خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: «خشم مگره» یکی از رمانهای ژرژ سیمنون با محوریت شخصیت «سربازرس مگره» است که ایننویسنده بلژیکی در کارنامه خود ثبت کرده و سال ۱۹۶۲ نوشته شده است. آنچه در اینرمان بیش از دیگر عناصر به چشم میآید، شهر پاریس و محلههای بزهکار آن است. البته سیمنون در رمانهای دیگر مگره هم چنینکاری را انجام داده اما با توجه به اینکه مقتول اینقصه، یککابارهدار در محله مومارتر پاریس است، اینمحله از پایتخت فرانسه در قصه پیشرو درشتنمایی شده است.
در «خشم مگره» مردی بهنام امیل بوله که صاحب چهار کاباره شبانه در مومارتر است، بهطرز مرموزی کشته و جسدش پس از دو روز از قتل، در یکی از کوچههای محله رها شده است. جسد مقتول در حالی پیدا میشود که در حال متلاشیشدن پیشرفته است و با تحقیقات پلیس، مشخص میشود دو روز پیش یعنی در همان چهارشنبهشبی که ناپدید شده، به قتل رسیده است. کشف دیگر نیروهای پلیس این بوده که جسد در دو روزی که از مرگش میگذرد، در هوای آزاد نگهداری نشده است.
در فصل اول رمان، پس از آنکه راوی قصه، مقدمه و فضای آرام و رخوتانگیز پاریس را ترسیم میکند، کشف جسد، بازجویی و تحقیق بهسرعت شروع شده و مخاطب به درون جریان داستان پرتاب میشود؛ داستانی که از خلال آن، میتوان فضای زندگی شبانه بزهکاران پاریسی را در کابارههای اینشهر مشاهده کرد؛ همچنین مناسبتها و فضاهایی که ایناماکن دارند.
در ساختار «خشم مگره» هم مانند دیگر رمانهای سربازرسمگرهای ژرژ سیمنون، پاراگرافهای پشتسر هم از دیالوگهای یکشخصیت را داریم؛ همینطور لحظاتی که در آنها راوی، روی یکلحظه متمرکز شده و از مخاطب سوال میپرسد: «آیا وکیل مدافع مضطرب شده بود؟ یا فقط کنجکاوی نشان میداد؟» (صفحه ۸۷) همانطور که میدانیم اینتوقف در لحظات و سوالاتی که راوی میپرسد، سوالات ذهن مگره هستند که با صدای بلند پیش روی مخاطب قرار میگیرند و در واقع میتوان گفت در اینلحظات، مگره بلند فکر میکند و صدای فکرش را به گوش مخاطب میرساند.
دو مورد اجتماعی هم که در رمان «خشم مگره» مطرح میشوند، یکی چشموهمچشمی کلانتریهای محله با پلیس آگاهی پاریس است و دیگری بحث احترام ایتالیاییها به نهاد خانواده که بهواسطه همسر ایتالیایی مقتول و خانوادهاش مطرح میشود.
روآن اتکینسون بازیگر انگلیسی در نقش سربازرس مگره
* چهره پاریس در رمان
ابتدای داستان «خشم مگره»، صحبت از همهمه مخصوص روزهای گرم پاریس است که سربازرس در آرامش پیش از شروع پرونده، به آن گوش فرا داده است. راوی قصه در صفحات بعدی به ایننکته اشاره میکند که هر رستورانی در پاریس، رایحه خودش را دارد و این، یعنی شخصیتبخشی به پاریس. اما اگر بخواهیم مقتول قصه را با توجه به مکان قصه یعنی شهر پاریس معرفی کنیم؛ باید بگوییم امیل بوله مالک چهار کابارهای است که همگی با فاصله چندصدمتر از هم، در محله مومارتر هستند.
فراز دیگری از اینداستان که صحبت از پاریس میشود، مربوط به پیداشدن جسد مقتول است: «مگره گزارش کلانتری بخش بیستم پاریس را به طرفش دراز کرد: سحرگاه در کوچه روندو واقع در حاشیه گورستان پرلاشز، جسدی پیدا شده…» (صفحه ۲۲) نکته بعدی اخلاقیات خلافکاران و دستههای جنایتکار پاریس است که بهروایت راوی داستان، هرکدام بسته به محله و ناحیه خود، متفاوتاند: «هیچگاه ندیده بودند که جنایتهای دارودستههای خلافکار ناحیه با خفهکردن صورت گرفته باشد. چون میشود گفت که هر محله پاریس و هر طبقه اجتماعی نحوه مخصوصی هم برای کشتن و هم برای خودکشی دارد. کوچههایی هست که در آنها از پنجره خودشان را به بیرون میاندازند. در کوچههایی دیگر با گاز ناشی از سوختن زغال سنگ یا گاز طبیعی خود را میکشند، و بالاخره کوچههایی که با خوردن قرص خوبآور به خواب ابدی میروند. محلههایی خاص ضربه چاقو، محلههایی خاص ضربه چماق و محلههایی مانند مومارتر، خاص اسلحه گرم بودند.» (صفحه ۲۳)
بسیاری، پاریس را بهعنوان یکشهر زیبا و ایدهآل میشناسند. اما اگر آنطور که راوی رمان «خشم مگره» روایت میکند، بپذیریم که اینشهر هم پشتصحنه و پستویی دارد، بخشی از ایناماکن نازیبا و نکبت، مربوط به پشتصحنه و ساختمانهای پشتی کابارههای شبانه هستند. نمونه اینرویکرد را میتوان در اینفراز از کتاب مشاهده کرد که مگره برای بازجویی از حسابدار کاباره به دفتر او در پشت ساختمان میرود: «در و دیوار خاکگرفته و محقر آدم را به هیچوجه به یاد پیراهنهای شب، زنان زیبا، شامپاین یا موزیک نمیانداخت.» (صفحه ۴۷) اشاره بعدی نویسنده هم در صفحه ۵۶ و زمانی است که مگره پس از بازجویی از اینمکان خارج میشود: «بعد از این ملاقات و دیدن آن فضاها، وقتی چشم مگره به کودکی افتاد که در پیادهرو میدوید، و جلوی بساط یک سبزیفروش عطر سبزی تازه به مشامش خورد، دوباره احساس زندگی کرد.»
* زندگی شبانه مومارتر
محدوده شکلگیری قصه و اتفاقاتش محله مومارتر در پاریس است که دارای زندگی شبانه و حضور محسوس بزهکاران و خلافکاران در کوچه و خیابانهایش در ساعتهای شب است. توجه مخاطب به ایننکته که اتفاقات و حوادث داستان مربوط به اینمحدوده از پاریس هستند، در چنینجملهای جلب میشود: «در ذهن مگره نوعی نقشه شکل میگرفت، نقشه بخشی از پاریس که همهچیز به آنجا ختم میشد.» (صفحه ۷۳)
تصویر شب در اینمحله در کتاب «خشم مگره» اینگونه است: «ابتدا تابلوهای نئونی، یکی بعد از دیگری روشن میشدند، سپس دربانها با لباسهای یراقدار در آستانه در کابارهها جا میگرفتند. نهتنها صدای موسیقی جاز از پشت درها به گوش میرسید و نوسان متفاوتی به هوا میداد، بلکه عابران هم متفاوت بودند. تاکسیهای شبانه شروع به پیادهکردن مشتری میکردند و به اینترتیب مجموعه جدیدی از افراد از سایه به روشنایی، و برعکس، قدم میگذاشتند.» (صفحه ۸۳)
هری باور بازیگر فرانسوی در نقش سربازرس مگره
* ییلاق هفتگی سربازرس
در جایی از داستان مگره میگوید اغلب پاریسیها برای تعطیلات پایان هفته و یکشنبه به ییلاق یا کنار دریا میروند. او در فراز دیگری میگوید ترجیح میدهد تعطیلات آخر هفته را با همسرش به مهمانسرای وییوگارسون در خارج از پاریس بگذراند. بهاینترتیب راوی قصههای مگره، عادت دیگری برای اینشخصیت برمیشمارد؛ اینکه از ۲۰ سال گذشته عادت دارد گاهی یکشنبهها را با همسرش در مهمانسرای وییوگارسون بگذراند. مگره این مهمانسرا را در جریان یک تحقیق کشف کرده و جایی خوانده بود در گذشته بالزاک و آلکساندر دوماً به این مهمانسرا رفت و آمد داشتهاند و بعد هم، اعضای آکادمی گنکور، فلوبر، زولا، آلفونس دوده و چند نفر دیگر برای ناهار و مباحث ادبی در آنجا جمع میشدند.
