به گزارش خبرگزاری مهر، در برنامه نشست تخصصی سینمای لهستان که به همت معاونت پژوهشی خانه هنرمندان ایران در تالار شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد، هنرمندانی از جمله خسرو سینایی نویسنده،کارگردان و مترجم، جواد فندرسکی پژوهشگر فلسفه هنر، مهدی ملک پژوهشگر سینما، علیرضا دولتشاهی لهستانشناس و رئیس هیاتمدیره انجمن دوستی ایران و لهستان حضور داشته و درباره «سینمای کیشلوفسکی»،«تحلیل اگزیستانسیالیستی شخصیتهای ده فرمان»،«تفسیر هرمنوتیکی از تریلوژی سه رنگ» و «نیم نگاهی به پیدایی سینمای لهستان از 1895 تا 1939» سخن گفتند.
لهستان سینماگران برجسته ای را تربیت کرد
در آغاز برنامه، مجید سرسنگی با اشاره به سینمای هالیوود به عنوان جریان اصلی سینمایی امروز گفت: همواره و در طول تاریخ هنر یک تضاد و درگیری وجود داشته است. تضادی بین نیروهای جریان اصلی و نیروهای جایگزین. این درگیری به ویژه در دوران ما که همه چیز سویه ای تجاری و بازاری یافته است بیش از پیش خود را نمایان می کند. در سینما به واسطه نیروهای اقتصادی درگیر در پروسه تولید و پخش آن و تکنولوژی که به بازار گره خورده، سینمای هالیوود جریان اصلی را ساخته است. الگوی تولید و داستان های سرراستی که گیشه را تضمین می کنند و یا جلوه ترفندهایی شگفت آور که هیجان کاذبی را می آفرینند که مخاطبان حاضر به پرداخت پول برای به دست آوردن آن ها می شوند. سینمای هالیوود اغلب به همین صورت عمل می کند. همه چیز را تماشایی تر می کند و به قول بودریار واقعی تر از واقعیت، حقیقت کاذبی را بسط می دهد و پخش می کند. ادراک و فهم مخاطبان امروز سینما ریشه در همین فهم مسلط از سینما دارد که به نظر ساخته و پرداخته همان دستگاه عریض و طویل سینمای هالیوود و رسانه هایی است که از همان الگو استفاده می کنند.
وی بیان کرد: همیشه در برابر جریان اصلی، جریان های آلترناتیوی هم وجود داشته اند و یکی از قدرتمندترین این آلترناتیوها در برابر هالیودیسم، سینمای اروپاست. سینمای اروپا خیلی پیش تر از این ها به مثابه یک جریان هنری و فکری در برابر سلطه هالیوود موضع گرفته است. بخشی از این موضعگیری به پیشینه تاریخی اروپا و بی تاریخی آمریکا برمی گردد.
مدیرعامل خانه هنرمندان توضیح داد: رفتار کاراکترها به واسطه کنش های دیده شده توسط مخاطب فراچنگ نمی آیند و بیشتر گویی ایده و خواسته اصلی خود را پنهان می کنند. انگار که این خواسته به صورت واضح برای خود کاراکتر هم مشخص نیست چه رسد به دید مخاطبی که در پی تحلیل او از روی کنش های عینی است. این ها متأثر از همان پس زمینه های فکری و همینطور اجتماعی است. بحران های اجتماعی و سیاسی در همان ابتدای شکل گیری و بسط سینما تأثیر خود را بر آن آشکار می سازند.
مجید سرسنگی در بخش دیگری از صحبت های خود با اشاره به سینمای لهستان گفت: لهستان و سینمایش در این بین اما جایگاهی متمایز از دیگر کشورها دارد؛ اول اینکه به عنوان کشوری که هم از سوی متحدین و هم از سوی متفقین به شدت درگیر جنگ شده بود، دوم اینکه دارای پیشینه برجسته از سینما و تولید فیلم بود. مدرسه های سینمایی اش از قدیمی ترین مرکزهای آموزش فیلمسازی، سینماگران برجسته ای را تربیت کرده بود که حالا هر کدام به شکلی تصویرگر جهان و انسان فروپاشیده پس از جنگ بودند. سینماگرانی چون آندره وایدا، کریستوف زانوسی، یرژی اسکولیمُفسکی، رومن پولانسکی و کریستف کیشلوفسکی شاید از آشنا ترین آن ها باشند که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به این مسئله پرداختند.
وی در بخش پایانی صحبت های خود به کریستف کیشلوفسکی پرداخت و گفت: کیشلوفسکی با این که دیرتر از دیگران وارد سینمای حرفه ای شد اما اعتبار بالایی را نه تنها در تکنیک سینما که در مطالعات سینمایی و فلسفه هنر دارد. به واسطه ی آثاری که بازتاب همان گسست در اندیشه و وضعیت اجتماعی انسان مدرن و در خود مانده است و در قالب فرم فیلم ارائه می شود. گواه این مدعا گفته کوبریک است که مهارت کیشلوفسکی و فیلمنامه نویسش پیسه ویچ در دراماتیزه کردن مفاهیمی که نمی توانند درباره اش حرف بزنند را می ستاید.
ایرانیان سینمای لهستان و اروپا را به خوبی می شناسند
در بخش بعدی برنامه، رضا نیکپور مدیرعامل انجمن دوستی ایران و لهستان بیان کرد: انجمن دوستی ایران و لهستان قبل از اینکه ثبت رسمی شود و یک سال و نیم فعالیت پس از ثبت رسمی، با تجربه چندین ساله تمام تلاش خود را بر گسترش و ارتقای ارتباط فرهنگی بین ایران و لهستان گذاشته است. از سفارت لهستان کمکهای بسیاری گرفتیم. از رایزن فرهنگی و سفیر محترم لهستان که جایشان در این مراسم خالی است، سپاسگزاریم. بنده دعوت میکنم در هر زمینه ای که فکر میکنید میتواند برای ارتباط فرهنگی ایران و لهستان تاثیرگذار و مثبت باشد، ما را یاری کنید و سعی بکنیم که چنین نشستهای پرباری را بتوانیم باز هم داشته باشیم.
پاچیسکیا پارولوفسکا بیان کرد: سینمای لهستانی و سینمای اروپایی در ایران، خیلی خوب شناخته میشود و در لهستان و اروپا میدانیم که ایرانیان سینما را خیلی دوست دارند و علاقهمندی مردم ایران به فرهنگ و سینمای اروپایی خیلی خوب شناخته شده است. در بسیاری از جشنوارههای اروپایی و بینالمللی امروز، فیلمهای ایرانی هم جوایز اصلی میبرند و توسط سینما، ایران و فرهنگ ایران دوستان جدید را به دست میآورد. در گذشته هم کریشتف کیشلوفسکی و فیلمهای او برای اینکه فرهنگ لهستان بیرون از مرزهای نقش قابل توجه داشت. از وقتی که کریشتف کیشلوفسکی فوت کرد، تقریباً هجده سال گذشته است، ولی با وجود این فیلمهای او همچنان موثر و قابل درک هستند. در واقع ویژگی فیلمهای کریشتف کیشلوفسکی اندیشه و تفکر از اتفاقات و نقش سرنوشتها در زندگی بشری است که این موضوع خیلی مهم است برای فلسفه و هنر جهانی و به این شکل تا به امروز باقی مانده است.
در ادامه، مجری برنامه به ارائه توضیحاتی درباره یکی از فیلمهای کیشلوفسکی پرداخت و گفت: در سال 1969 میلادی کارگردان شهیر لهستانی کریشتف کیشلوفسکی، سومین مستند خود شامل تصاویری از «ووج» را در اوج جنگ سرد ساخت. ووج دومین شهر پرجمعیت لهستان و پایتخت سینمایی لهستان است. تصاویر این فیلم نوستالژی آن دوران را برای ما زندگی میکند.
پس از نمایش مستند ساخته کیشلوفسکی، علیرضا دولتشاهی گفت: برای تاریخ سینمای لهستان میتوانیم پنج دوره قائل بشویم که هر کدام شامل زیربخشهای مختلفی است. دوره اول مربوط به پیش از احیای مجدد کشور لهستان است. یعنی از سالهای 1895 تا 1920 و دوره دوم که برابر با جمهوری جوان لهستان بود، یعنی از 1920 تا آغاز جنگ جهانی دوم. دوران اشغال یعنی از 1939 تا 1945 به دو دوره قابل تقسیم است؛ یعنی سینمای لهستان در سرزمین اشغالی و سینمای در تبعید.
وی ادامه داد: آنچه ما از سینمای لهستان میشناسیم مربوط به دوره چهارم سینمای لهستان است، یعنی سینما در دوران سوسیالیستی که خود به چهار دوره تقسیم میشود و دوران پایانی سینمای لهستان، دوران بعد از فروپاشی سوسیالیست در این کشور است. همیشه مبدع و مخترع سینما را لویی لومیر فرانسوی دانستهاند اما پیش از او چه بسا افرادی بوده اند که به انواع گونان تصویر متحرک پرداخته اند.
کیشلوفسکی علاقه مند به چهره آدم ها بود
خسرو سینایی کارگردان سینما در این نشست گفت: ما اغلب سینما را به عنوان یک پدیده که واقعه نگاری میکند، میشناسیم. یعنی یکسری اتفاقات را به ما نشان می دهد و اتفاقا کمتر سعی می کند به درون برود. سینماگران بزرگی هم که از قبل می شناسیم، آنها می خواستند اما زمانه شان اجازه نمی داد و شاید بعضی ها هم تا حدی موفق بودند. بهترین راه رسوخ به درون، چهره است. حتی درون همین فیلم قدیمی کیشلوفسکی ما علاقه او را به نشان دادن چهره های آدم می بینیم. از چهره های آدم هاست که به کوچه پسکوچه های خراب شده می رسیم و آنها خیلی معنا می دهد.
وی ادامه داد: برگمن می گوید «چهره انسانی، گستره وسیعی است که انواع و اقسام حس ها را می توانیم از آن استخراج کنیم و به مخاطبمان بدهیم». حتی فرد زینهمن اتریشی که در هالیوود کار می کرد و سازنده فیلم های خوبی مثل «ماجرای نیمروز» و «مردی برای همه فصول» است، می گوید «اگر کسی هفتتیر میکشد و شلیک میکند، آن عمل برای من مهم نیست. مهم اینست که درون آن آدم چه گذشته که او شلیک کرده است». او می گوید «من اگر گوش خوبی داشتم، آهنگساز می شدم، ولی چون گوش خوبی نداشتم، سینماگر شدم اما برای من طبیعت سینما، به موسیقی نزدیک تر است تا به تئاتر و ادبیات نمایشی». پس همه هنرها از بیرون شروع کردند و کوشش کردند به درون ذهنیات نفوذ کنند. از این نظر می توانیم در سینما مدرن امروز به کیشلوفسکی اشاره کنیم. من امروز فقط یک صحنه را انتخاب کردهام که ببینید چگونه کیشلوفسکی کوشیده با پرهیز از کلام چگونه منظورش را نشان داده است. مثلاً شما وقتی از یک مبحث انتزاعی صحبت می کنید، یعنی می گویید عشق یا نفرت، می پرسید من عشق یا نفرت را چگونه نشان بدهم؟ مگر اینکه هنرپیشه بگوید «من عاشق تو هستم، یا از تو متنفرم» و این نفرت یا عشق را در چهره اش بازی کند اما کیشلوفسکی این کار را نمی کند. او می خواهد از طریق تصویر احساس غم را به من و شما منتقل کند. بدون این که حتی چهره هنرپیشه را کامل نشان بدهد. یک نمایش درشت از چهره شخص به شما نشان می دهد و شما در آن نما عمق غم این زن را حس می کنید و اینجاست که کیشلوفسکی ارزش پیدا می کند. او بیانی را در سینما مطرح می کند که در فیلم ها ی متداول واقعهنگارانه مطرح نیست.
وجود مفاهیم اگزیستانسیالیست در فیلم های کیشلوفسکی
در ادامه برنامه، جواد فندرسکی در مورد تحلیل محتوای فیلم «ده فرمان» کیشلوفسکی از منظر اگزیستانسیالیست سخنرانی کرد و گفت: اگزیستانسیالیست در زبان فارسی مترادف با کلمه بودن و هستی به کار رفته است. فیلسوفان اگزیستانسیالیست اشاره به موجودی می کنند که قیام کرده و از خود بیرون ایستاده است و بدین وسیله بر وجود خویش آگاه است. بنابراین اگزیستانس تنها به انسان اختصاص دارد اما موجودات دیگر مثل حویانات و نباتات ماهیت خود را قبل از وجود داشتن دارا هستند. یعنی قابل پیش بینی اند و هر کدام سرنوشتی دارند که مالک و خالق آن نیستند.
وی توضیح داد: مفاهیم مشترک فلاسفه در اگزیستانسیالیست این موارد هستند: تنهایی و دیگری، آزادی و انتخاب، مسئولیت، خداوند و دین، مرگ و بیهودگی عالم. من در فیلم های کیشلوفسکی مابه ازاهایی برای این مفاهیم استخراج کرده ام. کیشلوفسکی درباره این که چرا در مورد «ده فرمان» فیلم ساخته است، گفته «چون ده فرمان وجود دارند». در فیلم های کیشلوفسکی من این معادل ها را برای مفاهیم یادشده پیدا کردم. برای عنوان تنهایی و دیگری، در فرمان اول، سکانس های تک نفره از شخصیت اول 321 ثانیه بوده. شخصیت اول به همراه نفرات دیگر،یک هزار و 815 ثانیه است. در موضوع آزادی و انتخاب، در فرمان ششم «تامک» به «ماقدا» می گوید عاشق اوست و همه این مشکلات را برای دیدن او به وجود آورده است.
فندرسکی ادامه داد: تامک که عشقش را تحقیرشده می بیند، خودکشی می کند. در فرمان پنجم «یاتسک» در مراسم اجرای اعدام، سعی در فرار از دست مجریان حکم دارد. یعنی مسئولیت کارش را نمی پذیرد. به نظر می رسد مسئله خداوند و دین باید در این فیلم های ده گانه خیلی پررنگ باشد ولی طبق تحقیق من به نظر می آید اینگونه نیست. در فرمان اول که درباره خداوند است، نمایش مکان های مذهبی 84 ثانیه است. سمبلهای مذهبی 63 ثانیه است. دیالوگ درباره خداوند و دین 30 ثانیه است. کل زمان فیلم سه هزار و 180 ثانیه است که مجموع نماهایش مربوط به مکان ها و سمبل های مذهبی و مباحث درباره خداوند و دین 177 ثانیه را شامل میشود.
نظر شما