۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸

دومین نشست از تولستوی چه آموختم-1/

تولستوی بین گورکی و چخوف ایستاده است/نویسنده «جنگ و صلح» را تسلیم میز تشریح روانشناسان نکنیم

تولستوی بین گورکی و چخوف ایستاده است/نویسنده «جنگ و صلح» را تسلیم میز تشریح روانشناسان نکنیم

محمد چرمشیر در نشست «از تولستوی چه آموختم» گفت: تولستوی میان دو نمایشنامه‌نویس روس، ماکسیم گورکی و آنتوان چخوف قرار گرفته است که گورکی با ایدئولوژی می‌نویسد و چخوف با روابط بین شخصیت‌ها کار دارد.

به گزارش خبرنگار مهر، آخرین روز از گردهمایی یک هفته با تولستوی، عصر پنجشنبه 11 اردیبهشت به عنوان دومین نشست «از تولستوی چه آموختم» با حضور محمدجواد فریدزاده،‌ محمد چرمشیر و سروش صحت در موسسه فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

فریدزاده به عنوان اولین سخنران این نشست گفت:‌ چه نسبتی است بین فلسفه و رمان؟ ضمام جواب در دست سوال است. پس سوال را باید دقیق مطرح کنیم. سوال این است که چه عالمی با نگاه فلسفی به جهان گشوده می‌شود؟ به غیر از آن، چه جهانی با رمان اقامه می‌شود؟ اصلا رمان یک ژانر جدید است و سابقه طولانی ندارد مگر این‌که آن را مضمحل در انواع نزدیکش بدانیم. بی‌تردید یکی از پایه‌گذاران عصر جدیدی که چارلی چاپلین تعریف می‌کند،‌ یعنی یکی از موسسین دوره جدید، سروانتس است و زمان تولد رمان، همزمان با تولد انسان جدید، فلسفه جدید، علم و تکنولوژی جدید است.

وی افزود: این عناصر همگی با هم یک گونه تناسب دارند. می‌خواهم به این نتیجه برسیم که چه جهانی با رمان، به روی ما باز می‌شود. بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین کسانی که این جهان را گشود، تولستوی است. هگل می‌گوید رمان، شعر دوران مدرن است. از حرف کسی مانند هگل نمی‌توان به راحتی گذشت. اما این نکته را از نظر دور نداشته باشید که برای نقد، نمی‌توان تولستوی را روی میز تشریح روانشناسی خواباند و نظریات روانشناسانه درباره‌اش داد. حرف من این است که روانشناسان بهتر است در این زمینه حد خود را بدانند.

این محقق در بخشی از سخنانش گفت: اگر برای خلاقیت هنرمند احترام قائل‌ایم، از تسلیم تولستوی به میز تشریح جلوگیری کنیم. اگر بخواهم سخنانم را جمع‌‌بندی کنم، می‌‌گویم که در زمینه مطالعه و نقد تولستوی، به هر که می‌خواهید مراجعه کنید مگر روانشناسان.

در ادامه چرمشیر گفت: من در کسوت یک نمایشنامه‌نویس، همیشه به آدمی که در اثر با او طرف هستم، این گونه نگاه می‌کنم که چگونه می‌توانم دریافتش کنم. بنابراین باید بروم و مکانیزمش را پیدا کنم. سعی کردم یک بار این کار را با تولستوی هم انجام بدهم. ما تولستوی را به عنوان رمان‌نویس می‌‌شناسیم اما نمایشنامه هم نوشته است و بین‌ دو نمایشنامه‌نویس بزرگ با دو مکانیزم متفاوت قرار گرفته است؛ چخوف و ماکسیم گورکی. او در میانه این دو نفر ایستاده چون هم گرته‌هایی از این دو را در آثار نمایشی‌اش می‌بینیم و هم تفرق و افتراق‌هایی را که البته افتراق‌ها مهم‌تر از اشتراکات هستند.

این نمایشنامه‌نویس در ادامه گفت: کورگی نمایشنامه‌هایی براساس ایدئولوژی می‌نویسد و در سوی دیگر چخوف تمام این‌ها را در روابط بین کاراکترها جستجو می‌کند و سعی ندارد به ایدئولوژی برسد. بلکه روابطی را تعریف می‌کند که خودشان ایدئولوژی می‌سازند. تولستوی در میان این دو ایستاده است.

وی گفت: من به سراغ «آنا کارنینا» رفتم و سعی کردم آن را به نمایشنامه تبدیل کنم. در میانه راه متوجه شدم که آنا کارنینا را بدون حضور خود تولستوی نمی‌توانم بنویسم. بنابراین به یک واقعه تاریخی رجوع کردم و آن واقعه 3 روز پایانی عمر تولستوی بود. یعنی زمانی که بعد از دعوا با همسرش سوار قطار سیبری می‌شود و سعی می‌کند به دورترین جا مسافرت کند. قطار در میانه راه 3 روز پشت برف می‌ماند و تولستوی در همین زمان می‌میرد. من این واقعه را انتخاب کردم و فکر کردم در آن دقایق و ساعات تولستوی به چه فکر می‌کرده است؟ پس نمایشنامه‌ای که در این برنامه می‌خوانم ترکیبی است از تولستوی و آناکارنینا.

چرمشیر در ادامه به خوانش بخش‌هایی از نمایشنامه جدید خود پرداخت.

کد خبر 2282995

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha