به گزارش خبرنگار مهر، دستانت که توانا باشد و چشمانت بینا؛ آن وقت می توانی از دل هر ذره ای در طبیعت شاهکاری خلق کنی که هر بیننده ای را مسحور خود کند؛ قدرت طبیعت می تواند برخی را مجاب کند که نگاه کنند و ببینند آنچه در زیر پاهایشان افتاده، شمایلی دارد که شاید هزاران سال پیش می زیسته و یا اکنون. کمی که نوک قلم را بر آن بزنند کمی که ذوق و حوصله به خرج بدهند شاهکاری خلق می کنند که دست توانای طبیعت دست در دست توانای هنرمند آن را خلق کرده است.
پای صحبتش که می نشینی مسحور زبان شیوایش می شوی، و آن وقت مطمئن می شوی که تنها چنین فکر و نگاهی می تواند چنین شاهکارهایی را ببیند، انتخاب کند و خلق کند. استاد علی اصغر شهاب 61 ساله، هرچند که تحصیلات و حرفه اش نقشه کشی برق صنعتی بوده اما همیشه مفتون هنر بوده و هست، وی مجسمه سازی است که بر روی چوب با ساختار طبیعی کار می کند.
استاد شهاب از همان زمان کودکی روحی لطیف و هنرمند داشت، ظروف را چرب می کرد و گچ را در آن می ریخت و بعد بر روی قالب گچی کنده کاری می کرد. وی می گوید: از اینکه هم کلاسی ها و یا اولیای مدرسه کاردستی های گچی مرا با علاقه به خانه هاشان می بردند، خوشحال بودم از داشتن مخاطب، بنابراین تمام دل مشغولی ام هنگام کار مخاطب و به دست آوردن دلِ آن ها بود.
شهاب ادامه می دهد: با بالا رفتن توانایی هایم با مواد دیگر چون فلز ( آهن، مس و برنج) و مواد پلاستیکی فشرده کار می کردم و برای طرح دادن از وسایل ابتدایی استفاده می کردم و کم کم در هنرستان بود که سوهان و درفش به دست گرفتم.
وی می گوید: ساختن انگشتر با لوله آب و طرح دادن به آن، ساختن مجسمه از پسماندهای و خمیرهای میان نان تا مدت ها سرگرمی من بود و هرگز به طور جدی دنبال مجسمه سازی نبودم.
دلباختگی به خط و خوشنویسی
استاد شهاب دلیل اینکه در نوجوانی و جوانی حجم را جدی دنبال نمی کرده را دلباختگی اش به خط و خوشنویسی می داند و می افزاید: پس از آنکه فهمیدم استعداد و توانایی ویژه ای در خطاطی دارم، در سال 67 به انجمن خوشنویسان تهران رفتم در محضر استاد واشقانی نستعلیق و در محضر اساتید کابلی و مشعشعی شکسته را آموختم و پس از طی مراحل مختلف به اراک آمده ام و نزیک به 12 سال مدرس انجمن خوشنویسان استان بودم.
وی ادامه می دهد: هم اکنون دو کتاب رسم الخط شکسته و نستعلیق تالیف کرده ام که همچنان پشت چاپ مانده اند و بحران کاغذ فقط یکی از موانع پیش رو است.
شهاب می افزاید: من فکر می کنم بقیه موانع سودجویی هایی است که ناشران به دنبالش هستند وگرنه از سال 86 تاکنون چرا نباید یک کتاب هنری چاپ شود ولی هزاران کتاب آشپزی چاپ شود.
این هنرمند مجسمه ساز اراکی اظهار می کند: البته انتقاد هم وارد است به کسانی که بدون هیچ پشتوانه علمی و عملی فقط از طریق رابطه کتاب هایی از این دست چاپ می کنند و خط را به بیراهه می کشند.
وی معتقد است که درک گذشته شناخت زمان حال و درک خود انسان در خلق اثر بدیع و نو تاثیر دارد.
و اما چه شد که علی اصغر شهاب به شاخه های درختان و تکه های بیجان چوب جانی دوباره داد و به عنوان شاید اولین و تنهاترین مجسمه ساز کشور در این حوزه شناخته شد.
