاتی پیش از حرکت بر بالای تپه ای به یکی از نیروها گفته بود "از این نیروهای تخریب که راهی می شوند عباس و زارعی و رضایی شهید خواهند شد." بعد از آن عباس در محور زالوآب وارد میدان مین شد که به شهادت رسید و پیکر او تا چند روز زیر آفتاب و آتش ماند تا بالاخره آن را آوردند. برخوردی که علی با شهادت عباس کرد فرقی با شهدای دیگر نداشت و حتی دستوری برای آوردن پیکرش نداد. امروز این دو برادر در کنار هم در گلزار شهدا کاشمر آرمیده اند.

کاشمر، مزار شهیدان علیرضا و عباس عاصمی

در آن عملیات غیر از عباس، جلیل دلجویی، حسین زارع، رسول رضایی و احمد قائدی هم از نیروهای تخریب قرارگاه به شهادت رسیدند. یکی از کسانی که در آن عملیات بود و بعدها به شهادت رسید، "محمدتقی مشکوری" بود. او در آن وقت 15 سال بیشتر نداشت و در خاطراتش از والفجر3 به عنوان اولین عملیاتی که شرکت کرده بود می گفت:" دلهره عجیبی داشتم ولی می دانستم باید توکل به خداکنم. جمله توکلت علی الله را که گفتم قوت عجیبی به من داد. مقداری که حرکت کردیم به رودخانه رسیدیم. سرعت آب زیاد بود اما عمق آن چندان زیاد نبود. باید جوری می رفتیم که صدایی از حرکت در آب ایجاد نشود. پوتین و شلوارمان خیس شده بود. از رودخانه که دور شدیم در دشت باز بدون استتار قرار گرفتیم که گلوله منور دشمن مقدمه آتش باران آنها شد. آن شب تاریک و ساکت مثل روز پر هیاهو شد. از عطش هم زبانم به سق دهانم چسبیده بود. دیگر رمقی نداشتم تا اینکه از قمقمه یکی از بچه های آب خوردم..."

نفر دوم و آخر از راست شهیدان علیرضا و عباس عاصمی

امروز پس از 26 سال، اگر مهران رد و نشانی از آن همه شور و سرزندگی و روحانیت شبهای عملیات ندارد اما در دل و ذهن هر کس که با این شهیدان الفتی داشت و خاطرات روزهای بی تکرار دفاع مقدس را با خود دارد آن شیرینی ها و سرمستی ها حک و ثبت شده است.

تجلیل و تقدیر شهدا بخشی از آن شیرینی هاست. آنها در اوج جوانی و تمایلات غریزی محبوبترین سرمایه های دنیوی را نثار آرمان خود کردند. آرمانی که زنده ماندن آن به نفع ابناء بشر است. آرمانی که آرزوی همه اولیای الهی بود و در صدر همه نیکی های بشر و غیر قابل ارزش گذاری در ترازوی مادی است.

خمپاره می کاوید آن شب سینه ها را               بشکست تیر آن شبدل آیینه ها را
همسنگران بر تیر و ترکش بوسه دادند            مستانه و مردانه بر مین پا نهادند
ارواحشان در عرش و پیکر در زمین خفت      جان آفرین آن شب به آنان آفرین گفت

----------------------------

نوشته مجید جعفر آبادی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس

کد خبر 917608

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha