به گزارش خبرگزاری مهر، «من نفرتانگیز 2» یک انیمیشن آمریکایی و محصول سال 2013 است. این انیمیشن کمدی که دنبالهای است بر فیلم قبلی محصول سال ۲۰۱۰، یکی از نامزدهای اسکار سال 2014 بود.
کارگردانی هر دو قسمت بر عهده پیر کافین و کریس روناد بوده و فیلمنامه هر دو فیلم هم توسط سینکو پول و کن دوریو نوشته شد.
ایلومنیشن انترتینمنت مسئولیت تهیه و یونیورسال استودیوز مسئولیت توزیع این انیمیشن را برعهده داشتند.
استیو کارل، راسل بند و میرندا کازگرو از جمله گویندگان شخصیت های این مجموعه هستند و نمایش فیلم در آمریکا از سوم جولای ۲۰۱۳ شروع شد.
موفقیت این انیمیشن موجب شد تا مدیر انبیسی یونیورسال اعلام کند، قسم سوم «من نفرتانگیز» هم تا سال 2017 ساخته میشود.
«من نفرت انگیز» به عنوان قسمت اول این انیمیشن دو سال پیشتر با تکنیک سه بعدی اکران شد و توجه زیادی را معطوف خود کرد. در حالی که شخصیت اصلی فیلم اول من نفرت انگیز بود، این شخصیت در فیلم دوم دیگر نفرت انگیز نیست و همان شخصیتی است که وارد ماجرا می شود تا مشکلات را حل کند.
قصه از کجا شروع شد؟
داستان این انیمیشن از آنجا شروع میشود که آزمایشگاهی مخفی نزدیک قطب شمال توسط يک سفينه اسرارآميز با استفاده از يک آهنرباي غول آسا ربوده میشود.
سازمان ضدخلافکاري متوجه مي شود که اين آزمايشگاه يک ترکيب شيميايي جهش يافته به نام PX-41 داشته که مي تواند موجودات زنده را به ماشينهاي کشنده بيرحم تبديل کند. اين سازمان جنايات و جرايم مختلف را رديابي و با آنها مبارزه ميکند و از «گرو» مي خواهد تا اجازه ندهد اين ماده شيميايي به دست افراد خطرناک بيفتد.
مامور لوسي که کريستن ويگ شخصیت او را بازی کرده، نزد گرو (مردی با پشت خمیده و دماغ دراز) مي رود تا از قدرت تخريب شيطاني خود براي فهميدن اين که چه کسي پشت اين جريان است، استفاده کند. وقتی گرو نمی پذیرد، لوسي با شوک الکترونيکي اش گرو را بيهوش مي کند و بعد او را در صندوق عقب سفينه سوپرجاسوسي اش مي اندازد و با خود مي برد.
تا قبل از ملاقات با لوسي، گرو يک زندگي کسالت بار و پر از روزمرگي را سپري مي کرد. تنها فعاليت او بعد از بازنشستگي، چشيدن طعم مرباها و ژله هاي مختلف است. اين باعث شده که همکارش دکتر نفاريو که صداي راسل براند نقش او را ارایه می کند، استعفا دهد و شغل جديدي در يک سازمان خرابکار پيدا کند.
گرو که استیو کارل صداگذاری شخصیت او را به عنوان نقش اصلی داستان ایفا میکند و حالا پدر سه دختر است، در پوشش يک دستفروش وارد بازار محلي مي شود تا عمليات جديد خود را انجام دهد. لوسي معتقد است که فرد مورد نظر يکي از مغازه دارهاي اين بازار محلي است. مظنون ها عبارتند از يک آرايشگر و يک رستوراندار مکزيکي عضلاني که به نظر گرو شباهت زيادي به تبهکاري به نام «ال ماکو» دارد. از آنجا که ال ماکو مرده، گرو به این رستوران دار بیشتر شک مي کند.
ابتدا قرار بود آل پاچينو در نقش ادورادو، حرف بزند اما او در نهایت فيلم را ترک کرد و بنجامين برات با لهجهای لاتين که یادآور لهجه توني مونتانای پاچینو است، به جای این شخصیت حرف زد.
ماجرای مرگ ال ماچو چنین اتفاق افتاده: او پس از اینکه خود را با مقدار زیادی تیانتی به یک کوسه بست و درون یک آتشفشان فعال پرید، مرد. گرو و لوسی با همدیگرتصمیم می گیرند شبانه به رستوران ادواردو بروند، اما تنها یک بطری که دستور مخصوص سالسالا در آن بود پیدا می کنند.
گرو که ابتدا تنها شخصیت مهم فيلم است، با وارد شدن ادواردو یک رقیب پیدا می کند. از سوی دیگر پسر ادواردو دل دختر گرو به نام مارگو را برده و در حالي که گرو نگران دختر بزرگش است، مارگو و خواهرانش اگنس و اديت نگران پدرشان هستند و می خواهند برای او همسری پیدا کنند. اما آنها تصادفی لوسی را می بینند و به این نتیجه می رسند که او جفت مناسب گرو است.
گرو و لوسی در مرحله بعد صاحب آرایشگاه را زیر نظر می گیرند. اما گرو هنوز به ادورادو مشکوک است.
سازمان ضد شرارت این تاجر را دستگیر می کند چون یک شیشه خالی از ماده دگرگون ساز را در فروشگاه او پیدا کرده است. پرونده بسته می شود . لوسی قرار است راهی استرالیا شود. رفتن لوسی باعث می شود دل گرو بشکند چون او لوسی را دوست دارد اما شجاعت ندارد به لوسی بگوید. در همین حال دخترانش را به مهمانی ادورادو می برد و همانجا مدارکی پیدا میکند که رستوراندار مکزیکی در واقع ال ماچو تبهکار معروف است و تصمیم دارد راکت هایی پر از موجودات وحشی و دگرگون شده را به شهرهای بزرگ بفرستد. او پیشنهاد فریبنده ال ماچو برای همکاری را نمی پذیرد. ماچو می گوید با یکدیگر دوباره تبهکاران را جمع می کنیم، اما گرو آنجا را با دخترش ترک می کند.
لوسی در پروازی که به سمت استرالیا دارد در فکر گرو است، به همین دلیل از هواپیما بیرون می پرد و با گلایدر به سمت محل مهمانی میرود و گیر ال ماچو می افتد. دکتر نفاریو به گرو خبر میدهد و گرو و دخترانش و دکتر نفاریو همراه تیمی از موجوات دگرگون شده که به حالت اول برگشتهاند، بر ال ماچو غلبه می کنند .
اما ال ماچو قبلا لوسی را به راکتی با یک کوسه و مقدار زیادی تیانتی وصل کرده و دکمه کنترل پرتاب موشک را هم زده است. با کمک گرو لوسی به جای این که داخل آشتفشان بیفتد به داخل اقیانوس می پرد و سرانجام با گرو ازدواج میکند.
ماجراهای این انیمیشن همزمان چند خط اصلی داستانی را دنبال می کنند، از یک سو نجات جهان و پیدا کردن فرد یا افرادی که آزمایشگاه سازنده ماده دگرگونساز px-41 را دزدیده اند در اولویت قرا دارد اما علاقه گرو و لوسی به یکدیگر هم موضوع بعدی است که به موازات آن پیش می رود.
موفقیت در گیشه
«من نفرت انگیز ۲» با فروش سریعش از همان روزهای اول نشان داد موفق به جلب توجه بسیاری از مخاطبان خود شده و منتقدان و تحلیلگران هم روی خوش زیادی به این فیلم که با بودجه ۷۶ میلیون دلاری ساخته شد، نشان دادند.
تا پایان زمان اکران فیلم، موفق شد تا نزدیک به 365 میلیون دلار در آمریکای شمالی و 547 میلیون دلار در سایر نقاط جهان بلیت بفروشد و در نهایت با فروشی نزدیک به 913 میلون دلار، به عنوان پنجمین انیمیشن پردرآمد شناخته شد. این فیلم بعد از «مرد آهنی» که پردرآمدترین فیلم 2013 شد، به عنوان فیلم دوم سال از نظر درآمد شناخته شد و در مجموع در میان پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما در جایگاه بیست و ششمین فیلم پردرآمد قرار گرفت.
تکنیک فیلم
دنیای سه بعدی «من نفرتانگیز» و سه بعدی بودن فیلم توجه زیادی را جلب کرد و با گرافیکی پیشرفته در عین حال موفق شد تا جنبه فانتزی فیلم را هم حفظ کند.
نگاه منتقد
این فیلم داستان کمدي و شيرين قصه مبارزه دنیای خیر و شر را باری دیگر روایت می کند. گرو پدر شده و همین باعث دور شدن او از دنياي تبهکاري مي شود. تمرکز فیلم بر روابط خانوادگی و تاثیری که می تواند بر رفتار افراد بگذارئ قابل تحسین است. کانون گرم خانواده نجاتبخش شخصیت تبهکار قسمت اول فیلم است و او حالا ترجیح می دهد یک پدر خوب و در آینده همسری مهربان باشد. در حالی که بسیاری از فیلم های هالیوود بر فاکتورهایی که به فروپاشی کانون و انسجام خانواده می انجامد، این انیمیشن راهی معکوس رفته و راه حل بسیاری از مشکلات را تعهد به فرزندان و نقش پدری شخصیت گرو میداند.
منتقدان تماشاي بازگشت قهرماني که در فیلم اول یک ضدقهرمان بود، در نقشی متفاوت از شخصيت اصليش را چندان نپذیرفتند و در واقع فیلم دوم را خنثی کننده قسمت اول دانستند. اما از زاویه دیگر موقعیت های جالبی که در فیلم دوم به وجود می آید، به قدري خوب هستند که مخاطب را جذب می کند و موجب می شود تا او بدون فکر کردن به قسمت اول، از یک داستان شاد و رنگهایی درخشان لذت ببرد.
با این حال نقدهای دیگری هم به فیلم وارد شده از جمله این که ريتم آن کند است و کارگردانها که از این موضوع مطلع هستند سعی می کنند با ایجاد صحنه های متفاوت مخاطب را دوباره به فیلم بازگردانند و موجوات زرد رنگی که در همه جای فیلم حضور دارند بهترین وسیله برای درگیر کردن مخاطب هستند.
منتقدان از طنز موجود در انیمیشن، استقبال کرده اند و موسیقی متن را نیز در خدمت پیش بردن داستان انیمیشن دانسته اند.
شخصیت های این فیلم برای بچه ها باورپذیر هستند و موجودات زردرنگ که به مینیون معروف هستند به شدت دوست داشتنی هستند و حتی وقتی توسط نیروهای شر تسخیر و بنفش رنگ می شوند این امید وجود دارد که هرچه سریعتر به حالت عادی شان برگردند. این تغییر و تحول و بازگشت آنها به حالت عادی می تواند این پیام را برای بچه ها داشته باشد که راه برگشت به مسیر خوب و دوست داشتنی بود برایشان باز است.
نظر شما