به گزارش خبرنگار مهر، بریل مرکام متولد بریتانیا است. ۴ ساله بود که پدرش مزرعهای در کنیا خرید و در آنجا به پرورش اسب مشغول شد. بریل کودکی خود را بین بومیان آفریقایی گذراند و به نخستین زنی تبدیل شد که به تنهایی برفراز آفریقا پرواز کرد. او رکورد پرواز بر فراز اقیانوس اطلس را نیز شکست.
خاطرات بریل مرکام تحت عنوان کتاب پیشرو، در سال ۱۹۴۲ منتشر شد ولی در آن زمان، توفیق زیادی نصیبش نشد. در همان زمان همکار او، آنتوان دوسنت اگزوپری کتاب «شازده کوچولو» را نوشته و منتشر کرد. کتاب بریل مرکام زمانی مورد توجه واقع شد که یادداشتی از ارنست همینگوی که مرکام را در شکارهای آفریقاییاش دیده بود، کشف شد. همینگوی در این یادداشت یا نامه به ستایش کتاب «شب در مسیر غرب» پرداخته است. مرکام مشغول پرورش اسب و در فقر بود که برای تجدید چاپ کتابش به سراغش رفتند. کمی بعد از انتشار کتاب بود که مرکام در نایروبی درگذشت.
قسمتی از نامه ارنست همینگوی به مکسول پرکینز درباره این کتاب، به این شرح است:
کتاب بریل مرکام، شب در مسیر غرب، را خواندهای؟ وقتی افریقا بودم نسبتا خوب میشناختمش و هیچوقت گمان نمیکردم بتواند و بخواهد که دست به قلم ببرد، مگر برای نوشتن دفترچه پروازش. از قرار معلوم، خیلی هم خوب نوشته، به شکل اعجابانگیزی خوب، آنقدر که من از خودم به عنوان یک نویسنده شرمنده شدم. حس کردم صرفا یک نجار کلمات هستم، هر چه را در کار صیقل خورده باشد برمیدارد و بههم میخشان میکنم و بعضی وقتها یک خوکدانی معمولی میسازم. ولی او (بریل مرکام) فاتحه همه ما که خودمان را نویسنده میدانیم خوانده است. آن بخشهاییاش را که شخصا اطلاع دارم، که یا خودم آنجا بودم یا در روایات مردم شنیدهام، کاملا حقیقت دارند... امیدوارم این کتاب را بگیری و بخوانیاش، چون واقعا کتاب محشری است.
«شب در مسیر غرب» که به عنوان یکی از کتابهای مجموعه «جهان کلاسیک» نشر چشمه به چاپ رسیده، در سال ۸۳ با عنوان «شب به سوی غرب» توسط نشر پانیذ منتشر شده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
آراب ماینا با صدایی خفه گفت «آخ! اوضاع بده! عصبانیه میخواد حمله کنه!»
هیچ حیوانی، هرچهقدر هم سریع، به اندازه شیری حملهور در فاصلههای چندیاردی سرعت ندارد. سرعتی که بیشتر از سرعت فکر است ـ و البته همیشه سریعتر از فرار. زیر دست مهارشدهام انقباض و انبساط عضلات بولر را حس کردم که خشم فزایندهاش در جوشوخروش بود. ذهن بولر به نقطه کورش رسیده بود. غیرقابل مهار که میشد، یکراست به شیر حمله میکرد و خودش را به کشتن میداد. انگشتانم را در پوسش فرو بردم و محکم چسبیدمش.
سرووضع آراب ماینا تغییر کرده بود. چهرهاش حالتی عبوس و گستاخ پیدا کرده بود، آروارهی مستطیلیشکل و جسورش پیش آمده بود. چشمانش که از فرط بیفروغی پنداری در رویا فرو رفته بودند، پشت گونههای بلند و درخشانش گود افتادند. عضلات برآمدهی گردنش را تماشا کردم که به عضلات گردن ماری عصبانی میمانست، و ذرات کف سفیدی را دیدم که بر گوشهی لبانش نقش میبست. منفعل و منقبض به شیر خیره بود...
این کتاب با ۲۳۱ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما