خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مجموعه داستان «دوربرگردان» که به تازگی توسط انتشارات زاوش به چاپ رسیده است، شامل 10 داستان کوتاه از میثم کیانی است و دومین مجموعه داستانی است که از وی چاپ میشود. داستانهای این کتاب ویژگیهای مشخص و معینی دارند که هنگام مطالعه کتاب توجه خواننده را به خود جلب میکنند. اولین ویژگی، فضای رفت و برگشتی در داستانهاست که یا رفت و برگشت میان گذشته و حال است و یا میان خیال و واقعیت.
ویژگی دوم نیز که هنگام خوانش برخی از داستانها، جلب توجه میکند، دایره و حالت دایرهوار و تسلسلی در روایت داستان است که از نقطه پایان شروع شده، بدنه از ابتدا روایت میشود و دوباره به همان نقطه پایانی میرسد. عنوانی که کتاب دارد، از هیچ کدام از داستانها گرفته نشده است بلکه به تعبیر نویسنده، حالتی است که از روایت داستانها گرفته شده است. یعنی حالت یک «دور برگردان»؛ همانطور که به تعبیر کیانی، داستانهای مجموعه داستان اولش «رگبار» روایتی رگباری داشتند.
«فال فسیل» داستان اول کتاب، داستان خوب و مناسبی است و شروع امیدوارکنندهای را برای کتاب رقم میزند. این داستان زمینه پلیسی و جنایی دارد که رگههای پلیسیاش از میانه کار هویدا میشوند. نکتهای که در همین داستان ابتدایی مجموعه شاهدیم و قرار است در برخی دیگر از داستانهای کتاب هم به چشم بیاید، رفت و برگشت زمانی است. رفت و برگشت مذکور، از این گونه است که قسمت متاخر داستان، قبل از قسمت متقدم آن روایت میشود و به عبارت سادهتر، آخر داستان در اولش روایت میشود.
«خزیده تا آن گوشه حال» نسبت به داستان اول، ضعیفتر است و در کار خوانش مخاطب، اصطحکاک ایجاد میکند. داستان اول علاوه بر مطالب گفته شده، حال و هوای نوستالژیک هم دارد. آدمهای نسل قدیم و مغازه خیاطی قدیمی، مخاطب را به یاد خیاطهای قدیمی تهران و بازار کهنهاش میاندازد. در داستان دوم هم از عناصر قدیمی و متعلق به نسلهای گذشته، اما در حوزه مسائل اعتقادی، بهره برده شده است. به این معنی که در «خزیده تا آن گوشه حال» با باورهای مردم گذشته و شاید عدهای از مردم این روزگار درباره موجوداتی چون مار و دعاهای مربوط به دفع این جانور روبرو هستیم. اما به هر حال داستان اول کتاب، روانتر از دومی است.
داستان اول، صراحت و شفافیت بیشتری دارد. هر دو داستان پایان بسته و تلخی دارند اما داستان سوم «بهمن برای مُرده» که در حوزه داستانهای وحشت جا میگیرد، رگههای از آسیبهای اجتماعی درباره زنان را نیز با خود دارد. راوی این داستان، خلاف دو داستان قبلی که دانای کل هستند، اول شخص است و این امتیاز را نسب به داستان دوم کتاب دارد که قصهتر است. به این معنی که روایت داستانی، سهم بیشتری از سطور داستان را به خود اختصاص داده است. چون سهم توصیف در داستان دوم، بیشتر است، زمان چندان حرکتی ندارد و کنش زیادی را شاهد نیستیم.
«دیوارهای دوار» به عنوان داستان چهارم، داستان خوب و روانی نیست بلکه بیشتر به توصیف و عناصر شاعرانه میپردازد که اجرایش خستهکننده از آب درآمده است. در این داستان، شاعرانگی بر عامل توصیف افزوده شده و موجب ثقیل شدن روایت شده است. «شبیخون» داستان پنجم کتاب، داستان جنگی و یکی از خوبهای مجموعه است. این داستان روایت صریح، جمع و جور و در نتیجه مناسبی دارد. این داستان با این که مانند دو داستان دوم و پنجم، دارای رفت و برگشت زمانی است، به علاوه دارای رفت و برگشت در عالم خیال و واقعیت هم هست؛ اما در حد تعادل و بالانس شدن داستان. کشاکش واقعیت و خیال در این داستان به نرمی و با ملایمتی رخ میدهد که آزاردهنده نیست و کمک زیادی در روایت این داستان است. به این ترتیب مخاطب به راحتی با رفت و برگشتهای خیال و واقعیت سرباز داستان ارتباط برقرار میکند و تصاویر صریح و شفافی را از این داستان، پیش روی خود میبیند. با عنوان این داستان هم، بازی خوبی شده است. «شبیخون»، به معنی حمله غافلگیرکننده جنگی است و موضوع داستان هم درباره سربازان شبیخون خورده است. اما نام داستان به صورت «شبیخون» درج شده که به معنی یک شب خون هم هست. چون این داستان درباره فعالیتهای سربازان شبیخونخورده و زخمی در میان خاک و خون است.
داستان ششم کتاب، «سهم پاییز» داستان نسبتا خوبی است که از نظر عنصر خیالانگیزی و گاها مالیخولیایی داستانهای مجموعه، حد مناسبی دارد. پایانبندی داستان نیز تعلیق خوب و راضیکنندهای دارد. اما داستان هفتم «خواب انار» داستان قدرتمندی نیست و به نظر میرسد تکلیفش مشخص نیست. به این معنی که بین داستان و شعر سرگردان است. پازولینی، میکل آنژ، انار و دیگر عناصر شاعرانه این داستان میتوانستند در شعری کوتاه جمع شده و فضایی که نویسنده میخواست القا کنند. داستان «نتهای خیس» بعد از «خواب انار» مجموعه را از روح مالیخولیایی بیرون میآورد. این داستان همچنین از فضای بسته اتاق و زندگی تنهایی بیرون میآید و وارد حیطههای اجتماعی میشود. البته این داستان اتفاق جدید و شگفتی ارائه نمیکند اما در مجموع داستان مناسبی است.
«چاقوی دستهزنجان کوهن» به عنوان کوتاهترین داستان کتاب که حدود 3 صفحه حجم دارد، داستان گنگ و مبهمی است و برقراری ارتباط با آن سخت است. «چتر پایتخت» هم به عنوان داستان پایانی کتاب، داستانی خوب و مناسب است که سوژه سورئال و تا حدی خیالانگیز و مالیخولیاییاش، پرداخت خوبی دارد. توصیفات این داستان و دیگر عناصر در جای خود قرار دارند و داستان را در سطح داستانهای خوب مجموعه قرار میدهند.
جالب است که نویسنده هم مانند نگارنده این نوشتار، داستان اول کتاب، را بهترین داستان مجموعه میداند و معتقد است با سبک کردن کفه توصیف و گذاشتن بار روایت داستان روی دیالوگهای دو شخصیت، بهترین داستان این کتاب را خلق کرده است. این داستان، نسبت به دیگر داستانهای کتاب بیشترین وقت را از نویسندهاش گرفته و طبیعی است که بهتر از دیگر داستانها از آب در بیاید.
با وجود متفاوت بودن تم و زمینه داستانی داستانها، روایتشان شبیه به یکدیگر بوده و مشخص است که از یک قلم ریشه میگیرند. کیانی معتقد است که همچنان فرم روایت، برای زدن حرفهای جدید، دست نویسنده را باز میگذارد اما به نظر میرسد، نقطه ضعف داستانهای ضیعفتر مجموعه به دلیل فرمزدگیشان باشد. یعنی نویسنده با توجه زیاد به فرم، از نفس روایت غافل شده و در مقاطعی، دیگر داستان نگفته است بلکه به نوشتن نثر ادبی رو آورده است.
البته مسائلی که درباره عدم برقراری ارتباط با برخی داستانهای کتاب بیان شد، نسبی است و این موضوع میان مخاطبان، سیال و شناور است. در مجموع اگر بخواهیم مسیری را که «دوربرگردان» از ابتدا تا انتها طی میکند، توصیف کنیم. داستان اول و پایانی مجموعه از بهترینها و تعدادی از داستانهای میانی، آثار نفسگیر و در حکم نقاط فرود آن هستند.
----------------------------------------------
صادق وفایی
نظر شما