خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب: «قلبی بزرگتر از جهان» عنوان کتابی صوتی از عرفان نظرآهاری است. محمد نصرتی، آهنگسازی این داستان را برعهده داشته؛ داستانی که در سال 2010 برنده جایزه صلح در کشور کره شد؛ قرار بود کنسرتی براساس این کتاب برگزار شود و یک گروه بینالمللی تئاتر، نمایشی را بر اساس آن به اجرا درآورد. همچنانکه وعده و وعیدها از انتشار همزمان ترجمههای آلمانی، هلندی، سوئدی، عربی، ایتالیایی، فرانسه و کردی خبر میداد. به گفته نظرآهاری، همه این پیوندها، بدون هیچ قراردادی، در اختیار انتشارات «شمع و مه» قرار گرفت؛ تا اینکه مدیر انتشارات در یک پیامک غیررسمی و در فضای مجازی به او اعلام میکند که یک شرکت لبنیاتی میخواهد هزار نسخه از ترجمه آلمانی کتاب را خریداری کند اما حالا کتاب و سیدی منتشر شدهاند. آستر بدرقه کتاب با تبلیغ سوسیس (از محصولات این شرکت بزرگ لبنیاتی) و همه صفحات با نشان این شرکت همراه شده است. این در حالی است که نظرآهاری معتقد است: نه تنها من که هیچ نویسندهای حاضر نمیشود یک پروژه بینالمللی را به یک شرکت لبنیاتی واگذار کند. هر چند ما این شرکت را مقصر نمیدانیم. امتیاز انتشار اثر به این شرکت واگذار شده است.
محمد نصرتی، آهنگساز«قلبی بزرگتر از جهان» هم با اشاره به اینکه سیدی منتشر شده، دمو و نسخه ابتدایی کار است میگوید: من و نوازندگان ارکستر تهران، شش ماه تمام، وقت و انرژی خود را صرف ساخت و اجرای موسیقی این اثر کردیم و حالا هیچ اسمی از ما بر سیدی منتشر نشده؛ گویی اینجا یک استثمار پنهان هم وجود دارد. آهنگسازها در همه جای دنیا، صاحب اثر خود هستند و مرتب از ما میپرسند چرا در ایران موسیقی خوب تولید نمیشود؟ در صورتیکه نمیدانند اینجا وضع مالی آهنگسازها و نوازندگان خوب نیست و ناچارند سریع تولید کنند و به کار بعدی برسند. خوب است هربار که یک قطعه موسیقایی خوانده و اجرا میشود بخشی از درآمد خواننده به آهنگساز تعلق بگیرد آن هم در موسیقی ما که تا این اندازه خواننده سالار است.
عرفان نظرآهاری ، نویسنده و راوی و محمد نصرتی آهنگساز کتاب«قلبی بزرگتر از جهان»در هفته گذشته به خبرگزاری مهر آمدند و آنچه بر ایشان گذشته بود را شرح دادند. اعتراض آنها به ناامنی فرهنگی و بیاعتمادی بود که در جامعه نویسندگان شکل گرفته و در حال گسترش است. جان کلام آنها این بود: آیا کسی که ادعای نشر بینالملل دارد اصول و قواعد را بلد نیست؟ اگر نمیداند که باید تاوان این ناآگاهی را بپردازد اگر هم میداند و قواعد و ضوابط را رعایت نمیکند که بازهم باید تاوان این ستم را بپردازد. نویسنده، گفتههای خود را با ضرورت توجه به ترجمه ادبیات معاصر ایران آغاز کرد و گفت:
من فکر میکنم ترجمه آثار معاصر ادبیات فارسی به زبانهای دیگر و معرفی شاعران و نویسندگان و هنرمندان ایران به جهان، موضوع بسیار مهمی است که بر آن اتفاق نظر داریم. سالهاست به این مهم، کم توجهی شده و سازوکار قانونی، جدی و حمایتی که هدفمند باشد در این زمینه وجود ندارد. همین مساله باعث شده، خلایی در فضای جامعه هنری ما بهوجود بیاید و این کاستی در بازار نشر جهانی و نمایشگاههای بینالمللی بیشتر خود را نشان میدهد.
همه این موارد، فرصتی را پدید آورده تا کسانی با دغدغههای گوناگون و بدون رعایت اصول اخلاقی و حرفهای به سوء استفاده از نام هنرمندان و نویسندگان بپردازند. از آنجا که از سوی نهادهای مدنی یا فرهنگی، هیچ نظارتی برکار این افراد وجود ندارد، امکان فریب دادن و فریبخوردن هنرمندان وجود دارد.
این فریب دادن و فریب خوردن یعنی چه؟
وقتی ناشری ادعا میکند به عنوان یک نشر بینالمللی یا آژانس ادبی فعالیت میکند ما هیچ سازوکاری برای تشخیص درستی یا نادرستی ادعای او نداریم.
قاعدتا وزارت ارشاد به این ناشر مجوز داده؟
این ناشران، مجوز داخلی دارند. اما آیا میتوانند در سطح جهانی فعالیت کنند؟ ما به سازمان و نهادی احتیاج داریم که همه قراردادهای معتبر در آنجا تنظیم و امضا شود تا ناشران نتوانند حق مالکیت معنوی و مادی پدیدآورندگان یک اثر را نادیده بگیرند.
شما معتقدید باید یک سازوکار حمایتی در وزارت ارشاد وجود داشته باشد. این مساله، همه چیز را دولتی نمیکند؟
منظور من از نهاد و ارگان، صرفا سازمانهای دولتی نیست. این نهاد میتواند بخشی از شورای کتاب کودک یا کانون پرورش فکری باشد. میتواند بخشی از فعالیتهای انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را دربربگیرد. منظور من وجود سازمان و نهادی است که قدرت اجرایی دارد و تخلف ناشران را پیگیری میکند.
شما به عنوان یک نویسنده چقدر درباره ناشری که به شما معرفی شده بود، تحقیق کردید؟
مدیر انتشارات«شمع و مِه» از طریق یک آژانس ادبی به من معرفی شد. من به آن آژانس اعتماد کردم و با سازمان فرهنگ و ارتباطات و یکی از نویسندگان تماس گرفتم. جای دیگری را برای تحقیق درباره این ناشر نداشتم من تنها و تنها اعتماد کردم. میدانید خلا موجود برای ترجمه اثر به زبانهای دیگر، موجب پدیدآمدن چنین فضایی شده است.
به هر حال هر نویسندهای از ترجمه آثارش، استقبال میکند؛ شما هم به استقبال این پیشنهاد رفتید
دقیقا. یک نوع نیاز و اشتیاق به ترجمه آثار، جلوی بسیاری از واقعبینیها را میگیرد. هیچ نویسندهای نه وکیل است نه حقوقدان. اگر مسالهای در داخل ایران اتفاق بیفتد با توجه به اینکه هر شاعر و نویسنده، شناختی نسبی از قانون مملکت خود و جامعه ایران دارد، میتواند ماجرا را پیگیری کند؛ از سوی دیگر با تمام مشکلات و مسایلی که در زمینه حق و حقوق نویسندگان وجود دارد یک سازوکار حمایتی نصفه و نیمه هست اما وقتی فعالیتهای مربوط به نشر کتاب، جنبه بینالمللی پیدا میکند همه چیز از دست ما خارج و زمینه برای سوء استفاده برخی ناشران فراهم میشود. احساس نویسنده در جامعه ما، در قبال یک ناشر بینالمللی شبیه کسی است که فرزند خود را به قصد مهاجرت به قاچاقچیان انسان میسپرد؛ ممکن است به مقصد برسد ممکن است جنازه فرزند را هم تحویل نگیرد. ما نتیجه زندگی خود را حتی اگر قراردادی هم باشد بر اساس اعتماد به ناشر میسپاریم و...
حالا بر سر فرزند شما چه آمده؟
«قلبی بزرگتر از جهان» در سال 2010 برنده جایزه صلح در کشور کره شده بود. خلاصهای از این داستان، به زبان انگلیسی و کرهای در کتاب«داستان صلح» و در کره منتشر شده بود. 22 نویسنده از 22 کشور جهان در این جشنواره حضور داشتند...من، چند سال بعد، پروژه «دیپلماسی ادبی، راهی به سوی صلح جهانی» را مطرح کردم تا شاید این ایده، جامعه جهانی را به آشتی بیشتر با هنرمندان ایرانی سوق دهد؛ چند کشور از جمله هلند، آلمان، ژاپن، سوئد و کشورهای همسایه... قرار بود این پروژه به صورت یک حرکت هماهنگ و بینالمللی در جهان مطرح کنیم. در نتیجه تصمیم گرفتیم علاوه بر نوشتن متن مکتوب، دنبال اجرای این پروژه به شکلهای دیگر هم باشیم. به همینخاطر محمد نصرتی که پیش از این هم برای یکی از کارهای من با عنوان«با گچ نور بنویس»، آهنگ ساخته بود، شش ماه زمان گذاشت تا با همکاری نوازندگان ارکستر تهران برای این داستان، آهنگ بسازد. از سوی دیگر، گروه«درخت سیب» که یک گروه بینالمللی تئاتر است هم به کار روی این متن پرداخت و همزمان ترجمههای آلمانی، هلندی، سوئی، عربی، ایتالیایی، فرانسه و کردی منتشر شد و همه این پیوندها در اختیار انتشارات«شمع و مه» قرار گرفت اما هنوز هیچ قرارداد کتبی بین ما بسته نشده بود.
تا اینکه مدیر انتشارات در یک پیامک غیررسمی و در فضای مجازی به من اعلام کرد که یک شرکت لبنیاتی، هزار نسخه از ترجمه آلمانی این کتاب را خریداری میکند... این جمله برای من به این معنی نبوده که این شرکت قرار است کل این اثر را به نام خود منتشر کند.
این اتفاق معمول است که یک سازمان یا نهاد چند صد نسخه از کتاب را خریداری کند؛ مثل 500 از 2000 نسخهای که ارشاد خریداری میکند!
این کار خیلی مرسوم است اما اینکه کاری را پیش از آن که نهایی شود منتشر و به طور اختصاصی، به یک شرکت واگذار کنیم، مورد قبول من نیست؛ علاوه بر من، هیچ نویسندهای حاضر نمیشود یک پروژه بینالمللی را به یک شرکت لبنیاتی واگذار کند.آستر بدرقه کتاب با تبلیغ سوسیس و همه صفحات با نشان شرکت لبنیاتی همراه شده است.
مقدمه فارسی من از ابتدای این کار حذف شده و متن فارسی اشتباهات دستوری و ویرایشی دارد. عنوان «قلبی بزرگتر از جهان» به«قلبی بزرگتر از دنیا» تبدیل شده که این مساله ممکن است تعمدی یا از سر بیدقتی باشد. در یک کلام، این نسخه، نسخه ابتدایی است نه آنچه از جانب من تایید و نهایی شده باشد. من به عنوان نویسنده، این صفحات را پیش از انتشار ندیدهام.
از آن بدتر، کارت پستالی است که منتشر شده؛ این کارت پستال با عنوان و تصویر این کتاب و همچنین با متن مقدمه صلح آراسته شده و به امضای مدیرعامل این شرکت لبنیاتی رسیده است؛ بدون آنکه اسمی از عرفان نظرآهاری بیاید. درباره موسیقی هم نام راوی و آهنگساز نیامده است.
درباره نسخه آلمانی این کار هم نام مترجم و راوی نیامده و حق کپیرایت رعایت نشده و رایزن فرهنگی ایران در آلمان هم در جریان نبوده است. از سوی دیگر مدیر انتشارات«شمع و مه»، مبلغ 30 میلیون تومان از شرکت لبنیاتی دریافت کرده و از این مبلغ، هیچ وجهی به پدیدآورندگان اصلی اثر پرداخت نشده است.
و شما چه کردید؟
ما پیش از عید، شکایتی را به اداره تخلفات وزارت ارشاد با مدیریت آقای برزین ضرغامی ارائه کردیم. این مساله مورد بررسی قرار گرفته و قرار است بهزودی جلسهای برگزار شود اما چون مدیر انتشارات، خارج از ایران هستند، این جلسه به تعویف افتاده است.
خوب است که یک شرکت اقتصادی، سرمایهگذار کالاهای فرهنگی شود اما باید حق و حقوق پدیدآورندگان را در نظر گرفت.
ما چهار جلسه در این شرکت لبناتی گذاشتیم. آنها مدعی هستند که «قلبی بزرگتر از جهان» را خریدهاند؛ مدیر انتشارات آنها را مجاب کرده که مالک قانونی اثر است. در صورتی که هیچ گونه قراردادی بین ما و مدیر امتشارات مبنی بر فروش امتیاز اثر وجود ندارد و اساسا چنینی توافقی هم صورت نگرفته بود. انتظار داشتیم مدیران این شرکت بزرگ لبنیاتی که همه چیز آن قانونمند است با ما به عنوان پدید آورندگان اثر تماس میگرفت.
از سوی دیگر مدیر انتشارات «شمع و مه» یش از این به یونسکو مراجعه و ادعا میکند که مالک اثر است و توافقنامهای بین او و یونسکو در هفت بند و یک تبصره بسته میشود تا کتاب به زبان فارسی انتشار پیدا کند و به 5 زبان دنیا ترجمه شود. این توافقنامه به 24 دی ماه برمیگردد و مدیر انتشارات نیز به عنوان مجری و صاحب امتیاز اثر معرفی شده؛ این ادعا به تمامی کذب است نه من نه محمد نصرتی، اثر را واگذار نکردهایم.
آیا شما از یونسکو، سوال کردید و ماجرا را پیگیر شدید؟
ما اعتراض خود را با دکتر سعیدآبادی، مدیر یونسکو در میان گذاشتیم. یونسکو هم جوابیهای را برای ما و همچنین برای مدیر انتشارات ارسال کرد که «شمع و مه» حق استفاده از نشان یونسکو را ندارد. بگذریم از اینکه در کتاب«قلبی بزرگتر از جهان»، به شکل غیرقانونی از نشان یونسکو استفاده شده و دکتر سعیدآبادی معتقد بود اگر میدانست هرگز اجازه نمیداد از این نشان درشرکت لبنیاتی استفاده شود. ضمن اینکه ناشر بر اساس قرارداد قرار بود 5 درصد از کتابهای منتشر شده را در اختیار یونسکو بگذارد که چنین نکرده است.
الان ما نگرانیهای بسیاری در ارتباط با این کتاب داریم چون نسخهها پیش از نهایی شدن، منتشر شدهاند و این ممکن است مورد سوء استفاده بعضی قرار گیرد. نسخهها در دبی، آلمان و سفارتخانههای کشورها در ایران منتشر و توزیع شده است.تا آنجا که ما باخبریم تعداد 5 نسخه به سفارتخانهها داده شده. ما از موضوع کارت پستال کاملا بیخبر بودیم و من نمیدانم چرا از موضوع کتاب من برای یک کار تبلیغاتی استفاده شده است.
ظاهرا گزیدهای از آثار شما هم از سوی«شمع و مه» منتشر شده است
پیش از این گزیدهای از مجموعه آثار من هم با عنوان«ما همه آفتابگردانیم» از سوی انتشارات «شمع و مه» منتشر شده؛ درباره این کتاب، برخی توافقات لفظی انجام شده. اما هیچ قراردادی بین من و ناشر بسته نشده است. همچنان دارد برای این کتاب بازاریابی میشود در سایت آمازون به فروش میرسد قیمت آن 20 دلار است اما بدی ماجرا اینکه من، هیچ نظارتی بر فروش این کتاب ندارم. من با پخش و گسترش این کتاب در خارج از ایران و فروش آنلاین آن مخالف هستم. حتی در شبکه مجازی فیس بوک، صفحهای به همین نام تشکیل دادند و از نام و عکس من و هواداران من سوءاستفاده کردند.
شما به اتحادیه ناشران یا انجمن نویسندگان کودک و نوجوان مراجعه نکردهاید؟
من الان به اتحادیه ناشران و کتابفروشان هم شکایت کردهام چون هم مدیر نشر«نور و نار» هستم هم کتابفروشی آهار. اما کاستی دیگری که وجود دارد اینکه صنفی نیست تا به مشکلات نویسندگان بپردازد. وقتی بحث نشر بینالملل و ترجمه آثار به زبانهای دیگر پیش میآید ما به وکلای بینالمللی با هزینههای بالا نیاز داریم. باید صنف و نهادی باشد تا از من پشتیبانی کند. آیا وکیلی هست که به آمازون نامه بدهد تا جلوی فروش آثار من گرفته شود؟
آثار صوتی در 15 دقیقه کپی میشوند/ برای بازیهای رایانهای خود از چین موسیقی میخریم
گرچه گلایههای عرفان نظرآهاری، پایانی ندارد اما محمد نصرتی، آهنگساز، پس از سکوتی طولانی، رشته کلام را در دست میگیرد و در ادامه سخنان نویسنده میگوید:
آهنگسازی و اجرا و تدوین این پروژه ، چند ماه طول کشید؛ چون کار من تنها آهنگسازی نبود؛ متنی نوشته شده بودبود که باید اجرا میشد؛ من باید میدانستم کجا فاصلهگذاری شود؛ گویشها جدا و متفاوت با یکدیگر بود. با توجه به اینکه صلح، موضوع کلی داستان بود و به همه دنیا تعلق داشت به موسیقی مناطق مختلف از آسیای جنوبی، آفریقایی، آمریکای جنوبی توجه و از فضاهای مختلف استفاده کردم؛ این نخستین بار است که موسیقی و متن با هم جلو میروند و آهنگ، روایت موسیقایی متن است. موسیقی، لحظه به لحظه، متن را روایت میکند. من و نوازندگان برای ضبط و تدوین این کار ، ماهها تلاش کردیم و اندوهآور اینکه، چیزی که حالا منتشر شده، دموی کار است. من این نسخه را به مدیر انتشارات ارائه کردم تا در اختیار یونسکو بگذارد و او بی اجازه و بدون آوردن اسم من، سیدی را منتشر و امتیاز آن را به یک شرکت لبنیاتی واگذار کرده است.
با توجه به اینکه آثار صوتی به سرعت قابل کپی کردن و شنیده شدن هستند مساله رعایت حق مالکیت معنوی در ارتباط با آنها جدیتر به نظر میرسد
بحث رعایت کپیرایت در ارتباط با موسیقی، کاملا متفاوت با متن است. اثری که قابل شنیدن باشد، حتما ظرف 15 دقیقه کپی میشود؛ کافی است شما یک فایل را در اینترنت بگذارید تا ظرف چند دقیقه همه آن را دانلود کنند. از سوی دیگر، قرار است این داستان به چند زبان منتشر شود؛ به همین دلیل در ساخت موسیقی این کتاب، ریزهکاریهای بسیاری رعایت شده؛ اجرای هر زبان، خاص خودش است و من باید یک موسیقی واحد را برای زبانهای مختلف، برش بزنم؛ در این اثر، موسیقی، هماهنگ با فرهنگ هر کشور جلو رفته برای مثال ترجمه ژاپنی، تفاوتهای ظریفی با ترجمه ایتالیایی دارد و ترجمه هلندی متفاوت با ترجمهای است که برای کشورهای عربی در نظر گرفته شده؛ حالا «شمع و مه» آمده، بدون درنظر گرفتن این تفاوتها، موسیقی را منتشر کرده و نگرانی من این است که چه کنم؟ چگونه حق و حقوق معنوی و مادی خود را دریافت کنم؟ اصلا مگر شرکتها و سایتهای مختلفی چون آمازون، کاری که پیش از این در اینترنت منتشر شده را منتشر کنند؟ و من نمیتوان باور کنم اسم من ناآگاهانه روی سیدی نیامده است.
چرا سیدی را به صورت جداگانه و مستقل منتشر نکردید؟
نظرآهاری: قرار بود برای نخستین بار در ایران، کنسرتی براساس یک کتاب برگزار شود. یعنی من متن را بخوانم و نوازندگان همراه با من بنوازند.
نصرتی: ما فرصتی برای این کار نداشتیم. ما در مرحله تولید و آمادهسازی بودیم و هنوز قرارداد ما نهایی نشده بود. این سیدی، دموی کار است. ما برای بازیهای کامپیوتری خود از چین، موسیقی میخریم. جالب است که موسیقی ما هم وارداتی است.چرا برای موسیقی و فرهنگ خود ارزش قائل نیستیم؟ وقتی از چین موسیقی میخریم چطور میتوانیم به آینده بهتر موسیقی امیدوار باشیم؟ بحث من این است که عوامل بسیاری برای این کار زحمت کشیدند و یک ریال دریافت نکردند حالا کار به این شکل منتشر شده و انرژی و حس و حال نوازندگان آسیب دیده است. همه افسرده شده و انرژی خود را از دست دادهاند.
ظاهرا باید حمایت جدیتری در زمینه نشر موسیقی وجود داشته باشد چون صدای ناشران خوب و مهم موسیقی هم بلند شده که کپیرایت وجود ندارد و...
من و دوستانم، از مدتها پیش تاکنون، شروع به گونهای فرهنگسازی خود کردهایم. یعنی به شاگردان، علاقهمندان، حتی به دوستان یکدیگر، موسیقیهای خوب را معرفی میکنیم. چه اشکالی دارد آرام آرام، این فرهنگ در ما نهادینه شود که برای شنیدن و استفاده از ملودیهای خوب، هزینه کنند. برای مثال فربیرز لاچینی، نتهای خود را به قیمت ارزان میفروشد و همه به جای آنکه غیرقانونی دانلود کنند، نتها را میخرند و با این کار، هم از یک موسیقی خوب برخوردار میشوند هم حق و حقوق هنرمند را رعایت میکنند. ما باید از خودمان شروع کنیم و به هم قول دهیم از هم پشتیبانی کنیم؛ اگر کنسرتی برگزار میشود انتظار نداشته باشیم که برای ما دعوتنامه و بلیت رایگان بفرستند.
سازبندی کار چطور بوده است؟
من از سازهای مختلف بهره بردهام از سازهای محلی و آنچه در آفریقا و آسیای جنوب شرقی و تبت نواخته میشود تا سازهای ارکستر سمفونیک. من در این کار از سازی به نام«شاخ» هم استفاده کردهام که بسیار بدوی است. چون شروع داستان به ماجرای آفرینش و دمیده شدن در صور اسرافیل برمیگردد.
پس با نوعی تنوع موسیقایی در این اثر روبهرو هستیم
گاهی موسیقی به سمت ارکسترال و گاه به سمت موسیقی محلی میرود. یعنی آوای انسانی و سازهای تبت و ژاپن و آفریقا با پیانو و ویولنسل ترکیب شده است.
کارهایی که تاکنون انجام شده بهگونهای بوده که موسیقی، فضا را تلطیفتر کرده و نقش مکمل نداشته ظاهرا موسیقی«قلبی بزرگتر از جهان»، تنها ایفاگر این نقش نبوده
متن و موسیقی در هم تنیده شدهاند. من، متن را برش زده و تدوین کردهام. یعنی تعیین شده که خواننده کجا و چگونه و با چه لحنی بخواند؛ چه مقدار زمان داشته باشد. به همین خاطر دلم میسوزد وقتی میبینم سیدی بدون نام من منتشر شده است.
پس خواننده، خود به قالب یک ساز درآمده
دقیقا همینطور بوده یعنی جاهایی موسیقی به اوج رسیده و یکجا خاموش شده است. معمولا کارهایی که پیش از این برای دکلمه انجام شده این گونه بوده که یک جاهایی موسیقی داشتیم بعد دکلمه شروع شده و باز موسیقی... در این کار، موسیقی و متن در هم تنیده شدهاند و این تنیدگی، باعث جذابیت بیشتر موسیقی شده؛ در عین حال زمانبندی، آن چیزی بود که موجب دشواری این پروژه شد، من باید نوسانهای متن و کوتاهی و بلندی آن را در نظر میگرفتم و تعیین میکردم متن کجا تمام و موسیقی کجا آغاز شود. شاید به همینخاطر است که از کار مدیر انتشارات«شمع و مه» تا این اندازه ناراحتم. انگار هرچه فرزند شما خلفتر باشد به همان اندازه به نگرانیتان افزوده میشود.
نظرآهاری: این خسارت به یک پروژه بینالمللی است. اعتراض ما به ناامنی فرهنگی و بیاعتمادی است که در جامعه شکل گرفته و در حال گسترش است. ما جان خود را در اختیار ناشر گذاشتیم. آیا کسی که ادعای نشر بینالملل دارد اصول و قواعد را بلد نیست؟ اگر نمیداند که باید تاوان این ناآگاهی را بپردازد اگر هم میداند و قواعد و ضوابط را رعایت نمیکند که بازهم باید تاوان این ستم را بپردازد. نکته دیگر اینکه عموما جامعه هنرمند و فرهنگی ما به این باور اشتباه رسیده که ممکن است تحقق حق به نتیجه نرسد پس کمتر کسی به مطالبه حق و حقوق خود میپردازد بگذریم که روحیه بیشتر هنرمندان، روحیه چندان پیگیری نیست پس همه این موارد فضا را برای فرصتطلبان آماده میکند. برای ساختن فرهنگ جامعه باید از یکجا آغاز کنیم و با یکدیگر همسو شویم تا آنچه به عنوان حقوق مالکیت معنوی میشناسیم، جدی گرفته شود. متولیان فرهنگی هم باید از نویسندگان و هنرمندان که تولید فکر و اندیشه میکنند، کمک کنند و آنها را دریابند.
سال گذشته، بحث سرقتهای ادبی در خبرگزاری مهر مطرح شد. آن زمان شورای حل اختلاف وزارت ارشاد به این حرفها میخندید اما همان حرفها و پیگیریها به تشکیل هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات منجر شد. حالا ارشاد، بیش از قبل به مالکیت معنوی توجه میکند پس ما باید از یک جایی شروع کنیم و نقش رسانهها را نادیده نگیریم.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که براساس قوانین شرعی، حقالله در صورت توبه بخشیده میشود اما خداوند از حقالناس نمیگذرد من راضی نیستم از نوشتههایم به طور غیرقانونی بهره ببرند. من حتی از مقام معظم رهبری استفتا کرده و نظر ایشان را درباره حق کپیرایت جویا شدهام. چهچیز مهمتر از اینکه ایشان هم عدم رعایت کپی رایت را حرام دانستهاند.
ما نمیتوانیم ناامید باشیم. این حرکات هماهنگ نبوده. چرا هنرمندان با یکدیگر همسو نمیشوند چون فکر میکنند سودشان بیش از زیانشان است. همه ما مقصریم. باید از یک جا شروع کنییم. ما باید فضا را برای سارقان ناامن کنیم و هزینه رفتارهای غیراخلاقی را بالا ببریم. چرا ناشری چون«شمع و مه» باید همچنان به فعالیت خود ادامه دهد. در نمایشگاه شرکت کند و مصاحبه مطبوعاتی داشته باشد؟
نصرتی: اینجا یک استثمار پنهان هم وجود دارد. در همه جای دنیا، آهنگسازها، صاحب اثر خود هستند و مرتب از ما میپرسند چرا در ایران موسیقی خوب تولید نمیشود؟ در صورتیکه نمیدانند اینجا وضع مالی آهنگسازها و نوازندگان خوب نیست و ناچارند سریع تولید کنند و به کار بعدی برسند. خوب است هربار که یک قطعه موسیقایی خوانده و اجرا میشود بخشی از درآمد خواننده به آهنگساز تعلق بگیرد آن هم در موسیقی ما که تا این اندازه خواننده سالار است. باید یک موسسه حقوقی وجود داشته باشد که هم با خارج از کشور ارتباط داشته باشد هم داخل. کارهای هر هنرمند را شناسایی و معرفی کند؛ هنرمندان هم درصدی از حق و حقوق خود را در اختیار این کانون بگذارند.
نظرآهاری:ادبیات معاصر باید به جهان معرفی شود؛ هزینه این کار بسیار بالاست. باید متولیان فرهنگی از هنرمندان و نویسندگان حمایت کنند.بحث ما بر سر دیپلماسی فرهنگی است. چرا خارجیها از ما به جز حافظ و سعدی و مولانا را نمیشناسند؟ ادبیات ایران میتواند به کل جهان معرفی شود. چرا فکر میکنیم ادبیات معاصر ایران، حرفی برای گفتن ندارد؟ عرفانهای بودایی و سرخپوستی بازار جهان را اشغال کرده اما کسی عرفان ایرانی- اسلامی را نمیشناسد.
گزارش و تنظیم از: زهره نیلی
نظر شما