به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب یکی از عناوین مجموعه «مدرسه نابودکنندگان اژدها» برای کودکان نوجوانان است. «شمارش معکوس تا آغاز سال 1000» هفتمین عنوان از مجموعه «مدرسه نابودکنندگان اژدها» است که به قلم کیت مک مولان برای نوجوانان نوشته شده است.
ویگلاف شخصیت اصلی داستانهای «مدرسه نابودکنندگان اژدها»، پسری نوجوان است که با یک مرد دورهگرد آشنا میشود و این آشنایی او را به رفتن به مدرسه اژدهاکشی علاقهمند میکند. ویگلاف با کمک مرد دورهگرد موفق میشود سر از این مدرسه درآورد و در این مدرسه با شخصیتهای عجیب و غریبی روبهرو میشود و حوادث خاصی را پشت سر میگذارد.
در این کتاب، سال 999 است و طبق یک پیشگویی مرموز، پایان دنیا نزدیک است. اما ویگلاف پسری را به نام زاک ملاقات میکند که ادعا میکند از آینده آمده است. زاک دلایل محکمی دارد که ثابت میکند بعد از سال 1000 دنیا به پایان نرسیده است!
در پایان هرکدام از کتابهای مجموعه «مدرسه نابودکنندگان اژدها»، سالنامه تحصیلی مدرسه نابودکنندگان اژدها چاپ میشود که شامل تصاویر و مطالب جالبی درباره محیطی است که نویسنده این مجموعه خلق کرده است. پایین نماد مدرسه نابودکنندگان اژدها نوشته شده است: چه نیکو بُوَد زر و گوهر!
در سالنامه تحصیلی کادر آموزشی و دانشآموزان مدرسه نابودکنندگان اژدها معرفی شدهاند. یکی از اعضای کادر آموزشی «سر مورت دو مورت» است که این چنین معرفی شده است: سر مورت استاد دوستداشتنی ما در درس نابود کردن اژدها در دوره مقدماتی، متوسطه و پیشرفته است. سر مورت میگوید که در جوانی او را «مصیبت اژدها» مینامیدند. (درست نمیدانیم که معنی آن چیست، ولی به نظر چیز وحشتناکی میآید.) آخرین مبارزه او با خطرناکترین اژدهاها بوده، یعنی شوالیهریزکن. در همان ابتدای مبارزه، نفس ناخوشایند اژدها در کلاهخود سر مورت نفوذ کرده و از آن زمان به بعد، آدم دیگری شده است.
در کارت شناسایی سر مورت دو مورت نوشته شده است:
معروف به: مردک پیر
رویا: یک نابودکننده اژدهای استثنایی بشود.
واقعیت: به خاطر نمیآورد
نقشه برای آیند: کمی چرت بزند
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
ویگلاف از وحشت خشکش زده بود. آن شیطان با چه سرعتی زبان آنها را یاد گرفته بود! دیگر چه کلکی بلد بود؟ اریکا شمشیر کشید و به جلو خیز برداشت. ویگلاف از آن همه شجاعت اریکا تعجب کرد! مگر نمیدانست که شیاطین میتوانند با یک نگاه آدمها را بکشند؟ اریکا شمشیرش را به سمت شیطان گرفت و پرسید: لطفا بگو کی هستی؟ شیطان هستی؟ شیطان جواب داد: نخیر، من هم پسرم، درست مثل شماها. آنگوس فریاد زد: او شیطان است! شیطانها میتوانند به هر زبانی حرف بزنند. و میتوانند خودشان را شبیه هر کسی بکنند! شیطان پرسید: من کجا هستم؟
ویگلاف مطمئن بود که با این سوالش میخواهد رد گم کند. اریکا جواب داد: در کتابخانه هستی. شیطان پرسید: در کتابخانه خیابان چهل و دوم؟ اما به نظر آشنا نمیآید. ویگلاف ابرو در هم کشید. آن شیطان به زبان آنها حرف میزد، اما چیزهایی که میگفت قابل فهم نبود. خیابان چهل و دوم دیگر چه بود؟ اریکا به شیطان گفت: تو در کتابخانه م.ن.ا هستی. شیطان گفت: م.ن.ا؟ یعنی چی؟ اریکا جواب داد: یعنی مدرسه نابودکنندگان اژدها.
ویگلاف به نظرش آمد که شیطان گیج شده. اریکا اضافه کرد: ما در حال یادگیری نابودکردن اژدها هستیم. شیطان قاه قاه خندهای شیطانی کرد و گفت: که اینطور! شما باور دارید که اژدها وجود دارد؟ اریکا گفت: باور داریم؟ چطور میتوانیم باور نداشته باشیم؟! ما تقریبا هر روز اژدها میبینیم. شیطان گفت: زر زر نکن!.....
این کتاب با 120 صفحه مصور، شمارگان هزار و 500 نسخه و قیمت 3 هزار و 200 تومان منتشر شده است.
نظر شما