خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: رمان «حل نهایی» نوشته مایکل شیبون نویسنده انگلیسی یکی از رمان های پلیسی جدیدی است که به علاقه مندان این ژانر ادبی معرفی شده و در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسیده است. برخی از منتقدان و علاقه مندان رمان پلیسی، این رمان را ادای دینی به سر آرتور کانون دویل خالق شخصیت شرلوک هولمز و دیگر نویسندگان و اسلاف ادبیات پلیسی و کارآگاهی می دانند. ترجمه این رمان اواخر سال گذشته توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شد.
«حل نهایی» یک نکته منفی و نقطه ضعف دارد. در طول رمان، این شائبه برای مخاطب پیش میآید که شخصیت کارآگاه بازنشسته که راوی از او با نام «پیرمرد» یاد می کند، شرلوک هولمز افسانه ای است یا خیر! نویسنده هم در ساحت راوی داستان سعی و تلاشی برای زدودن این ابهام نمی کند و می گذارد تا پایان داستان، و حتی پس از پایان نیز این ابهام باقی بماند. این رویکرد شاید از طرفی مثبت باشد اما نکته منفی در این جاست که اگر شخصیت پیرمرد شرلوک هولمز معروف باشد، داستانی که روایت می شود و شیوه گره گشایی از مشکل، اصلا در حد و اندازه شخصیت شرلوک هولمز نیست. اگر هم شخصیت موردنظر، شرلوک هولمز نباشد، با یک داستان معمولی پلیسی روبرو بوده ایم که برگ برنده خاصی برای رو کردن ندارد.
البته طرح کلی این داستان، خرده قصه های کوچک زیادی با خود دارد و مدل پیشرفته تری از داستان های پلیسی قدیمی به شمار می آید. چرا که در آن، شخصیت پیرمرد (اگر شرلوک هولمز از سقوط از آبشار رایشن باخ جان سالم به در برده باشد، حتما اوست) ۸۹ سال دارد و بستر زمانی داستان هم سال های پایانی جنگ جهانی دوم و سقوط آلمان نازی است.
نمیخواهیم داستان را در این مجال تعریف کنیم اما ناچاریم اشارهای خلاصهوار به طرح قصه داشته باشیم: یک پسربچه لال یهودی با یک طوطی سخنگو بر شانهاش، توسط یک خانواده پانسیون دار انگلیسی پیدا شده و مسئولیت نگهداری اش قبول میشود. در ادامه این طوطی گم میشود و یکی از مستاجران پانسیون موردنظر هم به قتل میرسد. کارآگاه جوانی که به همراه دستیارش مسئول رسیدگی به پرونده قتل است، دست به دامان پیرمردی ۸۹ ساله میشود که در همان منطقه روستایی از انگلستان ساکن است و سال های آخر عمرش را به زنبورداری می گذراند؛ همان پیرمردی که ممکن است شرلوک هولمز بازنشسته باشد.
در ادامه داستان علت قتل آقای شین (شخصیت مقتول) و دزدیده شدن طوطی نابغه، به جنگ جهانی دوم و رمزگان های نیروی دریایی آلمان هیتلری مرتبط دانسته می شود. چون طوطی همیشه اعداد اسرارآمیزی را زمزمه و تکرار می کند که ممکن است کد یا رمز باشند.
داستان علاوه برای نکتهای که دربالا به آن اشاره شد، نکته منفی دیگری هم دارد. ابتدا به این نکته اشاره کنیم که مایکل شیبون برنده جوایز اوهنری، پولیتزر، نبولا و هوگو شده است اما به نظر می رسد این اثرش تنها به دلیل وجود سایه تردید حضور شرلوک هولمز مورد توجه واقع شده باشد. نکته منفی دیگر، درباره زبان روایت و قصه گویی نویسنده در این اثر است که بسیار اطناب داشته و با جملات طولانی و آوردن حروف ربط مکرر و گذاشتن خط فاصلههایی که جملات توضیحی را از اصل جمله روایی متمایز میکند، اعصاب خواننده را به هم ریخته و موجب میشود ناچار شود جملات را چندین مرتبه بخواند. بنابراین مطالعه کتاب در فرازهایی که این ویژگی وجود دارد، برای خواننده خستهکننده شده و علتی می شود تا در دنبال کردن داستان ناکام مانده و یا انگیزه خود را از دست بدهد. از جمله علل جذابیتهای رمانهای آگاتاکریسی یا سر آرتور کانن دویل و دیگر پلیسی نویسان، میتوان هم به طرح قصه اشاره کرد هم قلم نویسنده. البته نویسندگان پیشین ادبیات پلیسی از توصیف و تصویرسازی به موقع و در جای مناسب خود بهره های خوبی برده اند. چون همان طور که بدیهی است یک توصیف عمیق و تصویرسازی مناسب می تواند تاثیر بسیار بالایی بر ذهن مخاطبی داشته باشد که مشغول ساختن داستان (یا بهتر بگوییم، دیدنش) در ذهن خود است. به نظر می رسد اگر «طرح نهایی» را در حوزه طرح قصه موفق بدانیم، درباره نثر و قلم نویسنده نمی توانیم نمره چندانی مطلوبی به آن بدهیم.
به هر حال در طول مطالعه این کتاب ۱۳۰ صفحه ای که می توان آن را یک داستان بلند دانست، می توان از خواندن یک داستان پلیسی و کارآگاهی سرگرم شد اما نه آن طور که از کتاب توقع داریم. توصیفات راوی در جایی که باید داستان را به پیش ببرد، موجب می شود روند شکل گیری اتفاقات و پیش روی داستان، کُند تر از آن چیزی باشد که باید.
آنچه در این میان مسلم است، پتانسیل و ظرفیت بالای شخصیت شرلوک هولمز برای خلق ادبی و داستان نویسی است که باعث می شود نویسندگان عصر حاضر به سراغش بروند و سریالی تلویزیونی به نام «شرلوک» با ساختار و بستر زمانی جدید، خلق شود. چنین تولیدات تصویری و مکتوبی درباره شرلوک هولمز نشانه زنده بودن شخصیت مخلوق سر آرتور کانون دویل است که باعث میشود هم مخاطبان دوستش داشته باشند هم تولیدکنندگان و مولفان. به هر روی، چاپ کتاب «حل نهایی» یکی از دلایل ثبوتی این مهم بود که سر آرتور کانن دویل یک شخصیت پویا و داینامیک داستانی را خلق کرده که آن طور که مشخص است، حالا حالاها خیال مردن ندارد. حتی اگر نویسنده و خالقش بخواهد او را از بالای آبشار رایشن باخ به زیر بیاندازد و بعد ناچار شود دوباره زنده اش کند.
نظر شما