خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: نرگس باقری نویسنده، پژوهشگر و دکترای زبان و ادبیات فارسی است و از علاقهمندان و پژوهشگران آثار سیمین دانشور محسوب میشود. او در سالروز درگذشت این نویسنده فقید کشورمان، یادداشتی را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داد که در ادامه مشرو ح آن را درباره دانشور میخوانیم:
دانشور را تنها از لحاظ متن میشناسم، هرچه از او در طول این سالها خواندهام. اعم از داستانهای كوتاه و رمانها. آنچه در آثار دانشور برای من در درجه اول مهم است و هرگاه میخواهم در مورد اثری از زنان نویسنده بنویسم در نظر میگیرم، مبحث چالش برانگیز هویت است، ادراک عملی و نظری خویشتن، فكر میكنم این بحث، بحث كلیدی خود دانشور هم هست، دغدغهای درونی كه در متنها خودش را به شیوههای گوناگون نشان میدهد.
از نظر لکان پرسش از هویت همواره منوط به مطالعه نسبتی است که فرد با غیر دارد، نسبتی که همچون نوار موبیوس عمل کرده هویت و غیر را حالتی دیالکتیک میبخشد. هویت بدین معنی است که آدمی پیوسته خود را به جای غیر میگیرد یا به عبارتی دیگر غیر را به جای خود به حساب میآورد. هویت از منظر روانشناسی سه عنصر اصلی دارد. نخست دغدغهای كه شخص با خود دارد، به این عنوان كه كی هست. دوم تصویری که شخص از فرد مورد تقلید دارد و سوم امر مطلوب و مورد تقلید. اینكه دانشور میخواهد چه ویژگیای را از چه كسانی تقلید كند مورد قابل توجهی است و اینکه آیا اصلا در آثارش خودش است؟ آیا این دغدغه برایش مهم است كه به عنوان زن چه كسی ست یا نه؟
در رمانهای دانشور میتوان روند انطباقپذیری و کشف هویت را پی گرفت. شخصیت اصلی رمانهای دانشور بسیار به خودش نزدیک هستند. در «جزیره سرگردانی» و «ساربان سرگردان»، هستی گرتهای از خود نویسنده است. حتی در جهان داستانی، هستی گاه بسیار به سیمین نزدیک میشود و خود را به جای او میگیرد و تفکیک آن دو از هم سخت میشود و حلول در شخصیت دیگری شکل میگیرد.
دانشور بارها میگوید من جلال آل احمد نیستم و میخواهم ذهنیت زن ایرانی را در آثارم نشان بدهم همچنین در مواردی كه در نقش استاد دانشگاه ظاهر میشود به شاگردانش توصیه میكند كه به این وجهه زن بودن دقت كنند. او از شخصیت اصلیاش در جزیره سرگردانی میخواهد كه خودش باشد و به او میگوید: «رویدادها و تجربهها به شرطی که از آنها عقدهنسازی، آموختهها و دانستهها، هرچند ممکن است فراموششان کرده باشی، مجموعه آنها در ذهن تو معرفتی به جا میگذارد تا با هوشیاری و با عینک خودت دنیا را ببینی» و در جای دیگری میگوید: «هستی جان، تا آخر عمر زائده امور کسانی که به تو چیزی یاد دادهاند نمان و طوطی آنها نشو. خودت در شنیدهها و آموختهها و خواندههایت شک کن. شاید من فسیل بشوم. شاید امثال من اشتباه کرده باشند.»
