۵ فروردین ۱۳۹۲، ۱۲:۳۲

جای پای جلال- سفر نامه بویین زهرا- 4

آل‌احمد با اینکه چپ بود اما به تبعیت از روحانیت بسیار سفارش می‌کرد

آل‌احمد با اینکه چپ بود اما به تبعیت از روحانیت بسیار سفارش می‌کرد

سید سعید می‌گفت جلال به مردم و بزرگان برای تبعیت از روحانیت سفارش غیر مستقیم زیادی داشت؛ حالا این‌که این توصیه برای تقویت جای‌گاه دامادشان بوده یا مبتنی بر یک تحلیل سیاسی، به هرحال جالب توجه است چون او در آن زمان هنوز تمایلات چپ داشت.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ و ادب: مهدی قزلی هشتمین سفرش را در «جای پای جلال» تجربه کرد و این بار پس از یزد، کرمان، اسالم، جزیره خارگ، کاشان و اورازان (زادگاه جلال‌آل احمد) و خوزستان به بویین زهرا از توابع استان قزوین رفت که در خاطره ایرانی‌ها شهری است فراموش نشدنی.

این نویسنده، سفرنامه هشتم خودش را در 12 قسمت آماده کرده که در ایام سال نو در صفحه فرهنگ و ادب مهر منتشر می‌شود. دو بخش از این گزارش در روزهای قبل منتشر شد و بخش چهارم آن در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

از شهرداری رفتیم دبیرستان 17 شهریور برای دیدن سیدسعید موسوی. پدر او سیدمرتضی که معروف به سیدعماد بوده شوهرخاله ابراهیم خان نوری، شوهر خواهرزاده جلال بود.

 در واقع سیدسعید پسرخاله ابراهیم خان بود. سیدعماد رابطه نزدیکی با جلال داشت. سیدسعید دبیر پرورشی مدرسه بود. با او در دفتر مدرسه گپ زدیم. می‌گفت آمدن جلال به سگزآباد علاوه بر گذران تعطیلات و تحقیقات درباره مردم و دیدن خواهر، وجه سیاسی هم داشت و درواقع یک جور پنهان شدن بود.

 حتی عکسی هم با اهالی سگزآباد گرفته بود که در آن خودش پشت به دوربین بود و مردم رو به دوربین. مردم می‌پرسند این چه مدل عکس گرفتن است؟ جلال سربسته به‌شان می‌گوید شما نمی‌دانید شاید عکس من با شما برای‌تان درد سر درست کند.

از سیدسعید راجع به عکس پرسیدم و جواب داد که عکس را نمی‌داند الان از کجا باید پیدا کرد ولی خودش در بچگی عکس را دیده. حسین دانایی بعدتر گفت ساواک نگران جلال خیلی نبود چون هر کاری می‌کرد رو بود و کار مخفیانه نداشت. او قبول نداشت که رفت و آمد جلال به سگزآباد برای اختفا یا کار سیاسی باشد.

سیدسعید منبع این حرف را پدرش معرفی کرد که دوستی‌ای هم با جلال پیدا کرده بود. همان شب البته از کس دیگری هم شنیدم جلال توجهات مبارزاتی داشته که خواهم گفت.

سیدسعید می‌گفت آدم‌های بالای 50-60 سال سگزآباد از جلال مستقیم یا سینه به سینه خاطره دارند. مخصوصا آن‌ها که اهل سواد بودند. از جمله چیزهایی که از پیرمردهای سگزآباد شنیده بود این سیدسعید علاقه جلال به قنات و موضوع آب و تقسیم آن بود. این موضوع در کتاب هم خودش را نشان می‌دهد. در واقع در تمام مطالب جلال که رنگ و بوی اجتماعی دارد به موضوع آب توجه ویژه شده و خوب باید هم می‌شده چون همه چیز در دوره زندگی جلال با آب سنجیده می‌شد؛ مال، ملک، ثروت، قدرت، دعوا و ....

چیز دیگری که سیدسعید گفت این بود که جلال وقتی دوازده مسجد را در روستای سگزآباد آن موقع دیده بود گفته بود این نشانه اختلاف بین مردم است. لحن نوشته جلال درباره مساجد در کتاب هم لحن خوبی نیست. در کتابش اشاره کرده که مساجد سگزآباد کوچک و بی‌نور هستند و بیش‌تر تبدیل به خواب‌گاهی برای کولی‌ها شده‌اند.

 سیدسعید البته توضیح داد که مساجد بعضی با هم ادغام شده‌اند و بعضی تخریب. سگزآباد الان دوازده مسجد ندارد. نکته جالبی را هم در ادامه گفت و آن سفارش‌های غیرمستقیم جلال به مردم و بزرگان برای تبعیت از روحانیت بود. حالا این‌که این توصیه برای تقویت جای‌گاه دامادشان بوده یا مبتنی بر یک تحلیل سیاسی، به هرحال جالب توجه است چون او در آن زمان هنوز تمایلات چپ داشت.

سیدسعید و دو سه نفر دیگر از معلم‌ها کتاب تات‌نشین‌های بلوک زهرای مرا دست به دست کردند و نگاهی به عکس‌ها انداختند. بعضی از عکس‌ها را می‌شناختند. مثل همان «فضل‌الله داودی». ازشان قول گرفتم که مرا ببرند پیش آن‌ها.

سیدسعید گفت قنات سگزآباد سابقه چندهزارساله دارد و قابلیت زیادی برای توسعه گردش‌گری. یکی دو تا از معلم‌ها البته این حرف را رد کردند و سابقه آن را بسیار متاخر دانستند. نکته جالب در مورد این قنات این است که هنوز پرآب و پابرجاست.

گفتم البته توسعه گردش‌گری زیرساخت‌هایی می‌خواهد که الان این‌جا ندارید مثلا یک محل اقامت برای مهمان‌ها و بعد توضیح دادم برای اینکه شب گذشته را بگذرانم دانسفهان و سگزآباد را گشتم و نهایتا در بویین‌زهرا مهمان‌خانه‌ای را پیدا کردم که وصفش رفت و فقط به درد در راه مانده می‌خورد.

سیدسعید حرفم را تایید کرد و با رندی ادامه داد: نبود مهمان‌سرا در سگزآباد به خاطر حُسن مهمان‌داری سگزآبادی‌هاست، می‌دانی که «شادرن» مستشرق فرنگی هم در گذری که از این منطقه داشته از سگزآباد اسم برده و گفته مردم سگزآباد در خانه‌ها و باغ‌های‌شان را به روی ما باز کردند و برای اسکان ما پولی دریافت نکردند. بعد خندید و ادامه داد: البته شاردن گفته عوضش خوراکی را که به خودمان و اسب‌های‌مان دادند، به دو برابر قیمت حساب کردند. همه معلم‌ها با هم خندیدند. عباس‌پور به من گفت: شما نگران نباش، ما با شما دو برابر حساب نمی‌کنیم!

درباره کتاب جلال هم حرف به میان آمد و من پیش‌نهاد دادم این کتاب را به عنوان یک اثر هویتی تجدید چاپ کنید و به بچه‌ها بدهید. گفتم هر شهر و قصبه‌ای این شانس را نداشته که کسی مثل جلال درباره‌اش بنویسد.

یکی از معلم‌ها گفت: خوب نکاتی هم در کتاب هست که سگزآبادی‌ها خیلی از آن خوش‌شان نمی‌آید. جلال حرف‌هایی درباره زنان و نوع پوشش آن‌ها گفته و در مقایسه با ابراهیم‌آبادی‌ها مردم این‌جا را دعوایی‌تر نشان داده و حرف‌هایی دیگری زده که مردم خوش‌شان نمی‌آید. بقیه هم حرف او را تایید کردند. پرسیدم حالا جلال درست گفته بوده یا نه؟ با کمی تامل گفتند جلال درست گفته بوده ولی سگزآباد حالا دیگر آن سگزآباد قدیم نیست. حتی سیدسعید از قصد خودش برای نوشتن کتابی درباره سگزآباد 50 سال بعد از جلال گفت که البته عملی نشد.

سیدسعید ادامه داد: از شانس ما در کتاب ادبیات اول دبیرستان درست همان بخشی را که سگزآبادی‌ها از آن ناراحت‌اند و آن را توهین به خود تلقی می‌کنند، به عنوان مثال برای مقایسه ادبی گنجانده‌اند و دیگر این موضوع ملی و عمومی پخش شده.

واقعیتش من خودم این را نمی‌دانستم. در کتاب‌های دوره دبیرستان ما چنین چیزی نبود. تا حالا از این منظر به قضیه نگاه نکرده بودم. به هر حال هر چند می‌شد مردم را کمی محق دانست که از گفته شدن عیوب‌شان (ولو عیوب گذشته‌شان) ناراحت باشند ولی همچنان فکر می‌کنم پرداختن به این کتاب سرجمع به نفع مردم است کما اینکه اورازانی‌ها از همه آن‌چه جلال درباره اورازان گفته خوش‌نود نیستند ولی کتاب را پذیرفته و به عنوان عنصری هویتی با آن برخورد می‌کنند.

بگذریم. حرف‌های دیگری زدیم درباره شیخ روح‌الله که رابطه نزدیکی با شیخ فضل‌الله نوری داشته و همین رابطه نزدیک بعد از مشروطه و اعدام شیخ بزرگ باعث شده امثال شیخ روح‌الله تحت فشار مشروطه‌خواهان و بعد رضاخان قرار بگیرند و حتی روحانیون بزرگ و متنفذ از او اجتناب کنند. همان‌طور که اشاره کردم به دعوت او برای خیزش جواب منفی بدهند و در نهایت همه اینها ختم بشود به مرگ مشکوک او در نزدیکی قزوین. آن هم درست بعد از همین ماجراهای دعوت به خیزش و جنبش علیه رضاخان.

رابطه شیخ روح‌الله و سیداحمد آل‌احمد (طالقانی) هم علاوه بر اینکه از قم شکل گرفته، در تهران و در جلسات مخفیانه‌ای که شیخ فضل‌الله نوری با ائمه جماعات مساجد تهران داشته جدی‌تر می‌شود. چون هر دو این‌ها در تهران امام جماعت بودند. شاید تات بودن هر دو نیز دلیلی دیگر بر نزدیکی‌شان شده و در نهایت منجر به وصلت پسر شیخ روح‌الله با دختر سیداحمد شده.

فرزندان شیخ روح‌الله و شیخ حسن خانه‌اش را وقف کردند به عنوان خانه عالم تا هر روحانی و عالمی برای سگزآباد می‌آید برود آن‌جا ساکن شود. آن درخت عنابی هم که جلال از آن صحبت کرده و گفته زیر آن می‌نشسته و مطالعه و ترجمه می‌کرده از بین رفته حالا خیابان از آن‌جا رد شده. گویا اهل فرهنگ شهر مخالف گذر خیابان از حیاط خانه شیخ حسن و از بین رفتن درخت عناب بوده‌اند که خوب معلوم است مخالفت آن‌ها طبق روال مورد توجه مسوولین قرار نگرفته!

ادامه دارد...

کد خبر 2022516

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha