دکتر ضیاء موحد در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این سؤال که فلسفه چه نقشی در زدودن تعصبات و چشماندازهای محدود افراد میتواند داشته باشد؟ گفت: اتفاقا ًبزرگترین نقش فلسفه در نشان دادن افقهای دیگر، نظرهای دیگر و باورهای دیگر است. ما اگر در حوزه اعتقادات و باورهای خود محدود بمانیم آدمهای متعصب و متحجر بار میآییم. بنابراین مهمترین کاری که فلسفه میکند این است که ما را از پیلهای که ناچار هر کداممان به خاطر تربیتمان و به خاطر نوع آموزشهایی که دیدیم دور خودمان پیچیدهایم پاره بکند و مناظر دیگر را به ما نشان دهد. بزرگترین حسن فلسفه همین است.
وی افزود: من مشکلاتی که با دانشجویان ریاضی و علوم دقیقه داشتم بیشتر از آن جهت بود که آنها عادت کردهاند مسئله را حل بکنند و البته یک مسئله فیزیک یا ریاضی جواب مشخصی دارد. آنها توقع داشتند که وقتی من یک بحث فلسفی میکنم بحث فلسفی هم جواب مشخصی داشته باشد. اما من جوابهای مختلفی را مطرح میکنم و مرتب رد میکنم. آنها اول گیج میشدند و دلسرد. اما متوجه نبودند که اصولاً کار فلسفه همین است. به همین دلیل دانشجویان علوم ما ارتباطشان با فلسفه کمی مشکل است. اما بعد وقتی جلوتر میروند متوجه میشوند که مسائلی در علوم هم مطرح هستند که مختص به فلسفه نیستند و در آنها نیز تردید و شک وجود دارند. اتفاقاً هر علمی حتی ریاضی وقتی به درجات بالای تخصص میرسد در آنجا هم شک و تردید سر میکشد و راههای مختلف یک مرتبه خودشان را نشان میدهند. چنانکه در ریاضیات ما هماکنون چند نحله مختلف داریم که با هم رقابت میکنند و هر کدام گمان میکنند راهی که میروند از راهی که دیگری میرود صحیحتر است.
موحد در پاسخ به این سؤال که اگر اساس فلسفه بر پرسش است آیا این پرسشمحوری میتواند زندگی فردی و اجتماعی فلسفهپژوه را مختل کند؟ گفت: کاملاً، اولاً من بسیاری را دیدهام که هنوز فلسفه نخوانده و دچار پرسشهای مختلف شدهاند و درست به خاطر اینکه نتوانستهاند به این پرسشهای مختلف جواب بدهند سراغ فلسفه آمدهاند. آنها میخواستند با فلسفه گمگشتهشان را پیدا کنند. این در واقع کاری بود که سقراط میکرد. سقراط معلم همه فیلسوفان کارش این بود که جوانان یونان را در کوچه و خیابان پیدا میکرد و از آنها سؤال میکرد که نظرت در باره عدالت چیست؟ یا به نظر شما آزادی چیست؟ این مفاهیم را از آنها سؤال میکرد و بعد آنها که جواب میدادند رد میکرد. اهمیت گفتگوهای افلاطون هم در همین است که شرح این گفتگوهای سقراط با جوانان آتن است. این گفتگوها جوانان را به طور کلی دچار اضطراب میکرد. فلسفه جای آرامش نیست، فلسفه جای گفتگوی دائم است و جایی که جستجوی دائم داشته باشید دیگر آرامش ندارید.
مدیر گروه منطق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران تصریح کرد: این بود که آمدند متهمش کردند که سقراط جوانان را منحرف میکند و البته حرفی که آنها میزدند دقیقاً این بود که سقراط دارد این جوانان را به فکر وا میدارد و اگر جوانان به فکر واداشته شوند آن وقت دیگر مشکل میتوان با آنها کار کرد. کسانی که با فلسفه عناد میورزند و کسانی که از فلسفه خوششان نمیآید برای این است که خیلی خوب متوجه میشوند که ذهن فلسفی دیگر نمیتواند خیلی از حرفها را بپذیرد. نمیتواند عقاید غلط یا خرافات را قبول داشته باشد، اما آنها دوست دارند که مردم این عقاید غلط را داشته باشند.
این محقق و پژوهشگر اظهار داشت: تمامیت خواهان از آغاز تاریخ تا کنون با فلسفه مخالفت کردهاند. خوشبختانه بعد از انقلاب به خاطر اینکه خود امام اهل فلسفه بودند این اتفاق نیفتاد اما شما یقین بدانید که اگر امام عاشق فلسفه و اهل فلسفه نبود ما رشته فلسفه نداشتیم همانطور که در بعضی از کشورهای عربی اصلاً فلسفه جایی ندارد.
موحد در پاسخ به این سؤال که چرا جهان ما هماکنون به فلسفه نیاز دارد؟ گفت: چون جهان ما به گفتگو نیازدارد و برای اینکه وقتی باب گفتگو بسته بشود باب جنگ باز میشود. گفتگو جایی است که محل فلسفه است. میدان جنگ محل جنگ است و آدمکشی اما میدان فلسفه محل محک زدن اعتقادات و با هم بحث کردن و همدیگر را قانع کردن است. این دو دنیای مختلف است و ما اگر میخواهیم دنیایمان وارد جنگ نشود ناچار هستیم فلسفه را تقویت بکنیم. اقبالی که در حال حاضر در کشورهای جهان به فلسفه میشود همهاش نشاندهنده همین است. در جهان حجم کتابهای فلسفی رو به افزایش است. اگر شما به نمایشگاههای کتاب بروید میبینید که کتابهای فلسفی خیلی زیاد شده است. الان بسیاری از ارگانهای دولتی در غرب از فلاسفه استفاده میکنند و بهره میگیرند یعنی وضعیت شغلی آنها هم در غرب نسبت به دهههای گذشته خیلی بهتر شده است.
نظر شما