گفتیم که دانشور میگوید من جلال آل احمد نیستم. در سووشون هم، زری به یوسف میگوید اگر بخواهم مقاومت كنم اول از همه باید مقابل تو بایستم؛ طبق آن چیزی كه لكان میگوید دنیایی كه بر سووشون حاكم است دنیای مرد سالاراست، نام پدر است و یوسف نماد آن است و شخصیت یك شخصیت خانگی است، تجربه سیاسی ندارد و خیلی به جلال و عقایدش نزدیك است. اگر دانشور بخواهد این جهان زنانه را که در آن، خانه، نقش خیلی مهمی ایفا میكند حفظ کند باید متفاوت از آنچه هست عمل کند. زری میگوید خانه مملكت من است، اگر میخواهید جنگ كنید حق ندارید جنگ را به خانه من بیاورید. قدرت حاكم، نماد قدرت پدر است. اما در نهایت زری ویژگیهای مطلوب آن دیگری را تایید می کند و اجازه میدهد كه یك من برتر تصمیمهای نهایی را بگیرد. میزان انطباق پذیری با عقاید و ویژگیهای این من برتر بسار زیاد است و همه چیز دست به دست هم میدهد تا امر مطلوب در جایی دور از باورها و خواستهای زنانه شکل بگیرد.
در جزیره سرگردانی دغدغهی هویت پررنگتر است. این بار شخصیت اصلی دانشور كسی است كه احساس میكند به یك خود مطلق رسیده است و هر بار به این جمع بندی میرسد، چیزی در درونش به جنب و جوش در میآید كه علیه آن خود مطلق بجنگد و بخواهد كه دوباره خودش را با هویتهای جدیدی منطبق کند. هستی درجزیره سرگردانی میخواهد آن تسلط مطلق سووشون را كنار بگذارد. آنجاست که دانشور به او توصیه میكند با عینك خودش ببیند و بحث شناسنامهزایی را مطرح میکند.
هستی در جزیره سرگردانی صفات و ویژگیهای مختلفی از افراد دوروبر خود را انتخاب کرده است. او ملغمهای از عقاید این و آن است. خودش میگوید من یك آدم قاطی پاطیای هستم من نمیدانم كی هستم و عقاید من مال کدام شخصیت است. گاهی فكر میكنم هنرمند بشوم و این هنر است كه من را نجات میدهد گاهی میخواهد سر از مباحث سیاسی، اجتماعی در بیاورد و معتقد است اگر تمام اینها را كنار هم بگذارد و یك واكاوی انجام دهد شاید بتواند سرنخی پیدا كند، شاید بتواند خودش را پیدا كند.
من فكر میكنم تمام دغدغه اصلی برای این شخصیت، این است كه حالا میخواهد دوباره از نو خودش را بسازد. چندین بار گمان میکند توانسته است به تمامیت برسد. میگوید من خودم را كشف كردم؛ اما باز میدانیم هویت امری یکپارچه و آشتیپذیر نیست. عالم انسانی جمع این دو عامل متضاد یعنی جدایی و همانندی است. هویت یك تمامیت كامل شده نیست و بارها تغییر میکند. اگر فكر كنیم كه هویت تمام است در واقع زندگی تمام است. شاید اگر دانشور رمان دیگری داشت باز مجبور بود دوباره این هویت كشف شده را مورد بازبینی قرار دهد.
درجزیره سرگردانی و بهویژه ساربان سرگردان، شخصیت به لحاظ تاریخی، سیاسی، مجبور است اظهار نظر کند. دغدغه نویسنده بازگشت به تاریخ و خاطره برای پیدا كردن خودش است، در نتیجه در موارد بسیاری، به خود بیانگری میرسد. اینجا نیز «طوطک» اگرچه شبیه به «من» عمل میکند اما میخواهد که «هستی» را از ساحت رمز و اشارت دور کند او نماد همان سلطنتی میشود که جهان داستانی را در سلطه خود میگیرد و بر همه چیز حکم صادر میکند از اینرو قلمرو مجاز و استعاره و تصویر را گرفته و تبدیل به ساحت عقلانی میکند. در نتیجه بیان هنری جای خود را به پیگیری اندیشهها و عقاید میدهد.
دانشور كسیست كه ذهنیت و هویت زن برایش مهم است و سعی كرده است برای رسیدن به این ذهنیت و هویت، خودش و زندگیاش را مورد واكاوی قرار دهد و با گذر از خودش، تصویر و انگارهی روشنی نشان دهد.
نظر شما