امام علی (ع) پس از آنكه جرير بن عبد الله بجلى را به عنوان نماينده خود براى گفتگو با معاويه به شام فرستاد، يارانش از او خواستند كه آماده مبارزه شود امام علی(ع) در پاسخ آنها سخنان ذيل را ايراد فرمود: «آمادگى براى جنگ يعنى درب صلح را بستن» مهيا شدنم براى جنگ با شاميان، با اينكه «جرير» را به رسالت به سویشان فرستاده ام به معنى اين است كه راه صلح را به روى آنها بسته ام! و اگر بخواهند اقدام به كار نيكى كنند آنها را منصرف ساخته ام، من مدت اقامت جرير را در شام معين ساخته ام كه اگر تأخير كند روشن مى شود يا فريبش داده اند و يا از اطاعتم سر پيچيده است. عقيده من اين است كه صبر نموده با آنها مدارا نمائيد، در عين حال من مانع از آن نيستم كه شما خود را آماده پيكار كنيد (ولى من شخصا اين كار را نمى كنم).
من بارها اين موضوع(مناسبات خود را با دستگاه جبار معاويه) بررسى كرده ام و پشت و روى آنرا مطالعه نموده ام، ديدم راهى جز پيكار و يا كافر شدن نسبت به آنچه پيامبر اسلام(ص) آورده است، ندارم، زيرا قبلا كسى بر مردم حكومت مى كرد كه اعمالش حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صدا شد، به او شديدا اعتراض كردند و تغييرش دادند...
توضيح ها:
«جرير» از ناحيه عثمان فرماندار همدان بوده و پس از بيعت مردم با اميرمؤمنان(ع) و جريان جنگ جمل، امام بعد از ورود به كوفه براى هر كدام از فرمانداران نامه اى نوشت و نامه اى هم به وسيله «زهر بن قيس» به «جرير» نوشت و يادآور شد كه جريان عثمان چگونه بوده است و مى تواند مفصل آنرا از حامل نامه جويا شود.
جرير پس از مطالعه نامه در ميان مردم به پا خاست و به آنها گفت: اين نامه اميرمؤمنان على بن ابيطالب (ع) است، يعنى نامه همان كس كه اگر مسئله خلافت به شورا واگذار مى شد از او سزاوارتر نمى يافتيم، بنابراين، بقا و پيشرفت در اتحاد و فنا در تفرقه و جدائى است و به طور مسلم على شما را به حق رهبرى مى كند. همه گفتند: راضى هستيم و مطيع فرمان او مى باشيم. جرير علاوه بر اين، نامه اى هم به اشعث كه فرماندار آذربايجان بود نوشت و تأكيد كرد از مردم براى امام(ع) بيعت بگيرد و سپس خود براى ديدار امام به كوفه آمد و ضمنا پيشنهاد كرد از اين جهت كه مردم شام اكثر از بستگان و همشهريهاى او هستند رسالت مربوط به معاويه را امام(ع) به او واگذار كند.
جرير پس از رسيدن به شام نامه امام را به دست معاويه داد و خود به پاخاست و براى مردم، سخن گفت و تذكر داد كه همه از وضع عثمان آگاهيد و تمام بلاد بدون گفتگو با على(ع) بيعت كرده اند يعنى با شخصى كه اگر به اختيار ما نيز مسئله خلافت گذاشته مى شد كسى جز او نمى پذيرفتم. جريان طلحه و زبير هم كه خوب مي دانيد پس از بيعت، پيمان شكنى نمودند و سپس به معاويه رو كرد و گفت: تو هم از راهى برو كه تمام مسلمانان رفته اند و جرير اضافه كرد كه اگر بگوئى من فرماندار عثمان بوده ام درست نيست، زيرا خليفه بعدى همان حقى را دارد كه خليفه پيشين در عزل و نصب تو، داشت، زيرا اگر عدم عزل خليفه پيش ملاك باشد آئين خدا باقى نخواهد ماند.
معاويه گفت من در اين باره مى انديشم. از آن طرف معاويه پس از گذشتن چند روز شاميان را گرد آورد و نامه ای را براى امام(ع) فرستاد. امام(ع) در پاسخ جرير نوشت او مى خواهد با اين پيشنهادات تو را سرگرم كند تا وضع شام برايش مسلم شود البته مغيره بن شعبه پيشنهاد باقى ماندن معاويه را به فرماندارى شام كرد، ولى من پاسخ دادم كه «و لم يكن الله ليرانى اتخذ المضلين عضدا فان بايعك الرجل والا فاقبل» «خدا مرا نبيند آن روز كه گمراهان را ياور خويش قرار داده باشم، اگر بيعت پذيرفت وگرنه به كوفه بيا!» خلاصه در مدت اقامت جرير در شام معاويه مردم را براى انتقام خون عثمان آماده ساخت به طورى كه بچه ها در كوچه ها اشعار مهيج درباره مظلوميت عثمان و انتقام خونش مى خواندند!
سرانجام جرير مأيوس شد و به كوفه بازگشت و مردم عراق به جرير بدبين شده و او را طرفدار معاويه مى شمردند، جرير از بدبينى عراقيان دلگير شد و به جزيره «قرقيسا» رفت. گروهى از بستگانش نيز به او ملحق شدند و تا پايان عمر در همان جا باقى ماند و در همان جا از دنيا رفت.
نظر شما