۲۳ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۷

نامه یک نویسنده به وزیر ارشاد آینده/

بودجه تولید اندیشه و ارتقاء فرهنگ را با ناعدالتی به دوستان همپالکی خود داده‌اند

بودجه تولید اندیشه و ارتقاء فرهنگ را با ناعدالتی به دوستان همپالکی خود داده‌اند

محمدعلی علومی، نویسنده در نامه‌ای به وزیر ارشاد آینده نوشت: بخش اندکی از بودجه مملکت به تولید اندیشه و ارتقاء فرهنگ و هنر اختصاص دارد و بعضی از مدیران، همان بودجه ناچیزی را که در اختیار داشتند و علی‌الاصول باید در تولید آثار فرهنگی و هنری خرج و صرف می‌شد، در مقیاس‌های وسیع به طرزی ناعادلانه به معدودی از دوستان همپالکی خود داده و در عوض چند صفحه کپی با عنوان‌های کلیشه‌ای دریافت می‌داشتند.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: محمدعلی علومی داستان‌نویس‌ و طنزنویس با توجه به نزدیک شدن روزهای شروع کار دولت جدید، دغدغه‌های اهالی فرهنگ، قلم و هنر کشور را در قالب نامه‌ای به وزیر ارشاد یاد‌آور شده است. علومی چندی پیش در مطلب دیگری با عنوان «آقای روحانی! آیا مقدورتان هست به مردم اعتماد کنید؟» نامه سرگشاده دیگری خطاب به حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی رئیس جمهور منتخب نوشته و بخشی از مطالبات اهالی فرهنگ را مطرح کرده بود.

متن نامه این نویسنده به وزیر ارشاد در ادامه می‌آید:

تاکنون رسم بر این بوده است که شخص وزیر ارشاد، هنرمندان و پژوهشگرانی چون دکتر شفیعی کدکنی و مهدی اخوان ثالث، قطب‌الدین صادقی و دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی، بهرام بیضایی، دکتر سیمین دانشور، طاهره صفارزاده و ... نظایر این بزرگان را به طرزی یک جانبه و از موضع قدرت، راهنمایی و ارشاد نماید و اینک اجازه می‌خواهم که به عنوان یکی از کوچک‌ترین اهالی قبیله قلم، با جنابعالی صحبتی کوتاه داشته باشم تا بلکه از منظری خلاف مد و پسند غالب که خودبینی و خودخواهی است و بنا به رسم کهن ایرانی، یعنی عیاّری و جوانمردی (بی‌‌آن‌که من، چنان شایستگی داشته باشم) و رعایت انسان ستمدیده، چاره‌ای عاجل اندیشیده شود برای کار و شکوفایی هنرمندان جوان و محروم وطن. چرا که همه می‌دانیم استعدادهای حیرت‌انگیز فراوانی در گوشه و کنار این میهن بزرگ به سر می‌برند که به سبب بی‌مسئولیتی و بی‌توجهی عده‌ای از مسئولان رسمی فرهنگ، پژمرده شده و در معنا می‌میرند. چنین مرگ مداوم و توام با آزار اندیشه و روح، بسیار سهمگین‌تر از مرگ جسم است و همه این گفته مشهور برشت را شنیده‌ایم:

«آن کس که حقیقت را نمی‌داند نادان است و آن‌کس که می‌داند و انکار می‌کند، تبهکار است!». باری به هر حال، از جمله حقایقی که وضع فرهنگ و هنر را به حال احتضار درآورده، از این قرار است:

1- در بعضی موارد، اداره امور فرهنگی و هنری به مدیرانی سپرده می‌شد که کمترین شناختی از فرهنگ و هنر نداشتند. عده‌ای از آن‌ها حتی افتخار می‌کردند که در یک کنسرت موسیقی حضور نداشته‌اند و یا یک کتاب شعر و داستان نخوانده‌اند و بدیهی است که اجرای مدیریت با عدم شناخت، امری محال است.

2- بخش اندکی از بودجه مملکت به تولید اندیشه و ارتقاء فرهنگ و هنر اختصاص دارد و بعضی از مدیران، همان بودجه ناچیزی را که در اختیار داشتند و علی‌الاصول باید در تولید آثار فرهنگی و هنری خرج و صرف می‌شد، در مقیاس‌های وسیع به طرزی ناعادلانه به معدودی از دوستان همپالکی خود داده و در عوض چند صفحه کپی با عنوان‌های کلیشه‌ای دریافت می‌داشتند.

3- این نوع رفتارهای شبه‌مافیایی آن هم در عرصه هنر و فرهنگ! به دور از حسابرسی و پاسخگویی به مردم و به هنرمندان جوانی انجام می‌شد که در شهرها و مناطق دور از پایتخت و مرکز، از کمترین امکانات جهت پرورش استعدادهایشان بی‌نصیب می‌مانند، آن‌گاه که به راحتی چند صد میلیون تومان، یک قلم و در اختیار فلان هنرمند میان مایه قرار می‌گرفت، در همان زمان و با نیمی از همان مبلغ می‌شد که چند کلاس آموزش هنر را ایجاد کرد و جوان‌های هنرمند را فعال ساخت.

4- همین رویکرد رذالت‌آمیز در تعدادی از مراکز رسمی نیز انجام می‌شد که بودجه‌های فراوان در اختیار و انحصار چند چاکرخانه‌زاد قرار می‌گرفت تا در عوض و جهت ارائه آمار، آثاری بسیار ضعیف و حتی بی‌معنا تحویل داده شود. این امر در حالی است که مراکز خصوصی فرهنگی به سبب مدیریت پاسخگو و قدرتمند، با کمتر از نیمی از همان مبالغ به تاراج رفته، آثار ماندگاری مانند فرهنگ‌های چند جلدی، نظیر فرهنگ معین را منتشر می‌کردند.

5- رویکردهای مذکور که در شرایط قانون‌مداری و در سرتاسر جهان می‌تواند حتی پیگردهای قضایی به دنبال داشته باشد، رویکردهایی ناظر به شرایط و روابط متعلق به ما قبل قرون وسطا و یا وابسته به سلاطین غیر ایرانی دوردست، نظیر سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی است که به مجیزگویان خود، چنان ثروت و امکانات می‌داد تا «دیگران از زر زنند!»

اما دولت‌های جدید(از آن جمله امیدوارم که رویکرد جنابعالی نیز بر همین منوال واقع شود) رشد و ارتقاء و منافع فرهنگ و هنر و هنرمندان میهن خود را به جد پی می‌گیرند. از همین منظر است که مثلا ارمنستان توانسته است ساز بومی خود، دودوک را جهان مطرح کند و این در حالی است که موسیقی قدرتمند و باستانی ما با تار و سه‌تار، طنبور و دوتار و ... مورد بی‌مهری قرار گرفته و در سینما و تئاتر، شعر و داستان و پژوهش‌ها نیز، وضع کمابیش همین است.

6- در سرتاسر جهان، هنر مغلوب سیاست است. (نمونه، فیلم بی‌سر و ته، مزخرف و بی‌معنای آرگو است که اسکار نیز می‌گیرد!) اما، در سال‌های اخیر و در مواردی قابل توجه، هنر ما متاسفانه مغلوب پر رویی و روابطی نظیر دلالی و بده‌ستان‌های مالی در وجوه کلان شده است. به سبب عدم قانون‌گرایی بود که رویکرد اخلاقگرا و یا ضد اخلاق هنرمندان، اصل واقع می‌شد و چنان‌که همه می‌دانند،‌ عده‌ای از هنرمندان شریف و اخلاقگرا و اتفاقا پرکار و بسیار با استعداد با خاستگاه‌های فکری متفاوت، نمونه‌هایی مانند محمد قهرمان و حسین منزوی و اخوان ثالث و یا قیصر امین‌پور و سید حسن حسین و ... آبروی فقر و قناعت را با ورود به کردارهای شبه مافیایی در عرصه هنر، از بین نبردند، به مصداق آن‌که ناصرخسرو فرمود: من آنم که بر پای خوکان نریزم، مر این قیمتی در لفظ دری را

این عده از هنرمندان، به رغم اندیشه و باورهای متفاوت در امر واحد شرافت و رعایت اخلاق و انسان، رویکردی همانند داشتند. گذر از این شرایط بسیار دشوار، باز از جمله وظایف عاجل و آتی وزیر آینده است تا شاید با رعایت عدالت، هنر ما بنا به شایستگی‌هایش که به ویژه در مناطقی همچون خوزستان، لرستان، کردستان و بلوچستان ... هنوز حتی نامکشوف مانده است، در عرصه جهان خوش بدرخشد.

7- سرانجام، خوب می‌دانم که صدها نامه نظیر این، حتی ذره‌ای مفید نخواهد بود تا وقتی که خواست جمعی در میان نباشد. باری به هر حال، فاجعه چنان ژرف است که عده‌ای از هنرمندان، فرومانده در خودخواهی حقیرشان چشم به روی سرنوشت هنرمندان هموطن خود در گوشه و کنار میهن بسته‌اند و جز دو سه اثر خود و یا شاگردانشان چیز دیگری را نمی‌بینند و جالب است که خودشان هم می‌دانند که این به اصطلاح آثار، به سبب دوری از واقعیت زندگی مردم هموطن، چه قدر مزخرف است. عده‌ای دیگر از این نمد بی‌قانونی بهره‌های کلان می‌برند، طوری که از باب مثال یک استاد مسلم تار و سه‌تار ناچار تا آخر عمر مستاجر است و این‌ها با یک قرارداد صوری و در یک نوبت، هشتصد میلیون تومان و بیشتر می‌‌گیرند تا بیست صفحه کپی از اینترنت تحویل دهند!

می‌ماند عده‌ای هنرمند تنها و قلندر که نه شهوت نام دارند و نه حرص نان و بی‌هیچ ادعایی از چنین جهانی غرق در بهمیت محض در گذشته‌اند و من این سخن مکتوب را برای آیندگان نوشته‌ام تا بدانند که چرا ما بیش از مقدور انسان را رعایت نکردیم و عشق را... زیر به قول فرانتس فانون: این بیان انسانی است که از دنیای خود به تنگ آمده!

با احترام دوباره ـ محمد علی علومی

 

کد خبر 2096243

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha