در میزگردی بررسی شد؛

واکاوی الگوی رفتاری اخوان المسلمین و دلایل ناکامی سیاسی در مصر

واکاوی الگوی رفتاری اخوان المسلمین و دلایل ناکامی سیاسی در مصر

کارشناسان مسائل جهان اسلام بر این باورند که دور شدن اخوان المسلمین مصر از معنویت، اخلاق و چسبیدن به دنیا و تشکیلات، به عنوان یک بعد و هدف و با حفظ شعار الاسلام هو الحل، سبب شد تا شکست خورده و به نقطه فعلی برسند.

به گزارش خبرگزاری مهر، تحلیلگران و کارشناسان مسائل جهان اسلام در میزگرد "واکاوی الگوی رفتاری اخوان المسلمین" به ابعاد مختلف این مسئله پرداختند.

این میزگرد با حضور سه نفر از تحلیلگران و کارشناسان مسائل جهان اسلام شامل، آیت‌الله سیدهادی خسروشاهی، دکتر محمدعلی مهتدی و دکتر سیدهادی سیدافقهی برگزار شد.

مجری این میزگرد پرسید : جنبش اخوان المسلمین مصر در 84 سالگی عمر خود توانست قدرت را در دست گیرد، ولی بیش از یک سال نتوانست این قدرت را حفظ کند و موفق به نظام‌سازی در دوران پسا انقلابی مصر نشد و امروز می‌بینیم در شرایطی که بیداری اسلامی اتفاق افتاده است این جنبش، به عنوان اولین جنبش و تشکیلات رسمی جهان اسلام، بر اساس رأی بدوی دادگاه قاهره محکوم به انحلال می‌شود. درباره الگوی رفتاری اخوان‌المسلمین مصر قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، در محافل فکری و تحلیلی داخل ایران، تحلیل‌های مختلفی نسبت به این جنبش بود و حتی پس از به قدرت رسیدن اخوان نیز  شاهد این تشتت و تضارب آراء درباره تحلیل رفتارهای این جنبش بوده‌ایم. ما در این میزگرد می‌خواهیم به این بُعد قضیه بپردازیم که نگاه و مشی اخوان به آمریکا و غرب، مسئله‌ فلسطین و مقاومت، تقریب مذاهب اسلامی و نظام‌سازی و ساخت قدرت به چه صورت است؟

دیدیم وقتی که محمد مرسی به قدرت رسید، هیلاری کلینتون و لئون پانته‌آ و وزرای امور خارجه و دفاع کابینه‌ اول باراک اوباما و جان کری و چاک هیگل وزرای خارجه و دفاع کابینه فعلی اوباما، هر چهار نفر به طور مجزا با سفر به قاهره دیدارهای دوجانبه‌ای با مرسی داشتند. ولی در داخل از دو بعد این مسئله را تحلیل می‌کردند، یکی اینکه آنها هیچ مشکلی با آمریکا و غرب ندارند و مشی اخوان، آمریکا‌ستیزی نیست و دیگری اینکه این تعاملی که با آمریکا انجام می‌دهند صرفاً یک تاکتیک است؛ چون قلمروی مصلحت در فقه اخوانی‌ها خیلی زیاد است، یا به قول اخوانی‌ها این راهبرد تمکن است و فعلاً مصلحت ایجاب می‌کند که اینها 10 یا 15 سال دنبال غرب‌ستیزی نروند.

همین نگاه، قابل تعمیم به مسئله‌ رژیم صهیونیستی و فلسطین هم هست؛ اینها هنوز به حدی نرسیدند که بخواهند با اسرائیل مبارزه کنند و دنبال آزادی قدس باشند و همین نگاه را در بحث اجرایی کردن شریعت و در مقوله‌ نظام‌سازی و نگاهی که به شیعه و جمهوری اسلامی و محور مقاومت داشتند، می‌توان تعمیم داد.

امروز می‌خواهیم به اصلی‌ترین اندیشه‌ها و پایه‌های نحله‌ اخوان‌المسلمین بپردازیم که آیا واقعاً نگاه اخوان به غرب و در رأس آنها آمریکا- که ما معتقد به استکبار جهانی هستیم- همانند ماست؟ دومین مسئله،  فلسطین و رژیم صهیونستی، سومین مسئله، وحدت و تقریب در جهان اسلام و چهارمین مساله، نظام‌سازی و اجرایی کردن شریعت است. ما به دنبال بررسی مسئله اخوان هستیم و این رفتارهایی که در این یک سال از اخوان سر زد آیا جزء اصول و اعتقادات اخوان بود؟ یا اینکه صرفاً به صورت تاکتیکی اینگونه رفتار می‌کردند و وقتی که به قدرت رسیدند رفتار خود را تغییر دادند و در آخر بحث، یک برآوردی از آینده‌ اخوان با توجه به این وضعیت به‌ وجود آمده و راهکارهای آن داشته باشیم.

دکتر مهتدی: در مورد این چهار موضوعی که گفتید در این چند سال میزگردهایی به شیوه‌های مختلف برگزار شد. من این موضوع را در یک چهارچوب دیگری بررسی می‌کنم تا شاید مفید واقع شود.اساس بحث بنده از این زاویه، مسئله معنویت است. در عمل اسلامی، به میزانی که این عمل برای خدا باشد، به همان میزان موفقیت هم بیشتر است. این عامل معنویت و وابستگی به تعالیم اسلام و قرآن و اخلاق اسلامی، این جزر و مد را باید در این چهارچوب بررسی کنیم.

منطق قرآن این است که بالاخره پیروزی از جانب خداست. هر کس به خدا توکل کند، پس‌ او را کافی است و اینکه چه میزان در عمل خودمان خدا را در نظر داریم؟ چقدر مقید به اخلاق اسلامی هستیم؟ به نظر می‌آید از آغاز فعالیت اخوان از سال 1928 تا الان این وابستگی به قرآن و اسلام مرتب رو به ضعف رفته و جای آن را دنیاطلبی و رفتارهای ماکیاولیستی گرفته است و اسلامی که از آغاز هدف بود با شعار "الاسلام هو الحل" به مرور به وسیله‌ای برای اهداف دنیوی و مادی تبدیل شد.

خدا در قرآن می‌فرماید: "انما المومنون اخوه." یعنی مومنون با هم برادرند و آن مومنون، منظورش همه مومنین هست و این آن مومنونی نیست که در سوره‌ حجرات است وقتی رسول اکرم (ص) به مدینه می‌آید بین همه‌ مومنان حکومت ایجاد می‌کنند. بنابراین مومنان بر اساس این آیه که اگر کسی شعار "لا اله الا الله محمد رسول ‌الله" را بگوید به او مومن نگویید چون ایمان یک چیز درونی است و شما از آن خبر ندارید، بنابراین همه مومنان با هم برادر هستند، ایجاد تشکیلاتی به نام اخوان‌المسلمین چه هدفی دارد؟ بایستی مخاطب ما امت باشد همان روشی که امام خمینی (ره) داشت. بحثی به نام تشکیلات شکل گرفت و این تشکیلات مهمترین دردسر اخوانی‌ها بود. چون بعضی وقت‌ها تشکیلات برای پیگیری اهداف است، اما در یک مرحله این تشکیلات خودش به یک هدف تبدیل می‌شود در حالی که از نظر قرآن ارزش تقوا و اخلاق است. "ان اکرمکم عند الله اتقاکم." اما وقتی که معیار، وابستگی به تشکیلات بدون تقوا باشد این بسیار خطرناک می‌شود و از اینجا آن کرم توی سیب زاییده می‌شود و فساد شروع می‌شود. چون شما وقتی تشکیلات درست کردید و این تشکیلات فقط وسیله نبود، در آن صورت شما خود را از جامعه کنار می‌گذارید و یک آدم با تقوا و مومنی را که خارج از تشکیلات است، به او اهمیت نمی‌دهید و آدمی که بی‌تقواست و تظاهر به تدین می‌کند و در داخل تشکیلات است، آن فرد اهمیت پیدا می‌کند و این مهمترین مشکل اخوان در طول این مدت بوده است.

حرکت اخوان را می‌توانیم در سه مرحله در نظر بگیریم:

مرحله‌ اول پیدایش نسل اول که از سال 1928 تا دهه‌ 50 میلادی بوده است. اوج این مرحله حضور اخوان در جنگ 1948 فلسطین بوده است که شرکت در آن جنگ و در آن شرایط به خاطر اهداف دنیوی نبود و هر چه بود اخلاص بود. از نیمه‌ دهه 50 به بعد، تشکیلات زیرزمینی می‌شود و تحت تعقیب قرار می‌گیرد و باز در دوره‌ سادات نفسی می‌کشند، چون سادات اینها را آزاد می‌کند و دوباره در دوره‌ حسنی مبارک تحت تعقیب قرار می‌گیرند و این مرحله، مرحله استضعاف است و در این مرحله هدفی که دنبال می‌شود، کار فرهنگی، دعوت و تبلیغ و ساختن کادر است.

موانع و مشکلات زیادی هست که باعث می‌شود اخوان خودش را با حکومت وفق دهد که اوج آن، رفتار عمر تلمسانی است که با رژیم حسنی مبارک به عنوان ولی امر بیعت می‌کند. قاعدتاً اگر این رژیم ظالم هست پس شما نمی‌توانید با این رژیم بیعت کنید و خود این فشارهایی که وارد می‌شود و زندان و شکنجه‌ها و محدود شدن فعالیتها، این باعث می‌شود که آنها فکر می‌کردند که با بیعت کردن با حسنی مبارک از این فشارها کم شود و این یعنی عدم استقامت در راه اهداف و اصول اسلامی. به خاطر اینکه شما نمی‌توانید با ظالم بیعت کنید و در اینجا توجیه شروع می‌شود، توجیهی که حتی سلفی‌ها هم با حسنی مبارک بیعت کردند حتی مفتی طنطاوی وقتی گفته بود که ولی امر من گفته که برو با علمای یهود مذاکره کن، من می‌روم. اینکه مفتی و سلفی‌ها هر حاکمی را ولی امر بدانند این در اخوان نبود اما کم‌کم این مسئله را هم پذیرفتند.

مرحله‌ آخر مرحله‌ انقلاب از 2011 است. در مرحله‌ قبلی اخوان برای ارتباط با مردم به دنبال کمک‌های غذایی و بهداشتی به آنها بود و فقرا را از طریق دادن روغن و برنج می‌خرید. من به مسئله‌ معنویت بر می‌گردم، یک وقت هست که شما برای رضای خدا انفاق می‌کنید که این ارزش دارد ولی یک وقت هست که شما خودت را از جامعه جدا و داخل تشکیلات زندانی کردی و برای بدست آوردن حمایت مردم، اقدام به خرید فقرا از طریق کمک‌های غذایی می‌کنید.

یک نکته‌ دیگر اینکه منظور از "الاسلام هو الحل" چیست؟ آنها می‌گویند یعنی اجرای شریعت، ولی اسلام فقط اجرای شریعت نیست. قبل از شریعت ما چیزی به نام اخلاق داریم که قرآن کریم می‌فرماید: "انک لعلی خلق عظیم" و خود رسول اکرم (ص) می‌فرماید: اساس بعثت، به اوج رساندن مکارم اخلاق است و قرآن می‌فرماید اگر بد اخلاق و ترش‌رو بودی مردم از اطرافت پراکنده می‌شدند.

در سال 2011، دور شدن از معنویت به اوج خود رسید و اشکال رفتارهای ماکیاولیستی به نقطه‌ای رسید که اخوان حاضر شد با دشمنان اسلام سازش کند و برای رسیدن به قدرت به جای اینکه یک وسیله باشد، تبدیل به هدف شد. اول اینکه به خاطر بیعت با حسنی مبارک وارد انقلاب نشدند و وقتی دیدند که مردم وارد انقلاب شدند به جای اینکه وارد انقلاب بشوند، با ارتش و عمر سلیمان و آمریکا و جان کری وارد مذاکره شدند. همه چیز نشان داد که اینها فقط می‌خواهند به قدرت برسند و اما قدرت برای چه؟ برای پیاده کردن اسلام بود؟ شما نمی‌توانید با زیر پا گذاشتن اصول اسلام و آیات  قرآن، اسلام را پیاده کنید اما آنها این کار را کردند و این رفتار‌های ماکیاولیستی به اوج رسید و دچار غرور شدند و بروز چنین رفتارهای ضد دینی به خصوص غرور، مثلاً اینکه آقای مرشد حاضر به نصیحت و مذاکره با کسی نبود. وقتی که تصمیم گرفتند با ارتش و آمریکا بسازند با بسیاری از اعضای مکتب ارشاد مطرح نکردند یعنی به اصل شوری که در اسلام هست توجهی نکردند. بدتر از این، رابطه‌ی مرشد با بقیه‌ی اعضا به صورتی درآمد که اطاعت بی چون و چرا و بدون شوری بود. مثلاً مرشد یک چیزی می‌گفت و بقیه حق سوال کردن نداشتند. غرور را می‌توان از یک طرف در خود مرشد و عصام العریان و محمد بلتاجی در مجلس دید. نپذیرفتن نصیحت و مشورت و انحصار طلبی، مهمترین مشکل اینها بود حتی برای رسیدن به قدرت، متوسل به دروغ‌گویی شدند.

آنها گفتند که ما نامزد انتخاب نمی‌کنیم ولی این کار را کردند و نامزد آنها آقای خیرت شاطر بود که میلیاردر است و به خاطر تقوا انتخاب نشده است و مشخص شد که این برادران به دنبال رسیدن به قدرت هستند حتی اگر اصول فقه اسلام را زیر پا بگذارند و به همین دلیل بود که اینها شکست خوردند. اوج این کار تبدیل شدن این تشکیلات به یک بعد و شرک سیاسی بود که درجه‌ اخوانی شدن را پیش گرفتند به طوری که در شهر اسیوط اگر یک استانداری که مسلمان و کاربلد هست ولی وابسته به تشکیلات نیست، این باید کنار برود و یک جوانی را که تازه کار است ولی وابسته به تشکیلات است، استاندار می‌کنند. مثلاً فردی مثل هشام قندیل را که کارشناس وزارت آبیاری بود، نخست‌وزیر می‌کنند، کسی که تجربه‌ مدیریت را ندارد و مصر با این عظمت، در دست کسانی می‌افتد که در حجم و اندازه‌ مصر نیستند. نه آقای محمد مرسی که بسیار ساده و غیر علمی بود و نه آقای هشام قندیل، هیچ‌کدام در اندازه‌ی مصر نبودند. خلاصه دور شدن اخوان از معنویت و اخلاق و چسبیدن به دنیا و تشکیلات، به عنوان یک بعد و هدف و با حفظ شعار الاسلام هو الحل، اینها شکست خوردند و به این نقطه‌ی فعلی رسیدند.

آیت الله خسرو شاهی: من در ابتدا به مردم مصر و نفوذ اسلام به مصر اشاره کنم که با وجود فشار امویان، چه در دوران اموی و چه بعد از آن، محب اهل بیت(علیهم السلام) بودند.نمایندگانی که حضرت علی (ع) مثل مالک اشتر و افراد دیگر را که به مصر می‌فرستاد، همه مورد احترام بودند. یک جمله در نهج‌البلاغه هست،وقتی حضرت، محمد بن ابی ابکر را به مصر فرستاد یک جمله به او گفت: "بدان که من تو را به سرپرستی بزرگترین سپاهیانم که مردم مصر است، می‌فرستم. پس تو را سفارش می‌کنم که با درون خویش به مبارزه برخیز و برای دفاع از دینت با هر دشمنی به ستیز برخیز اگر چه لحظه‌ای از روزگار برایت نمانده باشد و خدا را با خشنودی هیچ کس به خشم نیاور."

این، اهمیت مسئله‌ مصر را نشان می‌دهد که این حب اهل بیت(ع) هم چنان ادامه دارد. حتی منصور که چقدر به اهل بیت احترام می‌گذاشت. یک کسی آمد و گفت که این زینب صحت ندارد، گفتم: ببین که چقدر مردم مصر به سوی حضرت زینب(س) می‌روند. و در دوره‌ فاطمیون که آمدند الازهر را تاسیس کردند که به علت خیانت صلاح الدین ایوبی که{متاسفانه در نزد ما از احترام برخوردار است}تشیع را از بین برده است. او همچنین کتابی راجع به مصریان نوشته است که او حدود پنجاه هزار نفر را کشت و دستور داد که که آن منطقه را به آتش بکشند که مبادا بچه‌ای زنده بماند. با وجود این همه مسائل، باز حب اهل بیت(ع) هنوز هم هست. یکی از بزرگان به نام مصطفی‌الفقهی گفته بود که طبع ما شیعه ولی مذهب ما سنی است. یک سال در میلاد امام حسین (ع)، آقای شیخ ابوالعزائم رهبر طریقه‌ صوفیه العزمیه {در آنجا حدود هشتاد طریق صوفیه است} ما را به مراسم جشن دعوت کرده بود که ما وقتی رفتیم دیدیم که از دو، سه کیلومتری راه را بستند و ما به زور خودمان را به آنجا رساندیم و پس از شرکت در مراسم برگشتیم. این قبیل مراسم را من، نه درایران، نه درلبنان و نه در عراق دیدم.

در این محیط، حسن البنا حرکت راه می‌اندازد و از آغاز هم این جمعیت، اساسنامه‌اش، خیریه‌ اجتماعی غیر سیاسی بود و دلیلی که به آنها اجازه فعالیت سیاسی ندادند این بود که آنها یک جمعیت خیریه بودند. در دوره‌ حسن البنا حدود ده هزار نفر از مجاهدین را به جنگ فلسطین فرستادند و سفارت آمریکا و انگلیس از ملک فاروق می‌خواهد که اینها را جمع کند. خوب این نیروها برای جهاد آمدند، نه برای جهاد نکاح! که آنها را برمی‌گردانند و اسلحه‌های آنها را می‌گیرند و حسن البنا را ترور می‌کنند. البته بعد از ملاقاتش با آیت الله کاشانی در مکه اینها دیدند که ملاقات او با کاشانی می‌تواند وحدت شیعه و سنی را  زیاد کند. سپس دستور دادند که حسن البنا را ترور کنند و حسن البنا اعلامیه داد که اینها نه اخوان هستند و نه مسلمان، و مرحله اول تا اینجا بود.

بعد از انتخاب حسن هضیبی در مکتب الارشاد اختلاف ایجاد شد ولی بالاخره او انتخاب شد و در جریان کودتای افسران آزاد که دقیقاً خود فاروق هم در خاطراتش نوشته بود که "چگونه از سلطنت خلع شدم" آنجا نوشته بود که وقتی من را در کشتی آوردند، دو نفر از افسران اخوانی را دیدم که متاسفانه در آن مرحله مکتب‌الارشاد با افسران اخوان خیلی قوی برخورد نکرد. آقای شافعی که 14 سال معاون اول عبدالناصر بود به او گفتم که چرا این سید قطب را شهید کردید؛ این آقا یک فرد مذهبی بود و مقاله می‌نوشت، که‌گفتند ما برای حفظ انقلاب این کار را کردیم. گفتم: چه جور حفظ کردنی؟ گفتند به خاطر اینکه اخوان سر کار نیاید که متاسفانه این اشکالی که آن زمان بود، همین اشتباه تمامیت خواهی اخوان در آن زمان بود و الان هم تکرار شد.

اما چرا اخوان حکومت را نخواستند؟ چرا شما در ایران حکومت را خواستید؟ حسن هیکل گفته بود که سراغ امام خمینی (ره) رفتم و گفتم که رجال دینی چه کار به سیاست دارند؟ ایشان گفت که در بلاد عربی سرهنگ‌های پادگانها حق دارند که حکومت کنند در حالی‌که نه حکم خدا را بلدند و نه حکم اسلام را، ولی ما حداقل قانون شرع را بلدیم. بنابراین اگر اخوان طلب قدرت کردند به خاطر اجرای احکام بود و در مصر دیدید که 49 درصد به آقای احمد شفیق رأی دادند و یکی از اشکالاتی که به مرسی وارد شد این بود که همه را کنار گذاشت و این تاکتیک او اشتباه بود به خاطر اینکه آنها ساکت نخواهند نشست و در جلسه‌ای که آنها با مرسی داشتند، آنها همه به تشیع فحش دادند و آقای مرسی سکوت کرد.

در یک فیلمی در شبکه‌ الاخباریه‌ سوریه دیدم که آقای بدیع، عریان و بلتاجی نشسته بودند که مرسی آمد و ابتدا او را راه ندادند و به آقای مرسی توهین کردند و به این مسئله توجه نداشتند که او رئیس جمهور کشور مصر است. خود آقای مرسی به خانواده‌ سادات مدال افتخار داد که ما اگر بخواهیم گناهان آقای مرسی را بشماریم، بسیار زیاد است که البته اشتباهات آقای مرسی را نباید به حساب اخوان گذاشت.

یک اشکال دیگر که وارد است این است که چرا وقتی شما دیدید که مصر ورشکسته است، حکومت را قبول کردید؟ و این وعده‌ای است که آمریکا به آنها داده بود. به هر حال اخوانی‌ها پایبند به اعتقاداتشان بودند و آخرین آنها مهدی عاکف بود که اعلام کرد حاضر است ده هزار نفر را برای جنگ با اسرائیل به لبنان بفرستد. اما شما ببینید که وقتی آقای مرسی به ایران آمده است، می‌گوید که وقت کمی دارد و نمی‌تواند با رهبری دیدار کند در صورتی که نخست وزیر هند می‌گوید که من وقتی به ایران می‌آیم که با رهبر دیدار کنم. آقای مرسی بعد هم که آمد بر خلاف دیگر سخنرانی‌هایش، در اینجا به عنوان یک کشور شیعی، عامدانه به ابوبکر و عمر و عثمان درود فرستاد. به هر حال آقای مرسی هنوز از افراد حسنی مبارک استفاده می‌کرد و انگار هنوز انقلابی نشده است. به هر حال من به اخوان معتقدم که آنها در پی اجرای احکام اسلام هستند ولی چون تجربه‌ حکومتی ندارند در آنجا اشتباه کردند و معلوم نیست که به این زودی‌ها بتوانند به قدرت برسند.

دکتر سید افقهی: اجازه بدهید بحثم را با یک صحبت آقا(مقام معظم رهبری) شروع کنم. ایشان یک نگاه کلان به ضعف اخوان دارند. ایشان می‌فرماید: "ایستادگی‌ها، پایه نظام را محکم کرد. در مصر هم اگر شعار مبارزه با اسرائیل بود این طور نمی‌شد و برای به دست آوردن دل مستکبرین از اصولشان نمی‌گذشتند." شما دیدید که وقتی به قدرت رسیدند و حزب عدالت و آزادی را تشکیل دادند شعار آنها شد؛ "نحمد الخیر لمصر" به جای "الاسلام هو الحل"

در جای دیگر، حضرت آقا می‌فرماید: "اگر اینها ضعف مدیریتی نشان نمی‌دادند و ناشی‌گری نمی‌کردند، این حوادث در مصر اتفاق نمی‌افتاد." نگاه آقا یک نگاه کلان است. هدف اخوان رسیدن به قدرت است و این اشکالی هم ندارد ولی آنها برنامه‌ای برای رسیدن به قدرت ندارند. لذا اخوان نه تنها در مصر بلکه در سوریه، ببینید الان چه کار می‌کنند؟ در ترکیه آقای اردوغان چه کار می‌کند؟ حماس با داستان تحولات سوریه چه کار می‌کند؟ آن وقت اخوان در کل با ما چه کاری می‌کند؟ وقتی انقلاب اسلامی شروع شد، آقای حافظ اسد به ما نزدیک شد و در جنگ تحمیلی هم اولین کسی که این دکترین جنگ عرب و عجم را شکست آقای حافظ اسد بود. در آنجا اخوان سوریه و اخوان مصر به صدام پناه بردند و آنها در آن زمان ضدیت با تشیع و اسلام را راه انداختند و در اوایل انقلاب یک مصاحبه‌ای را با عمر تلمسانی انجام دادند، وقتی از انقلاب از او می‌پرسند او می‌گوید که انقلاب ضد سلطنتی است. بین ما و شیعه یک مسافت ناپیمودنی وجود دارد. تا امروز ضدیت با انقلاب و ضدیت با شیعه وجود داشته است. آقای صادق المهدی وقتی که نخست وزیر شد به ایران نزدیک شد، ولی وقتی که اخوان در سودان کودتا کرد، آقای ترابی چون اخوانی بود رابطه را با ایران به حداقل رساند و با صدام رابطه تنگاتنگ برقرار کرد و این رفتار اخوانی‌های سودان با ما بود. ولی وقتی صدام در کویت شکست خورد و ذلیلانه از کویت اخراجش کردند، دوباره برگشتند و با ما رابطه برقرار کردند. اخوان این را می‌داند که اگر نظام سوریه شکست بخورد حزب‌الله محاصره می‌شود و اخوان محور این اتفاقات است.

آقای زهیر سالم سخنگوی اخوان‌المسلمین سوریه در مصاحبه‌ای، اول رابطه حزب دعوه و حزب الله با ولایت فقیه را می‌گوید بعد سراغ خود ایران می‌آید و مدعی می شود که مردم سوریه به دست و داس سپاه کشته می‌شوند. باز در مصاحبه‌ای دیگر شیعه را دشمن اهل بیت می‌دانند.

هدف اخوان، شکستن انقلاب بود و همچنین اخوان تونس پس از انقلاب ایران از ایران حمایت کردند ولی وقتی‌که دچار مشکل شدند تاکتیک خود را عوض کردند و تا به امروز به این تاکتیک پای‌بند هستند و این تاکتیک در حال تبدیل شدن به عدول از اصول می‌شود. آقای حبیب مکنی و هادی زمزمی می‌گفتند که ما اصلاً انقلاب ایران را نمادین نمی‌دانیم آقای راشد الغنوشی اخیرا گفته است: "ما امروز دچار دو تا طاعون هستیم، یکی شیعه و دیگری سلفی" که این باطن شریر آنها را نسبت به ما نشان می‌دهد و به جوانهای خودشان گفته بودند که حق ندارید با ایران بحث ایدئولوژیکی بکنید. یک جوانی به اسم خالد می‌خواست با من ارتباط الکترونیکی داشته باشد که فردی به نام منظر که رئیس آنها بود گفت که حق چنین کاری را ندارید.

آقای مرسی می‌گوید که هر کاری که کردم با مشورت گروه اخوان از جمله عاکف و محمد بدیع بوده است. بعد می‌گوید که ما با آمریکا سه تا توافق کردیم. یکی اینکه با اسرائیل کاری نداشته باشیم، کمپ دیوید را فعلاً دستکاری نکنیم و کار به منافع آمریکا نداشته باشیم. حالا با این اوصاف دیگر چه چیزی از اسلام اینها می‌ماند؟

یک فرصتی پس از 85 سال به دست اینها رسید، اینها نباید این را از دست می‌دادند و شما باید نامزدی را که صلاحیت داشت و غیر اخوانی بود، معرفی می‌کردید و آقای مرسی در دور اول با آن همه خرج و تبلیغ  5 میلیون رأی و آقای محمد شفیق هم تقریباً نزدیک 5 میلیون رأی آورد و این دو به دور دوم رفتند. چه کسانی به آقای مرسی 7 میلیون رای دادند که رای او 12 میلیون شد؟ در واقع مخالفان شفیق به او رای دادند و در این جا اخوانی‌ها خود شیفته شدند. حسن هیکل گفت که من خیلی خوشحال شدم که اینها پیروز شدند. ولی اینها کارهای عجیب و غریب می‌کنند و من این را قبول ندارم که اینها تجربه دولت مردی ندارند. آنها زمان حسنی مبارک 73 کرسی داشتند و امثال آقای سعد الکتاتنی داخل پارلمان بودند. پس منش دولتمردی را بلد بودند ولی در اینجا کارهایی را می‌کردند که باورشان شده بود که مصر مال اینهاست و دچار خودشیفتگی شده بودند. حسن هیکل می‌گفت که این کارها بر اینها زهر است و این قاتل است و می‌گوید که چرا اینها با ایران رابطه برقرار نمی‌کنند. شما با اسرائیل دشمن بودید و با آنها جهاد کردید. آقای مرسی در شبکه بی بی سی می‌گوید که تا زمانی که ایران موضع خود را با سوریه مشخص نکند، ما با ایران رابطه برقرار نمی‌کنیم. آقای مرسی، شما به چه حقی با منافع دو ملت مصر با 95 میلیون و ایران با 75 میلیون نفر بازی می‌کنید؟ شما رئیس جمهور کل مصر هستید و شما به چه اجازه‌ای بدون اجازه شورای امنیت و وزیر امور خارجه و وزیر دفاع خودت می‌گویید که ما با سوریه قطع رابطه می‌کنیم و با مردم سوریه، به جنگ و سرنگونی بشار اسد می‌رویم، که عمرو موسی استعفا می‌دهد و بعد آقای السیسی از طریق تلویزیون می‌گوید که ما با هیچ کشوری جنگ نداریم. حالا اسم این را چه بگذاریم؟ خطای تاکتیکی یا ایدئولوژی انحصار طلبانه؟ بر اساس همان فهم غلطی که اینها از خلافت اسلامی دارند. وقتی که کودتا شد شما چرا دست به خشونت زدید؟ بعد از دستگیری آقای مرسی، آقای بلتاجی می‌گوید که اگر آقای مرسی را آزاد کنید درگیریهای صهیونیستی تمام می‌شود. پس اینها با این گروه‌ها در ارتباط هستند. گروه اخوان نسبت به انقلاب ایران دل خوشی ندارند و این شعارهایی که آقای محمد عاکف در جنگ 33 روزه لبنان می‌داد، فقط برای کسب امتیاز سیاسی بود و اخوانی‌ها هیچ سربازی را برای جنگ لبنان نفرستادند.

آیت الله خسرو شاهی: من این را قبول ندارم که اینها با ما بد هستند، زیرا اولین پروازی که آمد به امام تبریک گفت، اخوانی‌ها بودند و اخوانی‌ها و سنی‌ها نمی‌توانند مثل ما فکر کنند، یا تونس ولایت فقیه را قبول ندارند. ما نباید توقع داشته باشیم که اخوانی‌ها شیعه بشوند و مثل ما فکر کنند. اخوان سوریه با ما بد بودند به خاطر اینکه آنها یک کشتار در سوریه راه انداختند و بعد تقصیر را گردن برادر حافظ اسد انداختند.

دکتر مهتدی: بنده بین اخوان اولیه و اخوان کنونی فرق قایل شدم. اخوان کنونی بسیار فرصت طلب و به دور از معنویت بودند.

آیت الله خسرو شاهی: این اشتباهات را نباید به پای اخوان گذاشت و اینها اشتباهات تاکتیکی هستند.

دکتر سید افقهی: رفتار اخوان از اول تاکنون حداقل نسبت به شیعه ضدیت با آن بوده است و بنده حسن البنا را طرفدار سلفی گری میدانم.

دکتر مهتدی:  بنده می‌خواهم دو، سه نکته عرض کنم. اول اینکه  بحث بیداری اسلامی که مقام معظم رهبری فرمودند، در خارج، مفهوم این قضیه را نفهمیدند و فکر می‌کنند که اخوان در مصر، نماد بیداری اسلامی هست و جمله‌ای که آقای افقهی از مقام معظم رهبری گفتند نشان دادند که ایشان نسبت به انحرافات اخوان آگاه هستند.

جامعه مصر متدین هستند و همه، روزه می‌گیرند و شما دیدید که قبل از اینکه اخوان وارد تظاهرات 2011 بشوند جوانهایی که با نیروهای امنیتی مبارزه می‌کردند اینها سر وقت نماز می‌خواندند. زیر پل تحریر وقتی صدای اذان را می‌دادند همه نماز می خواندند. بنابراین منحصر کردن بیداری اسلامی به اخوان کار درستی نیست زیرا در بعضی مواقع اخوانها از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف استفاده می‌کردند. در این صورت اگر ما اخوان را نماد بیداری بدانیم، دچار مشکل می‌شویم. من یک خاطره بگویم، وقتی انقلاب پیروز شد اخوانی‌ها تصمیم گرفته بودند که هر جا اسلام پیروز شد با آنها بیعت کنند ولی برای انقلاب ایران نیامدند، زیرا اعتقاد داشتند که اولین جایی که اسلام پیرو زمی‌شود در مصر خواهد بود و مصر ام‌القری می‌شود و بقیه باید با مصر بیعت کنند. زمانی که صدام به ایران حمله کرد، اینها سکوت کردند و محکوم نکردند تا فتح خرمشهر.

منبع : اندیشکده راهبردی تبیین
 

کد خبر 2157421

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha