خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: چاپ مجموعه ترجمه آثار ویلیام شکسپیر نمایشنامهنویس کلاسیک و مهم انگلیسی مدتی است بهقلم علی سلامی توسط نشر گویا آغاز شده و تا به حال، سهعنوان «مکبث»، «هملت» و «شاهلیر» از این مجموعه منتشر و راهی بازار نشر شدهاند. همینمساله باعث شد علی سلامی را به خبرگزاری مهر دعوت کنیم تا درباره مجموعه مذکور و کار ترجمه آثار شکسپیر گپ و گفتی داشته باشیم.
در اولین قسمت این گفتگو (اینجا) درباره پیشینه ترجمه آثار شکسپیر در ایران، نبود یکجریان متمرکز برای این کار، ترجمه دوزبانه، چگونگی آغاز ترجمه این مجموعه توسط سلامی و مقدمات آشنایی و علاقهاش به شکسپیر گفتگو کردیم. بخش دوم این گفتگو درباره زبان آثار شکسپیر، توضیحات بیشتر درباره مراکز شکسپیرشناسی، تالیفات سلامی درباره شکسپیر، عرفان موجود در نمایشنامههای شکسپیر و … صحبت شد.
مشروح متن قسمت دوم و پایانی گفتگو با علی سلامی را در ادامه میخوانیم:
* آقای سلامی ترجمه متمرکز آثار شکسپیر از ابتدا در ذهن خودتان بود یا ناشر به شما سفارش داد؟
من ابتدا با مراکز مختلف شکسپیرشناسی که شکسپیر را چاپ میکردند، صحبت کردم؛ دانشگاه آکسفورد، دانشگاه ییل و یا مثلاً یک بنیاد شکسپیرشناسی در سوئیس. در مکاتباتی که داشتم در پی این بودم که ببینم کدامیک گرنت میدهند. اما در نهایت چون آثار، قدیمی محسوب میشدند، هیچکدام گرنت ندادند.
* عجیب است! یعنی برایشان مهم نبود؟
ادبیات معاصرشان بیشتر در اولویت بود. حدس هم میزنم چون این درخواست از یکطرف ایرانی مطرح شد، اینگونه رفتار کردند.
* این قضیه مربوط به چندسال پیش است؟
همین چند سال اخیر. کار ترجمه را شروع کرده بودم. اتفاقی که افتاد این بود که دو به شک شدم. یعنی بین آدرن که در انگلستان چاپ میشود و نسخه خیلی معتبری هم از شکسپیر است و فولجر در آمریکا مردد شدم؛ که کدام را انتخاب کنم. در نهایت هم سراغ فولجر رفتم چون دیدم دقیقتر و بهروزتر است. آردن دقیق است ولی فولجر بهروز میشود و نسخه بهروزشده را هم بهطور آنلاین در اختیار قرار میدهد.
* با انتشار نسخه آنلاین، خرج و مخارجشان را از کجا تأمین میکنند؟
نسخه مکتوب هم چاپ میکنند. مراکز شکسپیرشناسی چونکه مراکز علمی هستند، بودجههایی را از دولت و اشخاص مختلف میگیرند. یعنی گرنت را ممکن است شخص ثروتمندی مثل فولجر که بنیادی را به این نام تأسیس کرد، اعطا کند. یا مثلاً بنیاد فورد در آمریکا و خانم مرکل در آلمان هزینه و بورسیههای علمی میدهند. این مراکز بیشتر هزینه میکنند تا اینکه درآمد داشته باشند.
* ولی عجیب است! چهطور این بنیادها نخواستهاند که ترجمه متمرکز آثارش شکسپیر در کشوری مثل ایران نشر پیدا کند؟ عجیب است که سرمایهای برای این مساله فرهنگی در نظر نگرفتهاند!
بله. نگذاشتند. اما اتفاق خوبی هم افتاد. همانطور که میدانید متن شکسپیر مثل متن حافظ است و ویرایشها و تصحیحهای مختلف دارد؛ تصحیح بنیاد فولجر برای خودش است، و مثلاً تصحیح آردن هم برای بنیاد آردن. بنابراین استفاده از متونشان اجازه و کپیرایت میخواهد. بنیاد فولجر در مکاتباتش گفت به شما مجوز میدهیم که اگر خواستید توزیع جهانی هم داشته باشید. چون من اصرار داشتم متن انگلیسی هم در ترجمه فارسی چاپ شود، گفتند به اجازه ناشر هم احتیاج است. برای ترجمه رمان، معمولاً این کار را نمیکنند ولی ترجمه شعر یا نمایشنامه با متن اصلی هم همراه میشود. در نتیجه یکمجوز از فولجر گرفتم یکمجوز هم از انتشارات سایمن اند شوستر.
* این دو به هم مرتبط هستند؟
سایمن اند شوستر ناشری است که کتابهای فولجر را چاپ میکند و از نظر علمی وابسته به دانشگاه جان هاپکینز و دانشگاه امپرس است. فولجر با استفاده من از متناش مشکلی نداشت و مجوز را داد اما گفت چون سایمن اند شوستر ناشر کار است، باید مجوز او را هم داشته باشی!
* مشکلی سر گرفتن مجوز نداشتید؟ بهخاطر تحریم و...
نه. چون مساله مالی در میان نبود، مشکلی به وجود نیامد. تنها شرطشان این بود که «پس از چاپ هر اثر دو نسخه برای ما بفرستید» تا در آرشیوشان نگهداری کنند.
زبان نسخه بهآذین به خاطر زمانی که از آن گذشته، نسبت به نسخهای که من ارائه کردم، کهنگی و سختی دارد. یکمساله دیگرش هم این است که آن موضوع سطرهای شعرگون را رعایت نکرده است. اگر کسی بخواهد نمایشنامه را اجرا کند، اتفاقاً این ترجمهای که از فولجر ارائه کردهام، راحتتر است چون سطرهایش بلند نیست و مطابق با همان نسخهای است که فولجر یا در واقع شکسپیر ارائه کرده است. بعد مرحله انتخاب ناشر در ایران رسید. آمدم و با ناشر صحبت کردم؛ با نشر گویا.
* چه سالی بود؟
پارسال بود. من مشغول ترجمه بودم و در همان حال وارد مذاکره شدم. نکته مهم این بود که ناشر، به این کار علاقهمند باشد و انگیزهاش را داشته باشد. چون این آثار، رمانهای پرفروش نیستند که پول ناشر را در زمان کوتاه برگردانند. بلکه آثار تخصصی هستند که مخاطبان محدودی دارند.
* اتفاقاً داشتم به همین فکر میکردم. ببینید، کاری که شما انجام دادید، کار ماندگاری است که نسخهپژوهها باید از آن استفاده کنند. یعنی دانشجوی تئاتر یا کسی که بخواهد شکسپیر را اجرا کند، احتمالاً باید سراغ همان نسخه بهآذین برود چون راحتتر است. ولی کاری که شما انجام دادید، وارد کتابخانه میشود و مورد استفاده نسخهپژوه، زبانشناس یا یک کارگردان پیشکسوت و کارکشته قرار میگیرد.
درمورد شکسپیر فکر نمیکنم اینطور باشد. چون زبان نسخه بهآذین به خاطر زمانی که از آن گذشته، نسبت به نسخهای که من ارائه کردم، کهنگی و سختی دارد. یکمساله دیگرش هم این است که آن موضوع سطرهای شعرگون را رعایت نکرده است. اگر کسی بخواهد نمایشنامه را اجرا کند، اتفاقاً این ترجمهای که از فولجر ارائه کردهام، راحتتر است چون سطرهایش بلند نیست و مطابق با همان نسخهای است که فولجر یا در واقع شکسپیر ارائه کرده است. یعنی نسخه چاپشده در نشر گویا، عین نمایشنامهای است که در انگلستان یا آمریکا اجرا شده است. به همانشکل و ساختار منظورم است.
* ولی این کار شما یکنسخه تلخیص هم نیاز دارد. یعنی نیاز به یک نسخه فارسی خلاصهشده از ترجمه شما هم احساس میشود.
معمولاً کارگردانها یکبخشها یا صحنههایی از کار را حذف میکنند. یعنی بهنظرم این خلاصهسازی را خود فردی که میخواهد نمایشنامه را اجرا کند، انجام میدهد.
یکنکته مهم درباره مجموعه ترجمه آثار شکسپیر این است که برای هر نمایشنامه، یک مقاله کامل نوشتهام. نعل به نعل جلو رفتهام و جمله به جمله را مقایسه کردهام. ولی تلاش کردهام حالت تصنعی در آن دیده نشود.
* منظورتان از تصنعی، دستورزبان کتابی است؟
نه؛ اینکه شما بهعنوان مخاطب، ترجمه را بخوانید و احساس کنید ترجمه است. این مساله در خیلی از کارها دیده میشود. بهنظرم مترجم وقتی موفق میشود که کاری کند مخاطب ترجمهبودن متن را احساس نکند. در ترجمه کار شکسپیر من باید همه لغات را ترجمه میکردم و مجبور بودم زبان و همه استعارههایش را منتقل کنم. آزادی هم نداشتم. حتی طول سطرهای ترجمه را رعایت کردم و تلاشم این بود با طول سطور انگلیسی برابر باشد. البته زبان و تعداد کلمات برای من در اولویت بود نه اندازه سطرها. بههرحال ترجمه، کلمه به کلمه و کاملاً وفادار است. سعی کردم تمام تصاویر و استعارهها را منتقل کنم. حتی خیلی از کلمات شکسپیر را در فارسی ایجاد کردم.
* مثلاً؟
مثلاً در جایی شکسپیر میگوید این عمل «ungodly act» است. من این را «عمل ناخداپسندانه» ترجمه کردم. «گادلی» میشود خداپسندانه و «آنگادلی» هم میشود ناخداپسندانه. خب خیلیها ممکن است ایراد بگیرند ولی من اصرار داشتم ترجمه این ترکیب را در فارسی داشته باشم. یعنی این ترجمه آن ترکیب است.
* خود لغتی که شکسپیر آورده در زبانشان...
نه. در زبانشان عجیب نیست ولی من سعی کردم در فارسی به آن نزدیک بشوم. مثلاً در جایی از ترکیبی استفاده کرده که تحتالفظیاش میشود: «شلاق و اهانت زمان»؛ و من آن را اینگونه ترجمه کردهام: «تازیانهها و خاریهای زمانه». در این ترجمه، یک واجآرایی هم وجود دارد.
* این ترکیب مربوط به کدام اثرش است؟
در همان بحث بودن یا نبودن هملت است. جایی از نمایشنامه است که کار برای هملت سخت میشود و دارد به سختیهای زندگی فکر میکند.
* در حال حاضر شما چندعنوان از آثار شکسپیر را ترجمه کردهاید؟
در مجموع ۳۸ اثر از آثار شکسپیر در قالب ترجمه مجموعهای که صحبتش را کردیم، چاپ میشود. من هم الان مشغول ترجمه مجموعهشعرهایش، مجموعه سوناتهایش هستم. ترجمهها هم بناست ۳ تا ۳ چاپ شوند و همه را نشر گویا چاپ میکند. تا الان، «هملت»، «مکبث» و «شاهلیر» چاپ شدهاند. «طوفان»، «رومئو و ژولیت» و «اتللو» هم زیر چاپ هستند.
یک مشکلی هم که در کار وجود داشت، این بود که برخی از ترجمههایی که انجام داده بودم، از نسخه آردن بود. ولی وقتی فولجر را ملاک کار قرار دادم، مجبور شدم برگردم و خطبهخط دوباره ترجمه کنم. نسخه فولجر هم، متن بیشتری از نسخه آردن دارد و باید به ترجمه پیشینام مطالبی را میافزودم. همین مساله مقداری سرعتم را کاهش داد و یک مساله دیگر هم که درباره متن وجود داشت، این بود که در فرازهایی، نوع سطربندیهای آردن و فولجر تفاوت داشت. بنابراین مجبور شدم ترجمه را دوباره سطربندی کنم. در سطربندی ترجمه هم، چون متن انگلیسی در صفحه مقابل قرار دارد، باید دقیق عمل میکردم تا ترجمه فارسی دقیقاً روبرو و هماندازه متن انگلیسی باشد.
* چه شد که به فکر دوزبانه بودن ترجمه افتادید؟
همیشه به خودم میگفتم زبان ادیبانی چون شکسپیر خیلی ارزشمند است و مخاطب علاقهمند احتمالاً با خودش میگوید این متنی که من دارم میخوانم، اصلش چه بوده است؟ در حال حاضر در همینترم تحصیلی دانشگاه، دانشجوها سر کلاس گفتند ما خیلی دوست داریم نسخه انگلیسی این قسمت را که به فارسی خواندهایم، برایمان بخوانید. یعنی این علاقه وجود دارد که مخاطب میخواهد ببیند متن اصلی چه بوده است. این قضیه جدا از مسائل علمی و آکادمیکاش، یک حسن هم دارد و آن دسترسی مستقیم به متن ادبی شکسپیر است. به این ترتیب مخاطب میتواند خودش هم متن اصلی را با ترجمه مقابله کند.
* کمی هم درباره کتابهایی که درباره شکسپیر نوشتهاید، صحبت کنیم.
کتاب «شکسپیر در ایران» را نوشتهام که در حال حاضر در آمریکا زیر چاپ است. یککتاب هم با نام «شکسپیر و خواننده» نوشتم که در دانشگاه ایلینوی چاپ شد. دو کتاب «شکسپیر بنیادگرا» و «شکسپیر و فرهنگ» را هم که مجموعهمقاله بودند، در انگلستان چاپ کردم. ایندوکتاب، هم مقالات خودم و هم مقالاتی از شکسپیرشناسان جهان را شامل میشود که سرویراستارشان بودم.
* با حساب صحبتهایی که داشتیم، شما همه آثار شکسپیر را خواندهاید!
بله. همه را خواندهام و روی همهشان هم یکمطلب و مقاله نوشتهام. مقالهها را چون به انگلیسی نوشتهام، دوباره به فارسی ترجمه شدهاند.
* ترجمه مقالات را هم خودتان انجام دادهاید؟
بله.
* خب اول به فارسی مینوشتید بعد به انگلیسی ترجمهاش میکردید!
علتش این بود که مطالب را برای کتاب نوشته بودم؛ کتابی که قرار بود به انگلیسی چاپ شود. البته در ترجمه فارسی، مقاله را کمی تغییر میدهم که برای خواننده فارسی جذابتر شود.
* در حال حاضر، ترجمه مجموعه آثار شکسپیر چهقدر دیگر کار دارد؟
۹۰ درصد آثار را ترجمه کردهام. و اگر چاپشان با همین سرعت پیش برود، تا سال دیگر همه آثارش چاپ شود.
* همه ۳۸ اثر؟
بله.
* شما ترجمه این کتابها را در چه بازه زمانیای انجام دادید؟
از سال ۸۲ بود که شروع به ترجمه کردم. نیتم هم چاپ نبود. با خودم میگفتم یکروز چاپش میکنم. چون تصور اینکه یک ناشر بخواهد ترجمه همه آثار شکسپیر را چاپ کند، برایم مشکل بود. اول هم «هملت» را ترجمه کردم.
* ترجمهتان از هملت، اول توسط نشر گویا چاپ نشد! یک ناشر دیگر بود که منتشرش کرد.
بله. اما کار متوقف شد. هملت سال ۹۶ چاپ شد و الان چاپ دومش است.
* توسط همان ناشر؟
بله. بعد که با نشر گویا صحبت کردم و موافقت کردند کل آثار شکسپیر را چاپ کنند، قرار شد دوتادوتا و یا سهتاسهتا چاپ کنند که کتابها اصطلاحاً جا بیافتند.
* فکر میکنم تا الان، کارهای سخت شکسپیر را ترجمه کردهاید!
بله.
* رؤیای شب نیمه تابستان را چهطور؟ ترجمه کردهاید؟
بله. آن هم ترجمه شده.
* زبان این اثر که یک کمدی است...
بله. زبانش فرق میکند. خب، زبان تراژدی فاخرتر است و نسبت به کمدی در سطح بالاتری قرار دارد. ولی زبان «رؤیای شب نیمه تابستان» هم ادبی است. سعی کردم ترجمه این کار، همسطح زبان خود اثر باشد. مثلاً در ترجمه مکبث که ۷۰ درصدش شعر است و شاعرانهترین اثر شکسپیر محسوب میشود، حساسیت زیادی وجود دارد. در همیننمایشنامه فرازی هست که یکدربان یا سرایدار میآید در را باز کند. در این فراز زبان اثر افت میکند. منِ مترجم هم وقتی به اینجا میرسم، سطح زبان را پایین میآورم. در کارهای دیگر از جمله کمدیها هم همیناتفاق میافتد. در زمینه ترجمه شعر یا رمان هم این تفاوتها را در نظر دارم و سعی میکنم زبانِ خود مؤلف را منتقل کنم.
در شاهلیر قسمتی هست که شاه، گلاستر را میبیند که کور شده است. او به شاه میگوید بگذار دستت را ببوسم. ولی شاه میگوید بگذار دستم را پاک کنم چون بوی فنا میدهد. این، یکگونه عرفان است که شاهلیر به آن رسیده است. در پایان کار هم با علف و چمن برای خودش تاج درست میکند. در این فرازهای شکسپیر، میتوان عرفان مسیحی را مشاهده کرد. * یعنی زبان را از خود متن میگیرید!
بله. مثلاً شما میخواهید شعر لنگستون هیوز را ترجمه کنید. شعر او شکسته است. بهعنوانمثال در یکی از شعرهایش یک مادر دارد با بچهاش حرف میزند. اگر شما بیایید این را فاخر ترجمه کنید، اشتباه کردهاید. یعنی باید با همان زبان عامیانه اثر اصلی که شاعر با آن شعرش را سروده، کار را ترجمه کنید.
* خب برویم سراغ حرفهای پایانی.
شاید زیادهروی و اغراق باشد ولی من میخواستم کاری که شلگل در زبان آلمانی با متون شکسپیر کرد، در فارسی انجام بدهم. یعنی یک ترجمهفارسیای ارائه کنم که ویژگی زبان شکسپیر را داشته باشد. این زبانی که در این کار ارائه کردهام، در هیچکدام از کارهای دیگرم ارائه نکردهام؛ چیزی که در خور شکسپیر باشد.
* جالب است که شکسپیر در زمان حیاتش، آوازه امروزش را نداشته است.
چیزی که خیلی جالب است، این است که شکسپیر همچنان ادامه دارد. مثلاً مارتین لینگز، شکسپیرشناس برجسته انگلیسی که مسلمان هم شد و کتابی درباره حضرت پیامبر (ص) نوشت، کتابی دارد که در آن آثار شکسپیر را از دیدگاه عرفانی بررسی کرده است. یعنی در کارهای شکسپیر در جستجوی عرفان بوده است. مثلاً در شاهلیر قسمتی هست که شاه، گلاستر را میبیند که کور شده است. او به شاه میگوید بگذار دستت را ببوسم. ولی شاه میگوید بگذار دستم را پاک کنم چون بوی فنا میدهد. این، یکگونه عرفان است که شاهلیر به آن رسیده است. در پایان کار هم با علف و چمن برای خودش تاج درست میکند. در این فرازهای شکسپیر، میتوان عرفان مسیحی را مشاهده کرد.
* این اشاره شما من را به یاد آموزههای دریدا انداخت؛ اینکه متن در دل خودش، زایایی دارد. و این سلسله ادامه دارد. شکسپیر نمایشنامهای مینویسد، شما آن را ترجمه میکنید، ترجمه شما تصحیح میشود، رویش بحث میشود و...
بله و من میگویم که ترجمهام، حرف آخر نیست. بهنظرم یکقدم نظاممند روی کارهای شکسپیر است. یکی از دوستان گفت مکبث شما را گرفتهام و میخواهم با مقابله، دوباره این نمایشنامه را ترجمه کنم. یعنی این ترجمهای که ارائه کردهام، میتواند آغازی برای کارهای بیشتر و بهتر درباره شکسپیر باشد.
* با اشارهای که به عرفان کردید، حیفم میآید در پایان بحث درباره شخصیت خود شکسپیر صحبت نکنیم! شکسپیر آدمی مذهبی بوده؟
بله. شخصیتی مذهبی داشته است. مثلاً در مکبث، شما مجازات را میبینید. شخصیت مکبث شرارت میکند، ظلم میکند و نتیجهاش را میبیند. بحث عدالت هم هست. مثلاً وقتی میخواهد پادشاه را بکشد، با خود میگوید من چهطور پادشاه را بکشم؟ او را که سمبل عدالت بوده و نقطه سیاهی ندارد!
* به عرفان مسیحی اشاره کردید. در مکبث _ جالب است که مکبث بهدلیل همهجانبهبودن و تاثیرگذاریاش بیشترِ مثالها را به خود اختصاص میدهد _ وقتی شخصیت مکبث حاضر نمیشود پادشاه را بکشد، همسرش فریبش میدهد. من به آموزههای کتاب مقدس ارجاع میدهم که حوا آمد آدم را وسوسه کرد.
اصلاً همین است. لیدی مکبث، نماد حوا و مکبث نماد آدم است. و وقتی پادشاه را میکشند، نمادی از عدالت خداست که از بین میرود.
* و پس از آن هم نکبت و بدبختی است.
دقیقاً و اینها همه آموزههای اخلاقی دارند. وقتی دانکن (پادشاه) را میکشند، یکی از شخصیتها میگوید دیشب توفان شد، همهجا میلرزید و غوغایی بود. این مساله شبیه به همانزمانی است که مسیح را به صلیب کشیدند و زلزله آمد. شکسپیر دارد هماناتفاق را اینجا میگوید. حتی در شاهلیر هم که یک اثر مسیحی نیست، ارجاعات عرفانی را میبینیم.
* در همینزمینه داشتم فکر میکردم هملت شبیه چه کسی است؟
درباره هملت یک نکته دارم. زمانی که اومانیسم به وجود میآید و اراسموس یا دیگران درباره انسانگرایی صحبت میکنند؛ میگویند من فردی را دیدم که اسمش عبدالله بود و دین دیگری داشت _ اشاره هم نمیکنند که این فرد مسلمان بوده _ و میگفت انسان اشرف مخلوقات است. آن اومانیسمی که شما در هملت میبینید، دقیقاً تحت تأثیر همین تفکر است که هملت با مقایسه انسان و فرشتهها میگوید چه شاهکاری است انسان. یعنی آن انسانگرایی متأثر از آموزههای اسلامی بوده است.
* بله. خیلی بحثهای فلسفی زیادی درباره همین هملت و دیگر آثار شکسپیر میتوان داشت. همان جمله «بودن یا نبودن» موید دیدگاه فلسفی اگزیستانسیالیستی، بحث ماهیت و وجود است.
بله. امثال شکسپیر فلسفه را میشناختند و مرتب میخواندند. فلسفه اسلامی هم که ترجمه میشده و آموزههایش در اروپا رواج داشته. مثلاً ابنطفیل برای قرن دوازدهم است و در قرن هجدهم به انگلیسی ترجمه میشود. در نتیجه رابینسون کروزوئه براساس «حی بن یقظان» او نوشته میشود. یعنی یک اثر انگلیسی قرن هجدهم بر اساس یک رمان عربی است که دربردارنده فلسفه اسلامی است. در مورد شکسپیر شاید آن موقع ترجمه انگلیسی از فلسفه اسلامی در دسترساش نبوده باشد ولی ترجمه لاتین وجود داشته است. او هم یک فرد نابغه و تاثیرپذیر بوده که تاثیرهای زیادی گرفته است. بههمیندلیل آثارش لایههای عمیق فلسفی دارند. من به چشم خودم یک کتابخانه دیدم که مخصوص کتابهایی درباره هملت بود.
* و جالب است همه اینها به اسم شکسپیر نوشته میشود.
بله به قول شما آن منابع و افسانههای داستانی از پیش وجود داشته است.
* بله. به نظرم این آموزههای عرفانی و فلسفه، انباشتهایی انسانی بوده که از پیش از شکسپیر وجود داشتهاند و به سدی به نام شکسپیر برخورد کردهاند. او هم بهطور هدفمند توربین را به کار انداخته و آثار مهمی از اینطرف سد بیرون آمدهاند.