شهاب می گوید: به دلیل اینکه کوهنورد بودم همیشه با طبیعت در ارتباط بودم و در حین کوهنوردی اشکال زیادی از سنگ و چوب حیرت مرا بر می انگیخت ولی هرگز به فکر اینکه این اشکال را طرح بدهم و یا ببینم به چه چیزی شبیه است، نیفتادم.
به دنبال دانشی برای ترجمان زبان طبیعت هستم
وی توضیح می دهد: یکبار در هنگام کوهنوردی، پایم به تکه ای چوب برخود کرد، نگاهش که کردم دیدم شبیه بچه خرس است، به خانه آوردم و رویش کار کردم، جالب این بود که بافت روی چوب از کُرک بود و این من را شگفت زده تر می کرد.
استاد شهاب نزدیک به 16 سال است که به مجسمه سازی روی چوب با ساختار طبیعی مشغول است. وی می گوید: من مفتون یک بیت آخر شعر از مولانا که در وصف بهار است، هستم که "گفت بس کن که من این را به از این شرح کنم, من دهان بستم کو آمد و پایندان شد" این شعر به وصف بهاری می پردازد و در خود رنگ آمیزی، موسیقی، رقص طبیعت را آورده است، ترجمه زبان بلبل و خاک است ولی مولانا در آخر می گوید که با همه این اوصاف طبیعت باید بیاید و خودش، معرف خودش باشد.
وی ادامه می دهد: من هم به دنبال دانشی هستم تا لیاقت ترجمه زبان طبیعت را داشته باشم و بتوانم طبیعت را با زبان خودش معرفی کنم.
برای همین نام بیشتر نمایشگاه هایم از طبیعت به این مفهوم گرفته شده چون ترجمان قصه خاک، پچپچه های خاک، نیمه های پیدا جانِ پنهان، جان به در برده ها، تولدی دیگر و...
خاکی که ما بر آن پا می گذاریم همه چشم ، پیشانی، گونه و اندام است
این هنرمند اهل ذوق با اشاره به این بیت شعر سعدی که " خاکِ راهی که بر آن می گذری ساکن باش که عیون است و خدود است و جفون است و قدود"، می افزاید: خاکی که ما بر آن پا می گذاریم همه چشم ، پیشانی، گونه و اندام است و من به دنبال پیدا کردن آن هستم. در طول تاریخ هزاران هزار انسان بر زمین افتاده، از عاشق پیشه های بی نام بگیر تا زنان و کودکان و مردان، من به دنبال رستاخیز دوباره این انسان ها هستم.
وی با تاکید بر اینکه هنرمند باید زبان طبیعت را بشناسد، اظهار می کند: زبان طبیعت، زبانی بین المللی است که از تمام تاریخ صحبت می کند از آلام و شادی ها ی مردم و تمام گوشه های متنوع بشریت با طبیعت به ما نشان داده می شود.
شهاب معتقد است: کار دستِ توانا و چشم نابینای طبیعت با سیطره ایزد توانا آثارش را به این شکل در آورده و او فقط آن ها را پیدا کرده است و جاهایی شاید چشمی یا اشکی بر آن زده است و در بیشتر موارد تا 95 درصد اثر، همان چیزی است که به صورت خام در طبیعت یافته است.
وی می افزاید: به جرات می توان گفت که عناصر اربعه گذشته، اکنون پدیده هایی هستند که شاهکارهایی بی بدیل می آفرینند. بستر زمان که در رود، خاک، کوه و دشت قرار گرفته آنقدر زبان فصیحی دارد که هنرمندان باید قُراضه چینِ آن باشند.
طبیعت باید در خدمت اعتلای اندیشه باشد
شهاب با تاکید بر اینکه طبیعت باید در خدمت اعتلای اندیشه باشد، اظهار می کند: من در خاک و طبیعت جستجو می کنم و زبان عالی و اعجاب انگیز آن را پیدا می کنم و به مخاطب انتقال می دهم.
وی می گوید: من دنبال تسخیر قلب مخاطبان خود نیستم بلکه به گفتگوی قلب ها اعتقاد دارم و دوست دارم آثارم با احساسات مردم سخن بگوید.
استاد شهاب ادامه می دهد: آرزو دارم جامعه ای با فرهنگ بالنده داشته باشیم که کمتر به فکر اشتغالات زندگی و غریزی باشند زیرا که آفت احساس، عواطف، انسانیت، آرمان خواهی، دین و بشریت است.
وی تصریح می کند: انسان های امروز باید آتیه نگر باشند تا آنی نگر و فکر این باشند که چه کنند برای خانواده و جامعه و اینکه چه کنند که آیندگان نفرینشان نکنند مثل پاک نگاه داشتن محیط زیست.
چشم مردم به نازیبایی ها عادت کرده است
شهاب که بیشتر آثارش عنوان هایی با یک بیت شعر دارند، می گوید: شعر با خون ایرانی عجین است و جایگاه خاصی در فرهنگ ایرانی دارد و مخاطب را ترغیب به تامل می کند و ارتباطش را با اثر موزون تر می کند.
وی با انتقاد از نبود نگاه زیباشناسان در اراک می گوید: تا مادامی که بافت شهر به این شکل نابسامان و نازیبا باشد و چشم مردم از زیبایی محروم شود انتظاری نمی رود که کسی بخواهد از آثار هنری دیدن کند.
شهاب می افزاید: هم اکنون وضعیت به گونه ایست که اگر سردرِ خانه ها پلاکارد هم بزنید که فلان نمایشگاه برپاست کسی اعتنا نمی کند، زیرا راه هایی که مردم به بیراهه بروند به راحتی فراهم است و کسی به فکر غذای روح نیست همان که غذای جسم مهیا شود غنیمت است.
وی ادامه می دهد: شرایط اجتماعی و اقتصاد بیمار در تداوم این وضعیت بسیار موثر است و قطعا در جامعه ای با اقتصاد بیمار نمی توان دم از هنر زد، البته منظور استثناهایی که بدون هیچ چشمداشتی و به سختی کار می کنند نیست؛ بلکه منظور همان قاعده یعنی توده مردم است .
متولیان هنر شهر هیچ تخصص و شناختی از هنر ندارند
شهاب ابراز می کند: در چنین وضعیتی است که برخی متولیان هنر که خود تخصصی در این زمینه ندارند کیفیت را فدای کمیت می کنند و یکباره شهر پر می شود از هنرمندانی که فقط نام آن را به یدک می کشند و ذات آن را نمی شناسند.
وی ادامه می دهد: دلیل اصلی این به هم ریختگی این است که متولیان این امر بدون شناخت از هنر، هر کسی را که از گرد راه می رسد وارد عرصه می کنند.
این مجسمه ساز اراکی می افزاید: همین کوتاهی ها و نابخردی ها باعث به وجود آمدن طیف ناهمگون و نامیمونی به نام هنرمند می شود، در حالیکه هنرمند باید تاریخ هنر رابشناسد، باید سیر تطور اندیشه هنری و بشر را بداند و فقط با ابزار آشنا نباشد، هنرمند باید بداند که شعور معقول می تواند احساس را منتقل کند.
وی تاکید می کند: عنصر ماندگاری هنر عشق است. این عشق هرزگی نیست بلکه زمین خوردن و دوباره بلند شدن است.
هنرمند باید بداند که شعور معقول می تواند احساس را منتقل کند
و حالا دستان استاد شهاب بر چوب هایی که خود معرف خود هستند کار می کند تا اردشیر درازدست، پیامبر بستانی، چشمانی منتظر، پناهی امن و... را خلق کند. تنها حمایت صنایع دستی از او در اختیار گذاشتن یک کارگاه بوده، هرچند که خود او معتقد است هنرمند هرگز چشمداشتی به دستان دیگران ندارد که اگر داشت هنرمند نبود و در این راه نمی ماند.
استاد شهاب خود را هنرمند نمی داند بلکه معتقد است که فقط در راه هنر قدم بر می دارد اما همین قدم هاست که آنقدر در میان طبیعت می چرخد و می چرخد تا بتواند شاخه ای پیدا کند یا پرتی ای از جنگل یا درختان خشک که بتواند از آن اشک خیال، هنوز رفتن میاموزم، وجوه مشترک و یا "هنرمند کز خویشتن در شکفت بماند هنر زو نباید گرفت" را بیاید.
کمی که گوشت را تیز کنی اینجا میان آثار استاد شهاب شاید پچپچه های خاک را بشنوی که تولد دیگر یافتند.
................................
گزارش: سمیه انصاری فر
نظر شما