به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی از مجموعه ترانه «دردی به نام من» سروده هادی حسینینژاد شاعر و روزنامهنگار، عصر روز شنبه 23 آذر با حضور ترانهسرایان و شاعرانی چون علیرضا طبایی، سیدعلی صالحی، محمد آزرم، علیرضا بهرامی و ... در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
علیرضا بهرامی شاعر و مجری این جلسه در ابتدا گفت: خیلی از ترانههای کتاب «دردی به نام من» مانند نمونههای مشابه امروز که ترانهسراها در اوزان به خودشان تخفیف میدهند، نیستند و آقای حسینینژاد چنین تخفیفی به خودش نداده است. تقطیعهای نیمایی و سعی بر داشتن نگاه غیرکلیشهای به تغزل از دیگر ویژگیهای ترانههای این کتاب است چون گاهی ترانهسراها در نگاه تغزلیشان افراط میکنند. با لذتی که از خواندن ترانههای این کتاب بردم، متوجه شدم که ترانهسرا سعی در حرکت تازه در این زمینه داشته است. البته توقع داشتم آقای حسینینژاد با توجه به شغلی که دارد، از عناصری که استفاده کرده، بیشتر استفاده میکرد.
در ادامه علیرضا طبایی شاعر گفت: من ترانههای قبلی آقای حسینینژاد را خواندهام و ترانههایش را طلیعه ظهور آثار خوب و ماندگاری در این زمینه میدانم. من از اواخر دهه 40 به گونهای البته تفننی وارد کار ترانهسرایی شدم و بعداً به دلایلی که خواهم گفت، آن را رها کردم. ترانه یکی از شاخههای ادبیات ماست که ریشه در گذشتههای دور و دورتر دارد. اسنادی وجود دارد که نشان میدهد ترانه حداقل مربوط به پیش از مشروطه است و مردم برای بیان افکار و اندیشههایشان به ویژه غمهای سیاسی و اجتماعی از این قالب استفاده میکردند. نمونهاش ترانه تلخی است که برای لطفعلیخان زند سروده شد و در آن روزگار دهن به دهن گشت و به ما رسید.
وی افزود: در زمان سلسله قاجار در زمان حکومت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه هم نمونههایی را داریم که مردم قصد بیان افکارشان را داشتند و از همین قالب یعنی ترانه بهره گرفتهاند. در روزهای مشروطه، وقتی مطفرالدین شاه آمده بود، میگفتند «آبجی مظفر اومده...». البته خوانندهای که این ترانه را اجرا میکرد، به طرز بدی شکنجه شد و به پاهایش نعلی که به پای اسبها میزنند، زدند و در بیابانها رهایش کردند. در آن زمان ترانههایی بودند که غیراخلاقیاند و من در اینجا دربارهشان چیزی نمیگویم ولی به هر حال ترانه، رسانهای بود که مردم با آن حرفهایشان را میزدند و در دوران مشروطه نیز ابزاری بود برای مبارزه و مطالبات مردم.
سراینده مجموعه شعر «شاید گناه از عینک من باشد» ادامه داد: ترانههای خوبی در تاریخ ترانه داریم که خوشبختانه مکتوب هستند و ثبت شدهاند. ترانههای ملکالشعرای بهار و عارف قزوینی نمونههای این ترانهها هستند. حداقل مرجع ما در این زمینه کتاب «از صبا تا نیما» نوشته آریانپور است. بعد از آن میرسیم به دوران پهلوی اول و دوم که دوباره ترانه، با آمدن رادیو شکوفا شد اما این روند به مرور دچار جوانمرگی شد و گاهی حتی به ابتذالی هم میرسید که حد نداشت. یعنی گاهی ترانههایی سروده میشد که نه ارزش کلامی داشتند و نه هیچ ارزش دیگر.