اشاره راوی داستان درباره اینعادت مگره که شبیه به همان فکرهای با صدای بلند سربازرس است، از اینقرار است: آیا یک فرمانده واحد پلیس آگاهی حق نداشت یکشنبهای را، مثل همه مردم، در ییلاق بگذراند و اگر دوست دارد به ماهیگیری بپردازد؟
* شخصیت سربازرس و روش تحقیقش
در ابتدای «خشم مگره» با اینمساله روبرو میشویم که مگره با وجود تجربیات و گذرش از میانسالی، آدمی است که گاهی ناپرهیزی هم میکند: «به جهنم! پاردن به او سفارش کرده بود که رعایت کبدش را بکند، ولی نگفته بود که بعد از هفتهها پرهیز تقریباً کامل نمیتواند یک گیلاس، فقط یک گیلاس، بنوشد.» (صفحه ۸) اینآدم همچنین وقتی ماجرای امیل بوله را مقابل خود میبیند، فرصت را برای خروج از رخوت و بیکاری غنیمت میشمارد: «سرانجام بهانهای پیدا کرده بود تا کاغذبازیهای اداری را که برایش مثل جریمه بود رها کند.» (صفحه ۲۴)
اما درباره رفتار مگره در مسیر تحقیقات و بررسیهای پرونده، در «خشم مگره» هم جملاتی را میبینیم که در دیگر رمانهای سیمنون از سربازرس مگره هم دیدهایم؛ اینکه مگره نقشه مشخصی را دنبال نمیکند و هیچتصوری از ماجرا ندارد. بلکه مثل سگی شکاری چپ و راست را بو میکشد و بررسی میکند. (صفحه ۴۶) تکمله اینویژگی در صفحه ۵۷ مطرح میشود: «مگره احساس یاس نمیکرد. او هنوز در مرحلهای بود که، به گفته خودش، میکوشید در جو موضوع قرار بگیرد.»
فکر کردن سربازرس را در فراز دیگری از رمان، اینگونه میبینیم: «مگره، عبوس، ظاهراً به چیزی فکر نمیکرد؛ قوز کرده بود و با سنگینی جابهجا میشد. در این لحظات مردم، و بیشتر از آنها همکارانش، تصور میکردند که به چیزی فکر میکند. ولی این حقیقت نداشت. و وقتی این را به آنها میگفت حرفش را باور نمیکردند. در حقیقت کاری که میکرد کمی مسخره و حتی بچگانه بود. واژهای یا ابتدای جملهای را میگرفت و مثل یک شاگرد مدرسهای که میخواهد درسی را حفظ کند، آن را تکرار میکرد. حتی پیش میآمد که لبهایش تکان بخورد، با صدای آهسته، تنها در وسط دفترش، یا پیادهرو یا هرجای دیگری، حرف بزند. کلماتی که به زبان میآورد ضرورتاً معنیدار نبودند. گاهی هم به شوخی شباهت داشتند.» (صفحه ۱۰۵ به ۱۰۶) همینمساله در صفحههای پیشتر هم مورد اشاره راوی داستان قرار گرفته است: «لاپوانت احتیاجی نداشت دوباره به رئیسش نگاه کند تا بداند چه خبر است. ظاهراً خبری نبود! او قیافه ناراضی و عبوس بدترین لحظات یک تحقیق را داشت، وقتی نمیدانست از کجا باید شروع کند، بیاعتماد به هر جهتی رو میکرد.» (صفحه ۷۴) در صفحه بعد هم این اعتراف مگره به ویژگی اخلاقیاش را داریم؛ اینکه از نفهمیدن نفرت دارد.
در همینمسیر تحقیق و بررسی، مگره ایننکته را به همکارش گوشزد میکند که احساس خاصی ندارد اما هیچچیزی را نباید نادیده گرفت. باور دیگر مگره در مسیر تحقیق و بررسی یکپرونده، این است که یکی از راههای اصلی موفقیت، سرعت عمل است و هرچه زمان بیشتری سپری شود، کار دشوارتر میشود. پس باید به خیزی که برداشته شده، ادامه داد و به افرادی که با آنها تماس گرفته، مراجعه بیشتری کند. اینمیان راوی میگوید که مگره از ناتمامگذاشتن تحقیق منزجر است. نکته دیگر اخلاق و رفتار مگره که ژرژ سیمنون بهعنوان خالق شخصیت به آن اشاره میکند، این است که خود را در قضیه غرق میکند و همینراوی در مسیر داستان، میگوید مگره نمیتوانست انتظار داشته باشد همه مثل خودش در قضیه غرق شوند.
ویژگی پیپ کشیدن مگره هم همانطور که میدانیم از خود ژرژ سیمنون و کلکسیون پیپهایش وام گرفته است. در رمان «خشم مگره» مساله شهرت مگره در پیپکشیدن، در فرازی از صفحه ۹۸ و هنگامی که مشغول گفتگو با وکیل مدافع است، درشتنمایی میشود: «بفرمایید بنشینید… یک سیگار برگ؟... اُه! نه... درسته.... خواهش میکنم پیپتون رو روشن کنید...» همچنین در فرازی از رمان که مگره به اصطلاح سوار کار شده و بر اوضاع مسلط است، با اینجمله روبرو میشویم: «مگره آرام پیپش را پر کرد و قیافه مردی را گرفت که ناگزیر است وظیفه ناخوشایندی را انجام بدهد.» (صفحه ۱۱۸)
باور سربازرس به کار بر مبنای غریزه هم از دیگر ویژگیهای اوست که در اینرمان به آن اشاره میشود. در همینزمینه، یکجمله در داستان وجود دارد که چندبار در ذهن سربازرس طنین پیدا میکند و در واقع بخشی از همانصداهای فکر سربازرس بهعنوان شخصیت اصلی است که مخاطب آنها را میشنود. در «خشم مگره» اینجمله که «یکوکیلمدافع، موکلش را نمیکشد» پیش از پایان قصه و پردهبراری مگره از حقیقت، چندبار در ذهنش تکرار میشود. در یکی از فرازها، راوی میگوید: «اینجمله چنان در ذهنش تکرار میشد که مگره موفق نمیشد آن را از فکرش خارج کند، درست مانند ترانهای که اغلب از رادیو یا تلویزیون به گوشمان رسیده باشد. (صفحه ۱۲۴ به ۱۲۵)
پاکدستی و مرد خانواده بودن مگره هم از دیگر ویژگیهای اخلاقی اوست که در «خشم مگره» به آن پرداخته شده است. در بخشی از رمان، مگره باید برای تحقیق به محله مومارتر رفته و به کابارههای مقتول سر بزند. او ضمن اطلاعرسانی به همسرش میگوید «نمیدونم کی به خونه برمیگردم … دارم میرم مومارتر سری به کابارههای شبانه بزنم...» راوی داستان ضمن بیان اینجمله میگوید گویی مگره قصد داشت با گفتن اینمساله، حسادت همسرش را تحریک کند و از اینکه میدید لبخند میزند، دلخور شد. سیمنون با اینروایت، در کنار دیگر قصههای سربازرس مگره، ایننکته را بهطور غیرمستقیم بیان میکند که مگره مرد خانواده است و همسرش هم اطمینان دارد او با پا گذاشتن به محلات بزهکاری شبانه، خطا نمیکند. اما همینراوی، درباره دلخوری و بدخلقی مگره در آنشب، اینعلت را بیان میکند که مگره احساس درجازدن دارد و فکر میکند چنینوضعیتی بهخاطر کارهای خودش است. «یقین داشت که در طول روز، در لحظهای که نمیتوانست درست آن را مشخص کند، نزدیک بود در مسیر درستی قرار گیرد. کسی چیزی معنیدار به او گفته بود. ولی چه کسی؟ او با افراد زیادی روبهرو شده بود؟»
ژان گابن بازیگر فرانسوی در نقش سربازرس مگره
* خشم سربازرس چگونه بروز و ظهور پیدا میکند؟
درباره علت نامگذاری اینکتاب، باید به فرازی از بازجوییاش از شخصیت مکانیک اشاره کنیم که در آن سربازرس از کوره در میرود و بر مهار خشمش چندان توانا نیست: «و آنگاه چنان از قیافه مگره جا خورد که خودش را عقب کشید. توده پرهیبت به طرف او پیش آمد. دو دست نیرومند دراز شد، شانههای او را گرفت و شروع به تکان دادن کرد. مگره، هرگز در تمام زندگیاش تا ایناندازه رنگ نباخته بود. چهرهاش خشک و بیحالت، انگار در صخرهای سنگی تراشیده شده بود. با لحنی بیاحساس دستور داد: "دوباره بگو! "» (صفحه ۱۴۱)
درباره بازجویی و رویارویی مگره با متهم اصلی هم که همان وکیل مدافع مقتول است، راوی داستان چنین روایتی دارد: «حالا فقط مگره و وکیل روبهروی هم ایستاده بودند. مگره کف دو دست را روی میزش گذاشته بود و بهسختی میکوشید تا از جا بلند نشود و سیلی سختی به گوش این مردک نزند؛ گرچه وکیل از او بلندقامتتر و تنومندتر بود.» (صفحه ۱۴۴) «او قطعاً در مقایسه با زمانی که شانههای مکانیک جوان را گرفته بود، ترسناکتر بود، زیرا وکیل خود به خود نشست و فراموش کرد اعتراض کند.» (همان) جمله دیگر هم که موید خشم مگره است، از اینقرار است: «آنگاه مگره آنچنان مشتی به روی میز کوبید که همه اشیا روی آن به هوا جست.»
اما واقعیبودن خشم مگره و اینکه خشمگینشدن ترفند و حقه نبوده، بهطور غیر مستقیم در جملهای بیان شده که مربوط به عادت همیشگی مگره یعنی پیپکشیدنش است: «خشمش واقعی بوده و فیلم بازی نمیکرده: وقتی خواست پیپش را روشن کند، دستش هنوز کمی میلرزید.»
خشم سربازرس از قاتل قصه یعنی ژان شارل گایار یا همان وکیل مدافع با دستگیری او پایان نمییابد و اینخشم در پایانبندی داستان، هنگامی که مطلع میشود قاتل خود را در سلولش دار زده، ادامه پیدا میکند: «مگره چیزی نگفت. دندانها را همچنان به هم میفشرد.» (صفحه ۱۵۱)