خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: براساس کنوانسیون سال ۲۰۰۳ که با هدف حفاظت از میراث فرهنگی و معنوی شکل گرفت، میراث فرهنگی معنوی یا میراث زنده، انگیزه اصلی تنوع فرهنگی ما و حفظ آن و ضمانتی برای تداوم نوآوری است. این کنوانسیون تاکید دارد که میراث فرهنگی ناملموس یا غیرمادی، در حوزههایی چون سنتها و نمایشهای شفاهی، هنرهای اجرایی مانند موسیقی و تئاتر سنتی، آداب و رسوم ویژه، آیینها و جشنها، دانش و تجربیات مرتبط با طبیعت و جهان و صنعتگری سنتی، ظهور پیدا میکند.
قصه را میتوان در شمار میراث فرهنگی ناملموس بهشمار آورد. سازمان میراث فرهنگی، نقالی و شب چله را به ثبت رسانده، اما قصه و قصهگویی نه در فهرست ملی و نه جهانی ثبت نشده است. مدیرکل دفتر ثبت، قصهگویی را بسیار فراگیر و یک میراث بشری میداند و میگوید: همه مادران در سراسر جهان برای بچههای خود قصه میگویند و لالایی میخوانند پس نه قصه و نه لالایی، خاص ایرانیان نیست، اما نقالی و شاهنامهخوانی به ایرانیان تعلق دارد.
گفتگوی مهر با دکتر فرهاد نظری، مدیرکل دفتر ثبت سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی را به بهانه فرارسیدن شب چله و چگونگی ثبت قصهگویی به عنوان یک میراث ارزشمند غیرمادی میخوانید؛ گفتگویی که از کلیات به جزئیات رسیده است:
چه تفاوتی میان میراث معنوی و میراث ناملموس یا غیرمادی وجود دارد؟
طبق کنوانسیون سال 2003، آن بخش از میراث فرهنگی که جنبه مادی ندارد؛ چون آداب و رسوم و فرهنگ و نوع لباس پوشیدن و موسیقی و نمایش و ... در شمار میراث غیرملموس بهشمار میآید و میراث معنوی، بخشی از میراث غیرمادی یا ناملموس است. برای مثال، شیوه ساختن لنج در بنادر جنوبی ایران (حاشیه خلیج فارس و دریای عمان)، میراث ناملموس است، اما میراث معنوی به حساب نمی آید، اما نوروز، موسیقی بخشیهای شمال خراسان یا نقالی را میتوان میراث معنوی ایرانیان بهشمار آورد؛ به عبارت دیگر اطلاق میراث معنوی بر میراث ناملموس، تعمیم جزء بر کل است.
میراث ملموس و غیرملموس در ارتباط با یکدیگرند. وقتی قهوهخانه جای خود را به کافیشاپ و رستوران میدهد، طبیعی است که نقاشی قهوهخانهای و پردهخوانی هم کمرنگ میشود یا چه بخواهیم چه نخواهیم با ورود تلویزیون و اینترنت و ماهواره، قصهگویی به فراموشی سپرده میشود و حالا سازمان میراث فرهنگی چگونه میتواند جلوی این دگرگون شدن شرایط جامعه و رنگ باختن فرهنگها و آداب و رسوم را بگیرد؟
قصهگویی به دست فراموشی سپرده نمیشود. زیرا قصه و قصهگویی بخشی از زندگی بشری است. اصل قصهگویی، ثابت است و صورت آن دچار التباس میشود. در ضمن تغییر و تحول جزو طبیعتِ فرهنگ و مظاهر فرهنگی است. بنابرین با تغییر قهوهخانه به کافیشاپ و نشستن تلویزیون در خانهها، قصهگویی در معرض نابودی قرار نمیگیرد. شکل روایت کردن قصه به اقتضای حال و فضا دیگرگونه میشود و این خودش موجد و موجب تنوع و تفاوت میشود.
سازمان میراث فرهنگی، در شرایطی نقالی را در فهرست یونسکو به ثبت رسانده که این شیوه قصهگویی فراموش شده و به گفته برخی کارشناسان، پس از مرگ مرشد ولیالله ترابی، تنها یک نقال باقی مانده، سیدمصطفی سعیدی در لرستان. آیا ثبت میراث غیرمادی ما به معنی ثبت در دفتر مردگان است؟
نقالی رنگ باخته و رونق سابق را ندارد، اما کاملا از میان ما رخت برنبسته است. اینکه به انحاء گوناگون به نقالی پرداخته میشود مؤید این است که نقالی موضوع و دغدغه ماست. در خصوص نقالی کتاب و مقاله به رشته تحریر درمیآید، فیلم مستند ساخته میشود و ثبت ملی و جهانی میشود که همگی گواه حضور نقالی در ذهن و زندگی ماست. ولی با این همه شمع نقالی بسیار کم فروغ شده است.
اما ثبت یک میراث ناملموس به جاری بودن آن کمک نمیکند. مردم، در تمام این سالها و با وجود همه تغییرات، نوروز و شب چله را حفظ کردهاند، اما واقعیت است که ثبت یک اثر تنها به آن جنبه موزهای میدهد. منظور از موزهای شدن اینکه میراث ناملموسی که به ثبت رسیده در زندگی مردم ساری و جاری نیست و تنها به کار پژوهشگران میآید و ثبت، نخستین گام در ثبت و ضبط میراث ارزشمند ماست. واقعیت این است که «ثبت» موجب میشود میراث مادی و غیرمادی ما از خفا به درآید و بیشتر شناخته شود، اما همه فعالیت ما در زمینه حفاظت و نگهداری از آثار، نباید به ثبت محدود شود. ما با ثبت، توجه جامعه اعم از مردم و مسئولان را جلب میکنیم و این نخستین گام برای حراست از اثر و معرفی ارزشهای آن است.
حفاظت از میراث غیرمادی، بسیار دشوارتر است؛ آن هم در جوامع در حال گذار. شاید اگر مردم با آداب و رسوم و فرهنگ خود بیشتر آشنا شوند در حفظ آن بکوشند و این مساله نیازمند فرهنگسازی است. سازمان میراث فرهنگی در این زمینه چه کرده است؟
کلید حفظ میراث ناملموس، پیش از آن که در دست دولتها باشد در دست مردم است. دولتها میباید زمینهساز حفظ و استمرار حیات میراث ناملموس باشند. سازمان میراث فرهنگی یکی از اجزاء دولت است که سهم و وظیفه مشخصی در حفظ و صیانت از میراث ناملموس دارد. در ماده 11 آییننامه اجرایی قانون الحاق جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون حراست از میراث فرهنگی ناملموس، مصوب 2003 یونسکو، سازمان میراث فرهنگی موظف شده است به منظور حُسن اجرای مقرات کنوانسیون «کارگروه ملی میراث فرهنگی ناملموس» را تشکیل دهد. هدف این کارگروه، انجام هماهنگیهای لازم برای شناسایی میراث ناملموس و حمایت از آن است. اعضای این کارگروه اینها هستند: 1. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 2. وزارت علوم، تحقیقات و فناوری؛ 3. وزارت آموزش و پرورش؛ 4. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛ 5. وزارت اطلاعات؛ 6. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری؛ 7. سازمان تربیت بدنی؛ 8. سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران؛ 9. فرهنگستان هنر؛ 10. فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی.
در تبصره همین بند تصریح شده است: در صورت لزوم سازمان میراث فرهنگی میتواند علاوه بر وزارتخانهها و دستگاههای گفته شده از ظرفیت و توان دستگاههای دیگر استفاده کند. ماده 12 همین آیین نامه اجرایی گفته است که «تمام دستگاههای اجرایی مکلفند در شناسایی و ثبت میراث با سازمان [میراث فرهنگی] همکاری نمایند». متأسفانه این کارگروه از 1387 تاکنون تشکیل نشده و سازمان میراث به تنهایی به شناسایی و ثبت میراث ناملموس کشور پرداخته است. تشکیل این کارگروه، جزو اولویتهای ما در سازمان میراث فرهنگی است. اصلا برایتان مثالی میآورم: ما دانش سنتی لنجسازی در خلیج فارس را ثبت ملی و جهانی کردهایم، اما آیا سازمان میراث فرهنگی به تنهایی و بدون نقش و حمایت دستگاههایی مانند بنادر و کشتیرانی و وزارت صنایع و راه میتواند به حفاظت از این میراث ارزشمند بپردازد؟
بخشی از این فرهنگسازی برعهده صداوسیماست. رسانه ملی میتواند قصهگویی را رواج دهد همانطور که میتواند به شیوههای دیگری قصهگویی توجه کند. شما این موضوع را قبول دارید؟
بله. سازمان صدا و سیما به موازات سازمان میراث فرهنگی در شناسایی، ثبت و معرفی ارزشهای میراث ناملموس مسئولیت دارد. ماده یک آییننامه اجرایی کنوانسیون در تبیین نقش و وظیفه صدا و سیما است: «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران موظف است همکاری لازم را با سازمان در امر معرفی و ترویج میراث تأییدشده در سطوح داخلی و خارجی به عمل آورد». واقعا کدام رسانه میتواند به اندازه رسانه ملی در معرفی میراث فرهنگی ایران به مردم ایران و جهان مؤثر باشد؟
ما پرونده نقالی را ثبت کردهایم. شب چله هم به ثبت ملی رسیده؛ چطور قصهگویی که هم با شب چله مرتبط است و هم نقالی را شامل میشود، هنوز به ثبت نرسیده است؟
ما نقالی، شبیهخوانی، حمزهخوانی و شاهنامهخوانی را در فهرست میراث ملی ثبت کردهایم، اما قصهگویی بسیار فراگیر است. قصهگویی یک میراث بشری است. همه مادران در سراسر جهان و در طول تاریخ برای کودکانشان قصه گفتهاند و میگویند و خواهند گفت. ایرانیان هم قصهگویی داشته و دارند. قصه و قصهگویی در فرهنگ ما ریشهای عمیق و نقشی اساسی داشته است. مؤثرترین شکل آموزش در فرهنگ ما قصهگویی بوده است. در پس هر قصهای پند و اندرزی نهفته است. چنان که مولانا جلالالدین بلخی فرموده است: کودکان افسانهها میآورند/ درج در افسانهشان صد سر و پند؛ بیسبب نیست مولانا آموزههایش را در قالب قصه عرضه کرده است. اسلاف ما با قصه، درمان میکردهاند. شاهدش قصه عجیب هزار و یکشب و سلیم جواهری و مانند اینهاست. در هر دوی این قصهها، پادشاه دچار آشفتگی و ناراحتی میشود و دست به کشتار میزند. قصهگویانی پیدا میشوند و با قصه گفتن آنها را رام و آرام میکنند. بر اساس داستانهای بهجا مانده میتوان به ابعاد مهمی از تاریخ اجتماعی اشعار پیدا کرد. قصه، دماسنج فرهنگ ماست. ویژگیهای فرهنگ ما بیش از هرجای دیگر در قصهها نمودی ناب یافتهاند. بر اساس قصص بهتر متوجه میشویم که در چه برهههایی از تاریخ دچار انحطاط و خمودی بوده و در چه مقاطعی بالنده و شکوفا شدهایم. من حیث المجموع آن بخشهایی از فرهنگ ما ماندگار شده که به ساحت روایی درآمده اند. با این همه ما میباید گونهها و شاخههایی از قصهگویی را ثبت کنیم که خاص و ممیزه فرهنگ سرزمین ماست؛ مانند نقالی و شاهنامهخوانی.
و ظاهراً یونسکو، پروندههای کلی را نمیپذیرد.
از اهداف کنوانسیون 2003 این است که خرده فرهنگها و تنوع فرهنگیشان نشان داده شود. تفاوتها موجب و موجد گفتگو ارتباط بیشتر میشود. اگر تفاوتی نباشد، گفتگویی وجود ندارد. باید پروندههایی به یونسکو ارسال شود که به جزئیات پرداختهاند، نه موارد کلی. قصهگویی به عام یک پرونده کلی اس،ت اما نقالی، گونهای ممتاز و مشخص از قصهگویی است.
بگذریم از اینکه سازمان میراث فرهنگی پرونده موسیقی اقوام ایرانی، ازدواج ایرانی و پروندههای اینچنین دیگری را به یونسکو ارسال کرد و به جهت کلینگری پذیرفته نشد. چطور سازمانی که ضوابط یونسکو را میشناسد، چنین کرده است؟
سیاست سازمان میراث فرهنگی در سالهای گذشته، ارسال پروندههای کلی بوده که در سراسر کشور، شمولیت داشته باشند. از آن جمله میتوان به پرونده ازدواج اقوام ایرانی یا پوشاک ایرانی و طب سنتی در ایران اشاره کرد. این پروندهها بسیار فراگیر و کلی هستند و مرتبط کردن اجزای آن بسیار دشوار است و اغلب با شکست مواجه میشود. نمونه آن طب سنتی ایران بود که برگردانده شد. متأسفانه هشت پرونده دیگر در فهرست انتظار ما در یونسکو موجود است که سالهای پیش ارسال شده و همین مشکل را دارند.
------------------------
گفتگو از: زهره نیلی
نظر شما