طبایی گفت: به نظرم در آن زمان، ترانه به سه شاخه تقسیم شد: اول همین انواع مبتذل که به ترانههای لالهزاری معروف شدند. نوع دوم اکثریت فضای ترانهسرایی را به خود اختصاص داده بود ولی بیشتر یک نوع کلیشهزدگی از نوع حدیث نفس و عباراتی چون ساقی، می، من دارم میمیرم و ترکیبهای مشابه را شامل میشد. در کنار شاخه دوم، نوع سومی هم رشد کرد که پرویز وکیلی در آن بیشتر از همه سهم داشت. نوذر پرنگ نیز در این نوع، چند کار زیبا دارد. اما در کل نوع دوم سهم بیشتری داشته و بدنه جریان ترانهسرایی را تشکیل میداد که ترانههای آن بیشتر دارای مفاهیم تکراری بودند و از روی هم بودند. اما مثلا ترانههایی که فرهاد مهراد میخواند، متفاوت بودند.
این شاعر گفت: از دهه 40 به این سو، ایرج جنتی عطایی و کم و بیش، شهریار قنبری کارهای خوبی عرضه کردند. من از سال 47 وارد این عرصه شدم و خیلی دوست داشتم همانطور که شعر نیمایی در شعر کلاسیک تغییر ایجاد کرد، در ترانه تغییر ایجاد کنم. بنابراین با این رویکرد در این زمینه حرکت کردم. در ترانههای دهه 40 یکی حالت روایی و دوم تصویرها و ترکیبهای تازه و همچنین نگاه تازه به زندگی وجود داشت که ترانهسراها سعی در القای آن به شنونده داشتند؛ چیزی که امروز میتوان در کارهای حسینینژاد هم دید.
شاعر کتاب «تندر اما ناگهانیتر» ادامه داد: متاسفانه در گذشته به ترانه تصنیف میگفتند و تصنیف هم یک بارِ منفی در جامعه داشت. این بارِ منفی برمیگشت به شوخی ایرجمیرزا با عارف قزوینی که تو شاعر نیستی و تصنیفساز هستی. البته شکل تکراری ترانهها هم به این شرایط دامن میزد. به همین دلیل خیلی از شاعران خوب ما در دهههای 40 و 50 به سمت ترانه نرفتند. من هم آن زمان کارم را با اسم مستعار شروع کردم. بعد از انقلاب، ترانهها در یک حالت تکرار و اندیشیده شده به سر بردند و مسائل محدود و سفارشی بودند. اما در دو دهه اخیر شاهد بودهایم که کارهای خوبی عرضه شده است. افشین یداللهی و این اواخر عبدالجبار کاکایی، کم و بیش ترانههای خوبی سرودهاند.
وی گفت: هادی حسینینژاد در کتاب «دردی به نام من» با چند ویژگی به کار ترانهسرایی نزدیک شده است. یکی از ویژگیها، شکل روایی ترانههاست. یعنی شنونده میتواند با خواندن یک ترانه این کتاب، یک داستان را از آغاز تا پایان دنبال کند. ویژگی دیگر استفاده از زبان عامیانه است که به او آزادیهایی داده است. مسئله دیگر مضامین ترانهها است که یک شاخهاش مسائل حسی و عاطفی شاعر و دیگری مسائلی است که در جامعه هستند و فردی نیستند. به نظرم ارزش کار بیشتر به همین شاخه دوم مضمونی کتاب بر میگردد که تجربههایی اجتماعی هستند.
در ادامه این برنامه هادی خوانساری شاعر نیز گفت: گمان من این است که ترانه در بین ژانرهای شعری، مردمیتر از بقیه است و ارتباط تنگاتنگی دارد و به واسطه همین ارتباط چند ده میلیونی با مردم، رسالت ترانهسرا سنگینتر میشود. ترانه ژانری است که تاثیرگذاریاش به سزاست ولی خیلی از شاعران حرفهای آن را ژانر نمیدانند. از یک منظر در این ژانر یک جمهوری وجود دارد. واقعیت این است که ترانه امروز ما با وجود قلههایی که در این عرصه داریم، وضع خوبی ندارد. شاید دلیلش این باشد که این قلهها تکرارنشدنی هستند.
مجتبی گلستانی و هادی حسینینژاد سراینده مجموعه ترانه «دردی به نام من» دیگر سخنرانان این نشست بودند که به بیان سخنان کوتاهی پرداختند.
نظر شما