سهم جانبازان اعصاب و روان در ادبیات بعد از جنگ چقدر است؟

سهم جانبازان اعصاب و روان در ادبیات بعد از جنگ چقدر است؟

در کشور ما بیش از 40 هزار جانباز اعصاب و روان وجود دارد که با احتساب افراد خانواده آنها می‌توان گفت، بیش از 100 هزار نفر درگیر مشکلات این تعداد از رزمندگان سال‌های نه چندان دور جنگ هستند. اما آیا واقعاً زندگی و مسائل این تعداد از افراد جامعه در ادبیات داستانی ایران، بازنمایی مطلوبی ـ از بُعد کمی و چه از بُعد کیفی ـ در ادبیات داستانی بعد از جنگ دارد؟

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: جنگ 8 ساله بین ایران و عراق از یک سو موجب وارد آمدن صدمات بسیار گسترده بر ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور و از سوی دیگر موجب بروز جراحات روانی متعدد شد که پس از جنگ مدت‌ها گریبانگیر آسیب‌دیدگان بوده است و هنوز هم تبعات آن ادامه دارد. بر اساس یک گزارش در کشور ما بیش از 40 هزار جانباز اعصاب و روان وجود دارد که این تعداد با احتساب افراد خانواده این جانبازان بیش از 100 هزار نفر خواهند بود چرا که اعضای خانواده به طور مستقیم با این مشکلات درگیر هستند و نیاز به حمایت دارند.

شایع‌ترین اختلال در این گروه از جانبازان PTSD یا همان اختلال استرس پس از سانحه است و تقریباً تمام جانبازان اعصاب و روان دچار این عارضه هستند که این مسئله مستقیماً ناشی از عوارض جنگ است که برای
افرادی که مستقیما یا به طور غیرمستقیم در صحنه جنگ حضور داشته‌اند به وجود می‌آید. برای آنها بیمارستان های روانپزشکی در نظر گرفته شده است، اما به نظر می‌رسد مهمترین حامی این جانبازان خانواده‌های آنها هستند که نیاز به حمایت و تشویق دارند تا بتوانند در منازل خود البته با کمک پزشک، مددکار و روانشناس به این دسته از اعضای خانواده خود کمک کنند.

همه این مسائل و بسیاری دیگر که جای پرداختن به آنها در این مجال نیست، می‌تواند دستمایه‌ای برای نوشتن از آنها باشد آن هم در قالب رمان یا داستان. اما واقعاً ادبیات داستانی ما بعد از جنگ تا چه اندازه به بازنمایی وضعیت این دسته از افراد که مستقیماً در جنگ حضور داشته‌اند، پرداخته است؟

اواخر هفته گذشته جمعی از داستان نویسان طی برنامه‌ای که تدارک آن را بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان بر عهده گرفته بود، در بیمارستان فوق تخصصی نیایش تهران حضور یافتند و از جانبازان اعصاب و روان که در این مرکز نگهداری می‌شوند، عیادت کردند و تا حدودی در جریان مشکلات آنها قرار گرفتند.

بلقیس سلیمانی داستان نویس که در این دیدار حضور داشت، درباره ارزیابی‌اش از کم و کیف داستان‌هایی که مشخصاً به وضعیت جانبازان اعصاب و روان پرداخته باشند، به خبرنگار مهر گفت: نوشتن از این دسته از جانبازان سخت است؛ چون نیاز به این دارد که شما با آنها زندگی کنید. این کار نیازمند تجربه زندگی با آنها و همچنین مطالعه فراوان است و من فکر نمی‌کنم با یکی دو دیدار، بتوان درباره آنها نوشت. درباره یک جانباز نابینا یا قطع عضو، بهتر و راحت‌تر می‌شود نوشت، ولی درباره جانبازان اعصاب و روان، کار خیلی پیچیده می‌شود؛ چون مسئله به ذهن و روان آنها برمی‌گردد یعنی نویسنده هم باید نسبت به این مسئله دانش داشته باشد و هم کنش‌ها و واکنش‌هایشان را بهتر بشناسد.

این داستان‌نویس اضافه کرد: به نظر می‌رسد این کار با یک دیدار اتفاق نمی‌افتد و ما در یک دیدار فقط متوجه می‌شویم که چنین قشری وجود دارند و مسائل و مصائبی دارند و انگار مدام این تلنگر به شما که الان در امنیت هستید، زده می‌شود که بدانید چنین کسانی در گوشه آسایشگاه‌ها هستند. من در اینجا آدم‌هایی دیدم که 24 سال است در این آسایشگاه هستند، ولی این فقط یک هشدار برای ماست و متاسفانه تاثیر هشدارها هم کم شده است. البته امیدوارم این هشدار چند روزی پیش ما دوام بیاورد!

سلیمانی ادامه داد: من در سال‌هایی که ادبیات دفاع مقدس را دنبال می‌کردم ـ زمانی که هنوز اصطلاح جانبازان اعصاب و روان رایج نشده بود ـ  یادم است تعدادی از داستان‌نویسان، زندگی موج‌گرفته‌ها و مخصوصاً زندگی خانوادگی آنها را دستمایه داستان‌هایشان قرار می‌دادند. یادم است داستانی از یک نفر خواندم به اسم «دنیا را نگه دارید می‌خواهم پیاده شوم» که به دلیل ویژه بودنش، هنوز هم برای من جذاب است. این قشر ویژه هستند و احتمالاً نوشتن از آنها هم باید ویژه باشد.

وی درباره نمونه‌های خارجی در این حوزه گفت: اگر بخواهم به نوعی این مسئله را ربط بدهم، باید از «سلاخ خانه شماره 5» کورت ونه گات نام ببرم، ولی واقعاً نمی‌دانم که آیا این داستان در این حیطه جا می‌گیرد یا نه؟ وقتی جنگ روان کسی را پریشان می‌کند، بالاخره آن فرد در یک موقعیت جدید قرار می‌گیرد و نگاهش را با جهان عوض می‌کند.

این داستان نویس همچنین بر لزوم پرهیز از شعارزدگی در خلق آثار ادبی در این زمینه تاکید کرد و یادآور شد: من ده‌ها بار گفته‌ام تا زمانی که جنگ به مثابه یک رویداد ملی محسوب نشود، ما همین مصیبت را داریم؛ عده‌ای که فکر می‌کنند جنگ تریبون دولتی است و از حمایت دولتی برخوردار است، به آن نزدیک نمی‌شوند و متاسفانه از آن طرف هم حاکمیت جنگ را مختص خودش کرده و تولیت‌دار شده است. اگر می‌خواهیم خاطرات جنگ در ذهن نسل‌های بعد ادامه پیدا کند و ما دچار یک انقطاع نشویم، باید آن را به مثابه یک رویداد ملی ببینیم و آن را از چنبره دولت و حکومت خارج کنیم.

سلیمانی همچنین درباره احتمال نوشتن یک اثر داستانی درباره جانبازان اعصاب و روان توسط خودش هم گفت: هنوز زمینه لازم برای این کار فراهم نشده است و فکر می‌کنم اگر قرار باشد بنیاد ادبیات داستانی یا هر نهاد دیگری نویسندگان را با مشکلات این عزیزان آشنا کند، باید آنها را با خانواده‌هایشان مخصوصاً همسران آنها مرتبط کند تا ما از دیدگاه یک زن که جانباز اعصاب و روان است، این مشکلات را ببینیم.

اکبر خلیلی نویسنده هم در گفتگو با خبرنگار مهر، وضعیت جانبازان اعصاب و روان را به مراتب بدتر از دیگر جانبازان توصیف کرد و در این باره گفت: با یک دیدار دو یا سه ساعته کسی نمی‌تواند به عمق وضعیت این عزیزان پی ببرد؛ چرا که چنین کسی در ظاهر سالم به نظر برسد، ولی در واقعیت اینگونه نیست و اگر بتوان این تشبیه را به کار برد، مانند یک نوار کاست است که خَش برداشته است، تا زمانی که به آن خَش نرسیده‌ است، مشکلی دیده نمی‌شود، اما به محض رسیدن به آن، دنیا جهنم می‌شود و همه از او فرار می‌کنند.

وی همچنین به موضوع مناقشه برانگیز درصد جانبازی از ابتدای جنگ تاکنون اشاره کرد و افزود: واقعاً این 5 درصد، 10 درصد، 15 درصد و 20 درصدی، یعنی چه؟ جانباز، جانباز است و اگر به جانباز 70 درصدی رسیدگی می‌شود، باید به جانباز 20 درصدی هم رسیدگی شود. اگر خانواده او در رفاه است، خانواده این یکی هم باید در رفاه باشد، چون همه اینها با هستی‌شان بازی کرده‌اند و همه چیزشان را برای نظام و اسلام و مردم و وطن گذاشته‌اند.

خلیلی ارزیابی خود را از بازخورد وضعیت جانبازان اعصاب و روان در ادبیات داستانی اینگونه بیان کرد: این می‌تواند یک ژانر مجزا باشد، اما جدای از ادبیات انقلاب نیست. نهادهایی باید باشند که کسانی را که عاشقانه در این زمینه قلم می‌زنند، پیدا کنند و از قوه آنها استفاده کنند. من 20 سال پیش رمان «کعبه هفتاد» را نوشتم و تازه می‌خواهم آن را به صورت کتاب چاپ کنم. زمانی به من گفتند بیا رمانی درباره جانبازان بنویس و من گفتم من جانبازان را نمی‌شناسم و تا زمانی هم که آنها را نشناسم، نمی‌توانم در حریم مقدس آنها پا بگذارم.

این نویسنده  ادامه داد: از بخت خوب من، گروهی از جانبازان در سال 70 به مکه معظمه مشرف شد که مرا هم همراهشان بردند که من هم یک سفرنامه در این باره نوشتم که به صورت پاورقی در روزنامه اطلاعات چاپ می‌شد، ولی من تا امروز این را پیش هر ناشری برده‌ام، آن را تا مرحله چاپ می‌برد، ولی فکر می‌کرد من حرف‌های بوداری درباره جانبازان نوشته‌ام و از چاپش خودداری می‌کردند تا اینکه اخیراً این کتاب بختش باز شده و به احتمال زیاد توسط انتشارات عصر داستان چاپ می‌شود. این کتاب شناخت من از جانبازان است و می‌تواند نسخه‌ای باشد برای کسی که جانبازان را نشناخته است.

همچنین قاسمعلی فراست، نویسنده درباره اینکه آیا دیدارش با جانبازان اعصاب و روان تلنگری در ذهن او برای خلق یک اثر ادبی زده است، به خبرنگار مهر گفت: خوشبختانه من از قبل با این عزیزان ارتباط داشته‌ام و الان هم با آنها ارتباط دارم و فکر می‌کنم دیدار با آنها، تاثیرگذار خواهد بود به شرط اینکه به یک دیدار اکتفا نشود و نویسنده بعد از این دیدار، بیاید موردهای خودش را از میان این افراد پیدا کند و با آنها مرتبط شود.

وی افزود: شک ندارم نویسنده‌ای که به خانه این جانبازان برود و در آسایشگاه آنها را ملاقات کند، یک رمان یا دست کم یک داستان خلق می‌کند؛ چون اینها آنقدر حرف برای گفتن دارند و زندگی‌شان آنقدر تاثیرگذار است که هر نویسنده‌ای را دست به قلم خواهد کرد. همانطور که ما به همه سوژه‌ها احتیاج داریم، باید به این موضوع (مسائل و مشکلات جانبازان اعصاب و روان) هم بپردازیم. نقص است اگر ادبیات یک کشور از سوژه‌ای که در آن کشور هست، بی‌بهره باشد.

فراست همچنین با بیان اینکه «ما درباره جانبازان اعصاب و روان اثر ادبی داریم، اما نه رمان یا رمان‌های قابل دفاع» اضافه کرد: آثاری که از جنگ برای ما باقی مانده، همین دسته از جانبازان و خانواده‌های آنها هستند و اینها هستند که یادگار جنگ هستند و این قسمت از رزمندگان دلی پردرد و سینه‌ای پرسوز دارند که این برای یک نویسنده، یک فرصت عالی محسوب می‌شود.

محمدعلی گودینی، نویسنده هم در همین رابطه به خبرنگار مهر گفت: من 20 سال پیش داستان کوتاهی نوشته بودم به نام «ساعت سین» که بر اساس شنیده‌هایم از اجحاف‌هایی که به جانبازان اعصاب و روان می‌شد، آن را نوشته بودم. البته گزارش‌هایی هم درباره وضعیت این افراد خوانده بودم که این هم در خلق اثر به من کمک کرد. البته الان که این جانبازان را می‌بینم، متوجه می‌شوم که وضعیت آنها چندان خوب نیست و من فکر می‌کنم مظلومیت آنها همچنان به قوت خودش باقی است.

وی افزود: خانواده‌های این عزیزان مشکل دارند و به نظر من باید به آنها امتیازهایی داده شود و اگر بین فرزندان آنها استعدادهایی هست چه در زمینه تحصیلی و چه زمینه‌های دیگر، باید از طرف دولت مورد حمایت کامل قرار گیرند. اگر این اتفاق بیفتد، می‌توان امیدوار بود این عزیزان به حق حقه خود برسند. البته آنها دیگر نصیبی از این بخشنامه‌ها و غیره نمی‌برند، بلکه فرزندانشان نصیبی ببرند. دولت باید چشم بسته از خانواده این عزیزان حمایت کند و باید آنها را دریابد.

این نویسنده درباره احتمال نگارش داستان یا رمانی درباره جانبازان اعصاب و روان، ضمن اشاره به دیدار اخیرش با تعدادی از آنها در بیمارستان نیایش تهران تاکید کرد: من زمانی که این عزیزان را ندیده بودم، درباره آنها اثر نوشته‌ام (ساعت سین) و حالا که تازه دیدم، قطعاً در کارهای بعدی من تاثیر خودش را می‌گذارد؛ البته اگر عمری باشد.

کد خبر 2143885

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha