به گزارش خبرنگار مهر، داستان این کتاب درباره یک خانم و آقای هیولاست که منتظر به دنیا آمدن بچههایشان از تخم هستند. آقای هیولا با دهان بدبویش روی تخمها ها میکند و خانم هیولا با صدای بدش برایشان آواز میخواند تا زودتر به دنیا بیایند. اما وقتی بچه هیولاها به دنیا میآیند، یکی از آنها مثل بقیه هیولاها زشت نیست...
«اینکه هیولا نیست!» صد و شصت و نهمین کتاب انتشارات آفرینگان است. خلاصه این داستان به این شرح است: «وقتی تخمها شکست و بچههای خانم هیولا بیرون آمدند، دو تا هیولای اولی ترسناک و وحشتناک بودند و خانم و آقای هیولا بسیار خوشحال شدند. اما وقتی هیولای سوم با آن بدن کرکی و نرم صورتی و بامزه از تخم بیرون آمد... واااای، نه!»
تصویرگری این کتاب به عهده آلیسون اگسون بوده است. مخاطبان این کتاب که حاوی یک داستان تخیلی است، کودکان رده سنی الف و ب هستند که ممکن است از هیولاها بترسند.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
وحشتناک گفت: «خب حالا چیکار کنیم؟» ترسناک گفت: «بیا یک موجود بزرگ پیدا کنیم و بترسانیمش.» ناگهان صدای خشخشی از میان بوتهها به گوششان خورد، آنها به سمت صدا خیز برداشتند. وحشتناک و ترسناک چشمشان به پشت موجودی پشمالو افتاد. به هم چشمک زدند، نفس عمیقی کشیدند و ...غریدند!
اما آن موجود پشمالو هیولایی بزرگ بود. هیولا غرش بلندی کرد و با چشمان ترسناکش به آنها زل زد و گفت: «کی جرئت کرده به من غرش کند؟» وحشتناک و ترسناک از ترس خشکشان زده بود، تیغهای روی بدنشان به هم چسبیده و پنجههایشان بیحرکت مانده بود...
این کتاب با 28 صفحه مصور، شمارگان هزار و 650 نسخه و قیمت 7 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما