۲۰ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴

روایت محمدعلی سپانلو از روزهایی که تهران جن داشت

روایت محمدعلی سپانلو از روزهایی که تهران جن داشت

محمدعلی سپانلو در نشست «تهران به روایت شاعر طهران» به بیان خاطرات و سخنانی درباره تهران قدیم پرداخت و از زمانی گفت که اجنه در محلات قدیم این شهر رفت و آمد می‌کردند.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست «تهران به روایت شاعر طهران» عصر دیروز سه‌شنبه 19 شهریور با حضور محمدعلی سپانلو در سالن همایش‌های جامعه مهندسان مشاور ایران برگزار شد.

سپانلو در این برنامه گفت:‌ 20 سالم بود که در شعرهایم به شهر تهران پرداختم. در یک مصاحبه که آن زمان داشتم، اشاره کردم که من اسم تمام گل‌ها را نمی‌دانم ولی از شهر و اسم‌هایش زیاد می‌دانم. همچنین گفتم که در گذشته شما منتظر باد صبا بودید ولی امروز منتظر هستید تا تلفن زنگ بزند. همین ساختمان‌های قدیمی کثیف یا اتوبوس‌های گِلی کهنه از عناصر شعر امروزند. زمانی که 20 سالم بود، در میدان بهارستان یک فرشته آزادی وجود داشت که مشغول کشتن دیو استبداد بود.

وی افزود: دست آن فرشته آزادی یک مشعل بود که در آن آتش روشن بود. گروهی از روحانیون اعتراض کردند که این آتش نماد آتش‌پرستی است. بنابراین به جای آتش یک لامپ حبابی گذاشتند. شعر اول من درباره شهر تهران، این مجسمه را هم شامل می‌شد. در شعرم گفته بودم می‌دانید چرا چراغ مجسمه خاموش است؟ چون این اتوبوس و این دود و همه عناصر تهران، در حال مبارزه نیستند بلکه در حال جفت‌گیری هستند.

این شاعر در بخشی از سخنانش با اشاره به خاطرات جوانی و فعالیت ویراستاری‌اش گفت: قدیم، کتاب‌ها این‌همه غلط نداشتند. جالب است که امروز کتابی تا چاپ ششم غلط ندارد ولی چاپ هفتمش با اشتباه چاپ می‌شود. وقتی به خدمت سربازی رفتم، افسر توپخانه شدم و وقتی در مسابقات شطرنج برنده شدم، یک هفته مرخصی به من دادند که به تهران آمدم و اولین مصاحبه‌ام درباره شعر تهران بود. در آن مصاحبه هم اشاره کردم که ادبیات با زبان حرامزاده پروپاگاندا صحبت نمی‌کند. وظیفه ادبیات خلق زیبایی است. حتی بی‌تعهدی و کنار کشیدن نویسنده و شاعر هم یک نوع تعهد است. من هیچ‌گاه با عواطف انسانی بیگانه نبوده‌ام و آن‌ها را نپوشانده‌ام ولی این مسائل شهری است که بیشتر با شعرم آمیخته شده است.

سراینده مجموعه «قایق‌سواری در تهران» ادامه داد: یک شعر من درباره قدم زدن در پیاده‌رو بود که فردی که در این پیاده‌رو قدم می‌زند، یاد پیاده‌روی دیگری می‌افتد؛ پیاده‌روهایی که کودتا به خود دیده‌اند یا روزهای دیگری را تجربه کرده‌اند. در این شعر دو عابر به هم می‌رسند و یکی به دیگری می‌گوید همه‌جا زمستان نیست. خیلی از زمستان‌ها به اخلاقیات خود ما برمی‌گردد. او به خوابگاهش می‌رود و گل یخ می‌کارد چون تنها گل و آتش گرمی که برجا مانده، همین گل یخ است. این گل یخی است ولی تنها گلی است که مانده و در نهایت موجب امید می‌شود. جالب است بسیاری از کتاب‌هایم سال‌های پیش کامل چاپ شدند ولی سال‌های اخیر، چاپ‌های جدیدشان با سانسور چاپ شدند و چند سطر از برخی شعرها کم شده است. نمی‌دانم آن سطرهایی که پاک شدند قرار بود چه کسانی را از راه به در کنند!

سپانلو در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به حضور نویسنده‌هایی چون جلال آل احمد و صادق هدایت گفت: در شعرم هم اشاره کرده‌ام که همان‌قدر که می‌گویند هدایت در کافه می‌نشست و مانند جغد بود، مانند عقرب هم نیش می‌زد. چند سال پیش، بعضی از شعرهای مربوط به تهرانم را برای مسئولان شهرداری هم خواندم. برای این‌که به آن‌ها انتقاد کنم چرا نام برخی خیابان‌ها را که مردم با آن‌ها خاطره دارند، تغییر دادید؟ یک زمان تهران 5 محله داشت که بلژیکی‌ها نقشه‌اش را کشیده‌اند. این محله‌ها را هم در شعرهایم آورده‌ام.

وی گفت: متاسفانه خیلی از ساختمان‌هایی که امروز در تهران ساخته می‌شوند‌، هویت ندارند و اصلا زیبا نیستند. به یکی از معمارها می‌گفتم آن حاجی و کارفرمایی که به تو سفارش 10 طبقه داده، دیگر به شکلش که کاری ندارد، حداقل تو آن را زیبا بساز! به تازگی کنار خانه ما یک ساختمان 11 طبقه ساخته‌اند که اصلا زیبا نیست، تازه با چراغ‌های قرمز آن را تزیین کرده‌اند که والله شب‌ها مانند عشرتکده دراکولا می‌شود. بعضی از محلات تهران مانند نارمک در قدیم جن داشتند که در خانه‌ها رفت و آمد داشتند و در و پنجره‌ها را به هم می‌زدند. بعد از این همه ساخت و ساز معلوم نیست این جن‌ها کجا رفته‌اند؟ شاید آمده‌اند بین ما! شاید به بعضی از آن‌هایی که به سازمان ملل می‌روند و سخنرانی می‌کنند، نزدیک شده‌اند!

شاعر مجموعه «خانم زمان» در ادامه گفت: یک بار یک دوست خارجی به من گفت این شهر تهران شما هیچ‌چیز ندارد. به او گفتم زیر این شهر یک تاریخ وجود دارد و آن «راگا» یا همان «ری» است که قدمتش به 3 هزار سال پیش می‌رسد؛ خیلی قدیمی‌تر از شهرهای شما. ما روی دیو و ضحاک نشسته‌ایم. این را هم به شما دوستان حاضر در این برنامه بگویم که وقتی با تاریخ زندگی کنیم، می‌توانیم در این شهر زندگی کنیم.

 

کد خبر 2133259

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha