مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در گذشته نسبت به حرکت و قیام امام حسین(ع) بود که تقریباً بحث مفصلی در دهه اول ماه محرم داشتیم. در دهه محرم به طور اجمال خطبهای را که امام حسین(ع) در سال پنجاه و هشت هجری در منا و در جمع صحابه و تابعین ایراد کرده بودند، مطرح کردم، البته به تعبیر خودم آن خطبه را بین ترجمه و کمی توضیح بحث کردم.
جلسه آخر هم تذکر دادم که اگر انسان بخواهد روی ابعاد گوناگون معنوی، مادی، فردی، اجتماعی این خطبه بحث کند، بحثهای بسیار زیبایی در این خطبه حضرت نهفته است، لذا من عرض کرم همان طور که اصل حرکت حسین(ع) صحیفهای از دروس در ابعاد گوناگون مادی، معنوی، فردی و اجتماعی بود، در این خطبه هم مطالب بسیار زیادی در روابط گوناگون نهفته است، اما ما فرصتی هم نداشتیم که آنها را بحث کنیم.
در ذهنم این بود که در این چند شبی که جلسه داریم به بعضی از آن مطالبی که از این خطبه استفاده میشود اشاره کنم. قبل از آن که وارد این بحث شوم، باید چند مسئله را تذکر دهم، گرچه بعضی از اینها هم تکراری است، ولی چارهای ندارم چون آن مطالب رابطه تنگاتنگ با این مسایل دارد.
هدفمند بودن و اصل هدف قیام
مطلب اول؛ من مکرر در بحثهای گذشتهام راجع به امام حسین(ع) عرض کردم که حرکت و قیام امام حسین حساب شده بود، عجولانه نبود، امام حسین سالها برای این قیام و حرکت برنامه ریزی کرده بود که من این بحث را در گذشته کردهام و شواهد تاریخیاش را هم آوردهام و دیگر تکرار نمیکنم. فقط اشاره کردم چون من این را بحث کردهام و مطالب زیادی هم در این باره گفتهام که امام حسین عجولانه قیام نکرد، این حرفها نیست، قیام ایشان بی حساب نبود، نه خیر دقیقاً حساب شده و برنامه ریزی شده بود و سالها روی آن برنامه ریزی کرده بود، این مطلب اول بود.
دوم؛ مطلب دومی که میخواهم عرض کنم این است که شکی نیست که قیام امام حسین هدفمند بود، اما هدف چه بود؟ این را هم بحث کردم. هدف امام حسین(ع) از این قیام مقابله با کفر بود. این قیام مقابله بین شرک و توحید و شرک و کفر بود، بنی امیه و در رأس آنها معاویه قصد براندازی توحید و اسلام را داشتند. او این قصد را آشکار نمیکرد ولی قصدش این بود. این بت پرستها میخواستند از آن شکستهایی که از اسلام و توحید خورده بودند، انتقام بگیرند و دنبال این بودند که به طور کلّی اسلام را ریشه کن کنند، این مطلب را هم بحث کردهام و شواهد تاریخی آن را هم آوردهام و فقط اشاره میکنم و رد میشوم چون بحث من مطالب بعدی است.
شرایط خاص خطبه حضرت در منا
مطلب سوم، شرایط آن خطبهای است که امام حسین در سال پنجاه و هشت هجری در منا خواند. این شرایط را در سه رابطه در نظر بگیرید. اهمیت اینهایی که دارم میگویم، اهمیت خطبه را میرساند، اینها همه مقدمه برای بیان اهمیت خطبه است. شرایط زمانی، مکانی و افرادی که امام حسین از آنها دعوت کرده بود که بیایند برایشان صحبت کند. به طور خلاصه عرض میکنم: شرایط زمانی؛ در منا بود یعنی چه زمانی؟ موقعی که همه عمرههایشان را انجام داده بودند و میشود گفت که اساس حجّ تمتع هم انجام شده بود، آمده بودند محرم شده بودند، عرفات داشتند، مشعر داشتند و بعد به منا آمدند و حالا هم که به منا رسیدند روز عید است، قربانی کردند و تقصیر کردند، تقریباً اساس حج هم تمام شده بود.
از نظر ایام تشریق روحی، همه این افراد که آنجا بودند، تقریباً یک آمادگی معنوی پیدا کرده بودند، کسی که عمره انجام داده است و هنوز در حج است و از آن خارج نشده است -چون آنها باید بیایند مکه برای طواف که اواخر کار است- آن روز یک لطافت روحی و آمادگی برای دریافت مسئله معنوی دارد، تقریباً همه روحها آماده برای دریافت مسائل معنوی است.
از نظر مکانی هم که معلوم است منا کجاست. در آنجا رمی جمرات کردند، منا مکانی است که باید گفت آن مکان، مسلخِ تمام علایق غیر الهی و قربانگاه تمام تعلقات غیر الهی است. ابراهیم بت شکن وقتی که به آنجا میرسد چه کار میکند؟ مهمترین کار او در آنجا به قربانگاه بردنِ نفس و خودکشی از نظر هواهای نفسانی است.
از نظر کمیت افراد؛ آن جمع دویست نفر از صحابه پیغمبر و بیش از هشتصد نفر از تابعین بودند. تابعین یعنی کسانی که پیغمبر را درک نکردند، ولی یا از فرزندان صحابه هستند یا از ملازمین صحابه هستند و اینها مطالبی را که از پیغمبر رسیدهاست، فقط با یک واسطه از پیغمبر دریافت کردهاند، مثلاً کسی که در زمان پیغمبر نبود که ایشان را درک کند، حالا ابن عباس را درک کرده است، علی(ع) را درک کرده است، امثال اینها را درک کرده است. تابعین مطالبی را که از پیغمبر منتقل شده است، با یک واسطه گرفتند، میگوییم دستِ اول.
دعا کنید خدا ان شاء الله توفیق را از من نگیرد و توفیق بدهد که من این خطبه را بگویم. از سال گذشته بود که خیلی دوست داشتم این خطبه را باز کنم، اما نرسیدم ولی میخواهم تا حدّی که میتوانم برایتان بگویم.
ما که امام حسین را نمیشناسیم، نه من ایشان را میشناسم و نه شما، هیچ کدام امام حسین را نمیشناسیم، اما باید تا حدودی بفهمیم که امام حسین چه کسی است، چه شخصیتی است. من گفتم ایشان از نوابغ روزگار است و واقعاً باید گفت که نظیر ندارد.
تمام سندها را هم گفتم که اینها از عامه بوده است. سندها از شیعه نبوده است، هرچه بوده است از عامه بوده است. بیش از هزار نفر از صحابه و تابعین در آن جمع بودند. آیا جمع کردن این تعداد از صحابه و تابعین در منا شوخی بردار است؟ آن موقع جمعیت در زمین چهقدر بوده است؟ مسلمانها چهقدر بودند؟ هزار نفر آن موقع از نظر ضریب جمعیت بیش از هزار در هزار است، یعنی بیش از یک میلیون است. حضرت اینها را جمع کرده است.
از نظر رقم و کمیت این شرایط بود، اما از نظر کیفیت، امام صحابه و تابعین را جمع کرده است و میخواهد برای آنها خطبه بخواند. تمام اینهایی که گفتم، گویای اهمیت آن مطالبی است که امام حسین میخواهد القا کند. اگر انسان روی همه اینهایی که من گفتم فکر کند، میگوید باید یک مسئله حیاتی برای اسلام مطرح باشد، یعنی امر اسلام روی همین چیزهایی که امام حسین میخواهد بگوید دور میزند که مربوط به موت و حیات اسلام است، لذا انسان باید با دقّت و هوش و حواس کامل روی تمام کلمات این خطبه توجه کند که چه میخواهد بگوید. این از اهمیت خطبه که مقدمه بود، حالا میخواهم وارد بحثم شوم.
اهمیت خطبه
سراغ خطبه برویم؛ من خطبه را سه بخش کردم. بخش اول، بخش دوم و بخش سوم و زمینههایی را هم که موجب شده بود امام حسین اینها را بگوید گفتم، چون خود ناقل خطبه آن زمینهها را میگوید، در تواریخ ما هم نوشته شده است، «ما» که میگویم خیال نکنید شیعه را میگویم، یعنی همان کتابی که از سلیم بن قیس نقل شده است.
در چنین موقعیت و زمان و مکانی، تمام حواسها به امام حسین است که چه میخواهد بگوید. قاعدتاً آن بخش اوّل خطبه باید یک بخش اساسی و سرنوشت ساز باشد که آن را جلو انداخته است. اگر کسی اهل فکر و شعور و حتی اهل علم باشد و دانشمند باشد، اینچیزهایی را که میگویم میفهمد. آن چیزی که از نظر امام اساس کار در ربط با حیات اسلام است، باید همان باشد که امام آن را جلو انداخته و در بخش اوّل خطبه مطرح کرده است. بخش اول چه بود؟ نمیخواهم دومرتبه خطبه را بخوانم و ترجمه کنم. به طور اجمال عرض میکنم که امام حسین حدود پانزده سؤال از این دویست صحابه پیغمبر و بیش از هشتصد تابعین کرده است. در اوّل بسیاری از این پرسشهایی هم که کرده است، اینها را به خدا قسم داده است که جوابش را بدهند. بخش اول فقط پرسش است. بخش دوم مربوط امر به معروف و نهی از منکر است و بخش سوم هم مربوط به وظیفه علمای دین است.
سؤالات بخش اول خطبه و مفاد آن
تمام بخش اول، سؤال از این جمعیت است. میفرماید شما با پیغمبر بودید، حرفهایش را شنیدید، من از شما در مورد آنچه را که از او شنیدی و دیدی سؤال میکنم که آیا پیامبر چنین چیزی گفت یا نه؟ چنین کاری کرد یا نه؟ دو تا چیز که بیشتر نبود، گفتاری و رفتاری.
امام از کسانی که همراه پیغمبر بودند یا کسانی که همراه صحابه پیغمبر بودند، سؤال کرد که آیا پیغمبر چنین چیزی گفتند و چنین کاری کردند. بخش اول پانزده تا سؤال است. «أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ کَانَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ حِینَ آخَى بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَآخَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ نَفْسِهِ وَ قَالَ أَنْتَ أَخِی وَ أَنَا أَخُوکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَم»(کتابسلیمبنقیس، ص790) همه با هم گفتند: خدایا بله ما همه از پیامبر شنیدیم. فقط اولین سؤال را خواندم و بقیه را نمیخوانم. همه به همین سیاق است.
من یک برداشت اجمالی را میخواهم بگویم. مفاد این پانزده سؤالی که امام از این مردم، یعنی صحابه و تابعین کرده است و همه هم گفتند: «اللهم نعم»، چه بود؟ آیا مفادش با هم میخواند یا چیزهای پراکنده است؟ آیا مثل دانههای تسبیح بود که همه را با هم در رشته کرده باشند یا نه یک چیز پراکندهای بود؟ نه خیر، همه با هم میخواند، در یک جهت بود و اصلاً هیچ اختلافی نداشت.
آن جهت مشترک در تمام این سؤالات چه بود؟ ما میبینیم که تمام این سؤالات راجع به علی(ع) و زهرا(س) و حسنین است. چه از نظر لفظی که پیغمبر حرف زده است و چه کارهایی که حضرت کرده با اینها است. همه این سؤالات یک وجه اشتراک داشتند که راجع به اهل بیت بود و آن جمعیت هم عمل پیغمبر و هم گفتار پیغمبر را تأیید کردند و در آخر گفتند: «اللهم نعم» خدایا میدانی که همین است که حسین میگوید و ما، یعنی صحابه از خود پیامبر شنیدیم و آنهایی هم که از تابعین بودند، گفتند ما اینها را از صحابه شنیدیم که پیغمبر راجع به اهل بیت اینها را گفته است و این کارها را هم کرده است.
اهل بیت، هسته مرکزی بقای دین
اینجا است که انسان خودش متوجه میشود. قبل از این که کسی بخواهد بیدارش کند، خودش چشم باز میکند و میبیند که هسته مرکزی بقای اسلام، اهل بیت و اطاعت از اهل بیت است. امام حسینی که الآن آمده است و میخواهد مواجهه شرک و کفر با توحید و اسلام را مطرح کند، چون بعد صریحاً آمد و گفت که اسلام دارد از بین میرود، توحید دارد میرود و بت پرستی به جایش برمیگردد، بحث اهل بیت را مطرح میکند، این یعنی اهل بیت هسته مرکزی بقای اسلام هستند.
این به طور اجمال بود، حالا بعد بحث میکنم، فقط خواستم یک سرنخ به دستتان بدهم. مسئله اطاعت از اهل بیت است، به تعبیر دیگر، امام حسین با این کار میخواست جایگاه اهل بیت را در این آیین مشخص کند، جایگاه ایشان جایگاهی است که حیات اسلام و حیات توحید بستگی به وجود اینها دارد.
سفارش جابر به عطیه در دوستی محبین اهل بیت
من به مناسبت ایام وارد بحث میشوم. شما شنیدید که امروز جابر با عطیه به کربلا آمدند، بد نیست تذکری هم داده باشم. جابر خودش از صحابه است و عطیه از تابعین است. قاعدتاً چون نمیشود امام حسین آن روز جابر را دعوت نکرده باشد، عطیه نبوده است؟ من دیدم بعضیها اشتباهی را راجع به عطیه مینویسند که غلام جابر بوده است، اینها به عطیه جسارت کردهاند، عطیه غلام جابر نیست، عطیه دانشمند بزرگی در اسلام است.
وقتی عطیه به دنیا میآید، پدرش در کوفه بوده است، خدمت امیرالمؤمنین علی(ع) میرود و میگوید خدا به من یک پسر داده است و میخواهم اسمش را شما بگذاری. علی(ع) میگوید «هذا عطیه الله» این داده خدا است، با همین اسم گذاشت لذا او هم اسم بچهاش را عطیه گذاشت.
او از آن کسانی است که خودش میگوید من سه دوره تفسیر پیش ابن عباس دیدم. پنج جلد تفسیر قرآن نوشته است. او از دانشمندان بزرگ در اسلام است . عطیه آدم کوچکی نیست، از تابعین است و از مجاهدین هم هست. از آنهایی است که با حجاج در افتاد و مدتی هم فراری بود. وقتی در مدینه این جریان را شنید با جابر برای زیارت امام حسین به کربلا آمدند. روز اربعین، یعنی چهلم به کربلا رسیدند، غرضم این است، او از تابعین است، جابر به عنوان یکی از صحابه، باید چیزهایی را که از پیغمبر(ص) گرفته است، به عطیه یاد بدهد. ذهنیتی که جابر دارد و مسئلهای که من آن را در ارتباط با همین بحثم بعداً میگویم که رابطه بین مسلمان و اهل بیت، باید یک رابطهای باشد تا از اسلام بهره داشته باشد.
یعنی این رابطه برای او مصونیت میآورد حالا از مصونیت درونی گرفته است تا مصونیت بیرونی. درونی قلبی که محبت است، بیرونی عبارت از اطاعت است که ولایت و سرپرستی آنها را پذیرفته باشد و الا او مصونیت ندارد چه نسبت به فرد و چه نسبت به جامعه فرقی هم نمیکند.
حالا من جملهای را که جابر همان روز اربعین از پیغمبر نقل میکند، میگویم، دارد: «ثم قال خُذُونِی نَحْوَ أَبْیَاتِ کُوفَانَ» عطیه میگوید جابر بعد از زیارت مزار امام حسین(ع) به من گفت بیا سمت کوفه برویم، «فَلَمَّا صِرْنَا فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَقَالَ لِی یَا عَطِیَّةُ هَلْ أُوصِیکَ» میگوید داشتیم با هم میرفتیم که جابر به من رو کرد و گفت: عطیه میخواهی سفارشی به تو بکنم؟ «وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِی بَعْدَ هَذِهِ السَّفْرَةِ مُلَاقِیکَ» دیگر گمان ندارم بعد از این تو را ببینم، من پیر شدم و نزدیک وفاتم هست.
ببینید تا چه حدی میرود. «أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُمْ» کسانی را که آل محمد را، یعنی اهل بیت را دوست دارند، دوست بدار. خودشان را نمیگوید، میگوید دوستان آنها را دوست بدار، این یک چیز بالاتر شد «وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ» و کسانی را که اهل بیت را دشمن میدارد، دشمن بدار، مثل معاویه و یزید و امثال اینها، خودتان تطبیق بدهید. «وَ إِنْ کَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً» نگاه نکن روزه میگیرد و نماز شب میخواند، این به درد نمیخورد.
بعد میگوید «وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ قَدَمٌ بِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ ثَبَتَتْ لَهُمْ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ» اگر کسی که محبّ اهل بیت است، مثلاً لغزشی کرد و غفلتاً گناهی کرد، - این قهری است، او که معصوم نیست_این رابطه درونی که دارد موجب میشود گامهایی را که برمیدارد آن لغزش را درست کند و جبران کند «فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ یَعُودُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ یَعُودُ إِلَى النَّارِ»(بحارالأنوار، ج98، ص195) آنچه را که میشود گفت در اسلام و این آیین برای مصونیتِ خود این آیین در سطح جامعه و برای افراد مسلمان محوریت دارد، عبارت از این رابطه با اهل بیت است، اعم از درونی و بیرونی که من بعد وارد این بحث میشوم. سراغ توسلم بروم.
------------------------------------------
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی
نظر شما