مكاتب فلسفة اخلاق در غرب را به انحاي گوناگوني دسته بندي ميكنند. می توان چهار مكتب عمده در ميان مكاتب فلسفة اخلاق غرب را برشمرد که عبارتند از: طبیعت گرایی، شهودگرایی، احساس گرایی و توصیه گرایی.
طبیعتگرایی به مواضع فلسفی مختلف گفته میشود که در آنها پدیدهها یا فرضیههای فراهنجار و فراطبیعی غلط یا ذاتاً متفاوت از پدیدهها و فرضیههای طبیعی انگاشته میشوند.
طبیعتگرایی اخلاقی معتقد است که گزارههای اخلاقی میتوانند از درون گزارههای بدون بار اخلاقی (از طریق علوم طبیعی) تعریف شوند.
طبيعت گرايان معتقدند که احکام اخلاقي و ارزشي را ميتوان از طريق پژوهش تجربي، درست به همان نحوي که گزارههاي واقعگو توجيه مي شوند، توجيه نمود، مثلا «خوب» را به «متعلق ميل موافق بودن» تبديل مي کنند. بر اين اساس احکام اخلاقي بياناتي مبدل از نوعي واقعيت است که ميتوان آن را با تجربه آزمود.
لذا طبیعتگرایی اخلاقی معتقد است صدق و کذب مدعیات اخلاقی، بر مبنای تطابق آنها با واقعیتهای طبیعی یعنی واقعیتهایی که توسط علوم طبیعی و اجتماعی مطالعه میشود تعیین میگردد.
بر اساس این نظر واقعیتها و صفات اخلاقی، انواعی از صفات و واقعیتهای طبیعی هستند. طبیعتگرایی اخلاقی در صدد است تا مفاهیم و واژههای اخلاقی مانند خوب و بد و غیره را با استفاده از الفاظ و مفاهیمی طبیعی و تجربی تعریف كند و بر این اعتقاد است احكام اخلاقی بیانهای تغییر شكل یافته از واقعیتهای تجربیاند.
به بیان دیگر تمام گزاره های اخلاقی را میتوان به گزارههای غیر اخلاقی و ناظر به واقع كه قابل اثباتاند برگرداند؛ دو گزاره هیتلر خودكشی كرد و هیتلر مرد شروری است را در نظر بگیرید. گزاره اول ناظر به واقع است كه میتوان صدق و كذب آن را اثبات كرد.
طبیعتگرایی معتقد است كه گزاره دوم نیز مانند گزاره اول اثباتپذیر است. اگر شاهدی بر ظالم و شیاد بودن او یا ظالمانه بودن اعمال او بیاوریم گزاره دوم را نیز اثبات كردهایم.
به طور كلی بر اساس نظریه طبیعتگرایانه دقیقا همان طور كه میتوان جملات عادی و علمی ناظر به واقع را با تحقیق تجربی توجیه كرد، احكام اخلاقی را نیز میتوان به همان گونه توجیه كرد.
البته طبیعت گرایان در این كه مفاهیم اخلاقی را باید با كدام سنخ از مفاهیم طبیعی تعریف كرد اتفاق نظر ندارند؛ برخی این مفاهیم را با مفاهیم زیستی و برخی با مفاهیم اجتماعی و عدهای نیز با مفاهیم روان شناختی تعریف میكنند.
مثلا برخی واژه «صواب» را به «فعلی که ثبات جامعه بشری را فراهم میکند» یا واژه «خوب» را به «چیزی که برای انسان لذت بخش است» تعریف میکنند.
نظر به اینکه طبيعت گرايان در اينكه مفاهيم اخلاقي را بايد به كدام سنخ از مفاهيم طبيعي تعريف كرد نظر واحدي ندارند نظريات آنها نيز دست كم سه دسته شدهاند:
الف – نظريههاي زيست شناختي كه مفاهيم اخلاقي را با كمك مفاهيم زيستي تعريف ميكنند.
ب – نظريههاي جامعه شناختي كه از مفاهيم اجتماعي در تعريف مفاهيم اخلاقي بهره ميجويند.
ج – نظريههاي روان شناسي كه براي تبيين و تحليل مفاهيم اخلاقي به مفاهيم روان شناختي تكيه ميكنند.
بر طبیعت گرایی اخلاقی اشكالاتی وارد شده که معروفترین آنها اشکالی است که از ناحیه جی ای مور مطرح شده است و به مغاطه طبیعتگرایانه معروف است. از نظر مور هرگونه تلاش برای تعریف زبان اخلاق با واژه های طبیعتگرایانه مثل تعریف خوب به لذت یا سعادت، فضیلت، معرفت و غیره نادرست است و منجر به مغالطه طبیعت گرایانه میگردد.
اشکال دیگری که به طبیعتگرایی وارد شده این است که اگر مفاهیم اخلاقی را مفاهیمی قابل تعریف از طریق مفاهیم تجربی و طبیعی بدانیم جای این پرسش وجود دارد که این مفاهیم برای چه کسی قابل تعریف است.
درست همانگونه که در خصوص شهودگرایی این اشکال مطرح است که ممکن است ما شهودهای متفاوت و حتی متضادی داشته باشیم در این جا هم این امکان وجود دارد که تعاریف متفاوت و متضادی از اصطلاحات اخلاقی که در اصول اخلاقی به کار رفتهاند ارائه شود. در این صورت ما به دیدگاههای متضاد کشیده خواهیم شد و راه حل این تضاد نیز آسان نخواهد بود.
نظر شما