به گزارش خبرنگار مهر، بیست و چهارمین نشست «عصر تجربه» عصر روز یکشنبه 24 آذر با حضور جهانگیر خسروشاهی، داستاننویس در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان در تهران برگزار شد.
خسروشاهی در ابتدای این نشست گفت: کسی که نهاد قصهگو نداشته باشد، اگر برود آموزش قصهگویی ببیند، چنانچه بخت یارش باشد، نهایتا میتواند منتقد خوبی بشود. به عقیده من نوشتن باید در نهاد یک شخص باشد.
وی سالهای 49 تا 52 را از تاثیرگذارترین دورههای زندگیاش در نویسندگی خود عنوان کرد و گفت: آن زمان آقای عباس یمنی شریف، سردبیر کیهان بچهها بود. یادم میآید وقتی این مجله میخواست منتشر شود، من با یک دفترچه سفید که از قبل گرفته بودم، پای دکه میایستادم و به محض اینکه مجله میآمد، آن را میخریدم. بعد میرفتم خانه و از روی مجله کل مطالب آن را در دفترچهام بازنویسی میکردم و احساس میکردم کاری انجام دادهام. البته متأسفانه هیچ کدام از این بازنویسی در دسترس نیست.
این داستاننویس ادامه داد: یادم میآید در یکی از شمارههای کیهان بچهها داستانی به نام «قصری با استخوانهای فیل» چاپ شده بود. ماجرای این قصه، داستان پسری بود که عاشق دختر پادشاه شده بود و پادشاه برای دادن جواب مثبت به او، برایش شرط گذاشته بود که باید قصری با استخوانهای فیل برای دخترش بسازد. مرد عاشقپیشه هم نزد کسی رفت و از او درخواست راهنمایی کرد که او به این مرد گفت: تو باید دریاچهای از شراب درست کنی، چرا که فیلها خیلی از شراب خوششان میآید و وقتی در این دریاچه میافتند، شراب را سر میکشند و حالت مستی به آنها دست پیدا میکند و بعد تو میتوانی آنها را بکشی و استخوانهایشان را جدا کنی و با آنها یک قصر بسازی و الی آخر.
خسروشاهی سپس گفت: اینگونه تجربهها و داستانها که در دورههای کودکی برای یک فرد بازگو میشود در شکلگیری نهاد قصهگو در او تاثیرگذار است. شما اگر بتوانید این راز سر به مهر را در دوره کودکیتان پیدا کنید و آن را باز کنید، با نهاد ناآرام قصهگویی در خودتان آشنا خواهید شد.
نویسنده «نفر پانزدهم» همچنین درباره تاثیر کلاسهای داستاننویسی در نویسنده شدن شرکتکنندگانشان گفت: این کلاسها در استعدادیابی فوقالعاده تاثیرگذارند و دست کم، راه و رسم نویسندگی را به فرد یاد میدهند، اما شخصا اعتقادی ندارم به اینکه کسی را که قصه نویس نیست، قصه نویس کنند.
وی ادامه داد: تجارب داستاننویسی قابل بیان نیستند چون این تجربهها همان آثاری هستند که یک نویسنده خلق کرده است. مسلم است که یک رماننویس و یا یک داستان نویس، هنگام نوشتن در مکان و زمان دخل و تصرف میکند و چیزی تحویل ما میدهد به اسم داستان یا رمان. پس بیان این تجربهها و این دخل و تصرفها عملاً غیرممکن است.
خسروشاهی همچنین با اشاره به کتاب «نفر پانزدهم» خود که به بیان رنجهای تعدادی از رزمندگان در جبهههای جنگ میپردازد، گفت: من این کتاب را اولین بار به آقای حاتمیکیا دادم و او بعد از آنکه کتابم را خواند، گفت: این میتواند پانزدهمین، شانزدهمین و شاید هفدهمین اثر یک نویسنده باشد، در حالی که این کتاب اول من بود. آقای سیدمهدی شجاعی هم بعد از اینکه این کتاب را خواند، به من زنگ زد و گفت: این کتاب کاملاً مورد تایید بنده است.
خسروشاهی همچنین با بیان اینکه مخالف ویرایش آثار اولیهاش توسط ویراستاران است، تاکید کرد: من به صورت صد درصدی طرفدار نوشتههای اولیهام هستم. من کتاب نفر پانزدهم را با یک کار تحقیقی و پژوهشی فوقالعاده نوشتم. البته معتقد نیستم که عالیترین کار را نوشتهام اما حاضر هم نیستم کوچکترین تغییری در کتابم برای بازچاپ آن به وجود بیاید.
خسروشاهی در خصوص اهمیت وحدت موضوع در داستان کوتاه، ضمن بیان این نکته که آنتوان چخوف و ریموند کارور دو الگوی اصلی در این خصوص هستند، گفت: وحدت موضوع در داستان، تابع یگانگی روح نویسنده با سوژه داستانی است به عقیده من اگر داستان نویس با موضوع داستانش یگانه باشد، قلمش جای دیگری نمیرود.
وی سپس به بیان تجربه خود در نگارش کتاب «زخمدار» پرداخت و گفت: نگارش این کتاب در شهریور 68 آغاز شد و در دی ماه 73 به پایان رسید. من دو سال و نیم برای این کتاب تحقیق کردم و فصلهای مختلف این کتاب 40 فصلی را در زونکنهای جداگانه میگذاشتم. من همچنین برای اطلاع دقیق از جنبههای مختلف بیماری آفازیا (یک نوع بیماری که به از بین رفتن قدرت تکلم در انسان اشاره دارد) به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران رفتم و ساعتها در این باره تحقیق کردم.
این نویسنده همچنین گفت: نوشتن کتاب «زخمدار» مصادف شد با تشکیل دفتر ادبیات و ایثار به ریاست مجتبی رحماندوست در بنیاد شهید و امور ایثارگران. آنها در این دفتر داستانهایی را برای چاپ میپذیرفتند که از جمله آنها کتاب «ارمیا» نوشته رضا امیرخانی بود. برای کتاب من هم جلسهای تشکیل شد. در آن جلسه یکی از حاضران گفت که نامههایی که در این کتاب هست، باید جابجا شوند که من به شدت با این مسئله مخالفت کردم و توضیح دادم که من بر اساس یک طرح داستانی دایرهای، این داستان را نوشتهام. به هر حال اصرار و مخالفت من باعث شد که در این جلسه با چاپ کتاب من مخالفت شود. من البته الان از آن کارم پشیمان هستم. هر چند یک هفته بعد با من تماس گرفتند و گفتند این کتاب برای چاپ تصویب شده است.
خسروشاهی با اشاره به موضوع محوری رمان مذکور و همذات پنداری خود با شخصیتهای آن گفت: زمانی که نقطه پایان را بر کتاب «نفر پانزدهم» گذاشتم، طوری با فضای رمان یگانه شده بودم که حدود نیم ساعت نشستم و گریه کردم.
وی همچنین خطاب به داستاننویسان جوان گفت: ترس از نوشتن، بزرگترین آفت نویسندگی است و باید به هر طریقی که شده آن را از بین برد.
این داستاننویس همچنین گفت: من بین عاقبت به خیری و نویسنده بودن، عاقبت به خیری را انتخاب میکنم. در این زمینه مثالی میزنم. آیا چهرهای که نجیب محفوظ از مصر تصویر کرده در راستای خدمت به مردم کشورش است یا خیانت به آنها؟ با همه معروفیتی که نجیب محفوظ دارد، جای این سوال همچنان باقی است.
نظر شما