مجله مهر - احسان سالمی: زندگی پر رمز و راز سران رژیم پهلوی که در طول سالیان قبل از انقلاب اسلامی، همواره پنهان و دور از چشم مردم و تاریخنگاران بود، بعد از وقوع انقلاب تبدیل به موضوعی جذاب برای محققین و اندیشمندان تاریخی شده است. در واقع آنها در پی این بودند که با جستجو در اسناد و مدارک، اندیشهها و عملکرد بسیاری از چهرههای سیاسی و فرهنگی کلیدی در دوره پهلوی را در تاریخ ثبت و ضبط کنند و در اختیار آیندگان قرار دهند تا با چهرهی واقعی این رژیم آشنا شوند.
یکی از بهترین آثاری که تا به امروز در این زمینه منتشر شده است، مجموعه «نیمه پنهان» است که توسط موسسه کیهان منتشر شده است. نیمه پنهان را میتوان ادامه مجموعه کتابهای «معماران تباهی» دانست که آن نیز از زاویهای دیگر به بررسی زندگی مُهرههای کلیدی رژیم پهلوی پرداخته است.
جلد سوم نیمه پنهان به معرفی شخصیت و ارزیابی عملکرد شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی اختصاص دارد. دکتر شاپور بختیار که همواره یکی از عناصر سرسپرده رژیم پهلوی و یکی از رابطان اصلی دربار با سازمانهای جاسوسی آمریکا محسوب میشد، در ابتدا خود را به عنوان یکی از چهرههای فعال و مبارز جبهه ملی ایران معرفی کرد و بعد از آن به رهبری این جبهه رسید اما در نهایت در دیماه ۱۳۵۷، در شرایطی كه دیگر امیدی به ادامهی حیات رژیم پهلوی نبود، پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت که البته با پیروزی انقلاب اسلامی وادار به گریختن به پاریس شد و در سال ۱۳۷۰ در همان شهر کشته شد.
در این کتاب به بخشهای مهمی از زندگی سیاسی بختیار همچون ورود او به جبهه ملی، ماجرای کودتای ۲۸ مرداد و دستگیری صوری او، تلاش وی برای رسیدن به نمایندگی مجلس، ارتباط پیوسته بختیار با سازمانهای جاسوسی، استعماری و همچنین لُژهای روتاری و فراماسونری اصفهان، فعالیتها و تصمیمات او در مقام نخستوزیری و در نهایت فرار او از کشور پرداخته شده است.
«نیمه پنهان شاپور بختیار» را دفتر پژوهشهای موسسه کیهان گردآوری کرده و سید مسعود شجاعی طباطبایی طراحی جلد آن را برعهده داشته است و تاکنون بیش از هشت بار تجدید چاپ شده است.
با هم بخشهایی از این کتاب را میخوانیم:
پرده اول: غربی شدن، به سبک بختیار
نگاهی از سر تامل بر رفتار و عملکرد شاپور بختیار در این مدت [منظور روزهایی است که بختیار برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته بوده است] نشان میدهد که او بشدت دچار «از خود بیگانگی» شده و بیشتر از اینکه خود را ایرانی بداند، یک فرانسوی میدانست و تاثیرات زندگی فرانسوی تا پایان عمر بر حرکات و رفتار و کردار او باقی ماند. این تاثیرات آنقدر شدید و چشمگیر بود که ویلیام سولیون- آخرین سفیر کبیر آمریکا در دربار محمدرضا پهلوی- که در سال ۱۳۵۷ بختیار را در تهران ملاقات کرده است، مینویسد:
«... فردای روزی که بختیار در مقام نخست وزیری مستقر شد برای اولین بار با او ملاقات کردم. در این ملاقات و دیدارهای بعد بختیار را بیشتر یک فرانسوی با آداب و حرکات فرانسویان یافتم تا یک ایرانی. او از زبانهای خارجی منحصراً به زبان فرانسه صحبت میکرد، لباس دوخت فرانسه به تن داشت و طرز بیان و حرکاتش شبیه یک جنتلمن فرانسوی بود...»
بنیادی ترین مقولهی بررسی زندگی بختیار «غربزدگی» است. این مقوله که عاملی بسیار موثر در بیشتر تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی ایران معاصر محسوب میشود، در زندگی بختیار به صورت خودباختگی در برابر فرهنگ اروپایی تجلی ویژهای دارد.
عملکرد و اندیشه افرادی از نوع شاپور بختیار آمیزهای است ناهمگون از دستاوردهای فرهنگ و تمدن غرب همچون دموکراسی و شیوه حکومت و نظام اقتصادی و جدایی دین از سیاست، ناسیونالیسم ایرانی، که در آن حتی به برجستهترین ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی و دینی ایرانیان توجهی نشده است.
ژان پل سارتر در بیان کیفیت استحاله فرهنگی افرادی از این قبیل در جایی نوشته است:
«ما روسای قبایل، خانزادهها، پولدارها، گردن کلفتهای آفریقا و آسیا را میآوردیم، چند روزی در آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک و پاریس میچرخاندیم، لباسهایشان عوض میشد، روابط اجتماعی تازهای یاد میگرفتند، کت و شلوار میپوشیدند، رفت و آمد تازهای، پذیرایی تازه، اتوموبیل سوارشدن، رقص و زبان ما را یاد میگرفتند. گاه یک ازدواج اروپایی میکردند و یا به شکل اروپایی ازدواج میکردند و زندگی با مبلمانی تازه، آرایش تازه، مصرف اروپایی تازه و غذایی اروپایی را یادشان میدادیم و آرزوی اروپایی شدن خودشان پس میفرستادیم...»
با چنین اوصافی در بهترین فرض نیز نیازی نبود که شاپور بختیار مامور مستقیم و حقوق بگیر ابرقدرتهای غربی باشد، زیرا آنچنان از «خود» تهی و از «بیگانگان» لبریز بود، که بالطبع برمحور پسند آنان تصمیم میگرفت و اجرا میکرد.
بختیار آنقدر در برابر فرانسه خودباخته بود که فرزند چهارمش در آبادان به دنیا آمد، نام او را فرانس گذاشت، تا به قول خودش، نام کشور فرانسه همیشه با آنان باشد.
پرده دوم: خیانتی بزرگ در واپسین روزها
یکی از اهداف کارگزاران دولت آمریکا از انتصاب بختیار به نخست وزیری، لغو قراردادهای نظامی ایران با آمریکا بود. براساس این قراردادها که عمدتاً در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون امضا شده بود، آمریکا متعهد به فروش پارهای از لوازم و جنگ افزارهای ویژه به ایران بود، اما آمریکاییان با مشاهدهی فروپاشی دیکتاتوری شاه دچار این نگرانی شده بودند که مبادا با قدرت گرفتن روحانیت و نیروهای اسلامی، این جنگ افزارها از کنترل آمریکا خارج شود و به معنای واقعی در خدمت مردم ایران قرار گیرد. از این روی به محض اینکه بختیار به عنوان نخست وزیر کارش را آغاز کرد، کوشیدند تا به سرعت و به طور رسمی قراردادهای خرید جنگ افزار از آمریکا و انگلیس را لغو نمایند و بختیار هم به دنبال اجرای این دستور رفت و در هفته اول زمامداریاش قراردادهای مورد نظر آمریکا و انگلیس را لغو کرد. او با هدف زمینه سازی برای چنین اقدامی، در سومین روز زمامداریاش مصاحبهای با روزنامه تایمز مالی، چاپ لندن ترتیب داد و صحبت از تجدید نظر در قراردادهای نظامی ایران با آمریکا و انگلیس به میان آورد. بختیار در این مصاحبه گفت: «... دولت ایران در کلیه قراردادهای نظامی خود تجدید نظر خواهد کرد و آن دسته از قراردادهایی که با منافع ایران مغایرت دارد، لغو خواهند نمود...»
بسیاری از کارشناسان بر این عقیدهاند که لغو سفارشات نظامی ایران با انگلیس و آمریکا با ارزشترین خدمتی بود که بختیار به اشاره و خواست و اراده انگلیس و آمریکا انجام داد. ارزش این قراردادهای لغو شده بالغ بر ۱۱ میلیارد دلار بود. ارتشبد حسین فردوست [دوست صمیمی محمدرضا شاه که مسئولیت نظارت بر تمامی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی را داشته است]، در خاطرات خود به این موضوع اشاره میکند و مینویسد:
«دزدیهای بختیار در برابر خیانتی که او کرد، هیچ است و آن لغو سفارشات وسایل نظامی با آمریکا و انگلیس بود. مسلماً یکی از ماموریتهای هایزر [فرستاده نظامی ویژه آمریکا که در واپسین روزهای مانده به انقلاب اسلامی به ایران آمده بود] همین بود، زیرا واسطه لغو قرارداد باید نظامی باشد. جمع این سفارشات ظاهراً حدود ۱۱ میلیلارد دلار بود که اکثر این وجوه به عنوان پیش قسط پرداخت شده بود. به نظر من، خیانت بختیار، شفقت(وزیر جنگ) و قره باغی (رئیس ستاد ارتش) در این مسئله بسیار بزرگ بود و مسلم است که از این بابت، حق و حساب کلانی در خارج به بختیار پرداخت شده است.»
پرده سوم: در پیچ و تاب خیانت
[نویسنده پس از شرح ماجرای چگونگی وقوع انقلاب و بعد از آن فرار بختیار از کاخ نخست وزیری به فعالیتهای او بعد از خروج از کشور پرداخته است] در اواخر اردیبهشت ۱۳۵۸، که شاپور بختیار از مخفیگاه خارج شد و حضور خود را در شهر پاریس علنی کرد و به عنوان رئیس دولت در تبعید، تصمیم و عزم خویش را مبنی بر تلاش و فعالیت برای بازگشت به ایران اعلام نمود. به دنبال این حرکت، عدهای از وابستگان بنیادهای ضدانقلابی و سازمانهای وابسته به صهیونیسم بین الملل آن را سرآغاز یک حرکت جدّی بر علیه جمهوری اسلامی ایران قلمداد کردند. در این زمان بختیار و حامیانش طرح کودتای نوژه را در دستور کار خود داشتند و تمام توان و قدرت خود را بر سر اجرای آن گذاشته بودند.
بختیار و حامیانش بیش از حد به پیروزی طرح کودتای نوژه دل بسته و امیدوار بودند که به سرعت و حداکثر ظرف چندماه آینده جمهوری اسلامی بودند که را ساقط خواهند کرد و شادمانه به ایران باز خواهند گشت و زمام اداره امور کشور را در دست خواهند گرفت...
پس از کشف توطئه کودتای نوژه و دستگیری و سرکوب عوامل و مجریان آن، شاپور بختیار و حامیانش که امید خود را برای بازگشت سریع به ایران از دست داده بودند، نهضت مقاومت ملی را راه اندازی کردند و کوشیدند تا در قالب این سازمان به مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه دهند. اسناد میدهد این سازمان توسط آژانسهای جاسوسی غرب طراحی شد و با کمکهای مالی و حمایتهای لجستیکی آنان سازماندهی گردید. شدت این وابستگی تا آن حد غلیظ و علنی بود که حتی در نخستین جلسه برنامهریزی مرکزیت آن که با حضور افرادی چون شاپور بختیار، هوشنگ نهاوندی، عبدالرحمن برومند و منوچهر رزمآرا در آپارتمان شاپور بختیار تشکیل شد و دو ژنرال بلند مرتبه سازمان موساد- تشکیلات جاسوسی اسرائیل- نیز حضور داشتند.
نهضت به اصطلاح مقاومت ملی ۲۶ روز پس از افشای ماجرای کودتای نوژه، در روز چهاردهم مرداد، مقارن با سالروز انقلاب مشروطیت ایران، اعلام موجودیت کرد. مرکزیت این تشکیلات هیچگونه تفاوتی با مرکزیت کودتای نوژه نداشت و افرادی چون برومند و رزمآرا در کادر رهبری آن جای داشتند و برخی از افراد وابسته به جریان روشنفکری سکولار و معاند همچون ایرج پزشکزاد، سیروس آموزگار و پرویز نقیبی نیز در شمار نزدیکترین افراد به مرکزیت این تشکیلات بودند. اینان به دلیل فعالیت در حوزه فرهنگ و به سبب داشتن تخصص در مهندسی افکار عمومی، روزنامهها و رادیوهای وابسته به نهضت مقاومت ملی را اداره میکردند.
اهداف و شعار نهضت به اصطلاح مقاومت ملی هم همان اهداف و شعارهای کودتای شکست خورده نوژه، یعنی استمرار تلاشهای رهایی بخش! تا سرنگونی رژیم ارتجاع! و ایجاد حکومت سوسیال دموکراسی مبتنی بر آرای مردم ایران! بود.
سازمان و تشکیلات نهضت به اصطلاح مقاومت ملی از سه شاخه نظامی، عشایری و یک شبکه مخفی تشکیل شده بود که همگی زیر نظر کمیته مرکزی فعالیت میکردند.
پرده چهارم: هم بازی شدن با دلقک!
بختیار پس از فرار از ایران و در ایام اقامت در پاریس دست به رفتار و کردارهایی کاملا متضاد با خلقیات ایرانی و فرهنگ اسلامی میزد. داستانهای زیادی از میهمانیهایی که او به افتخار این و آن ترتیب میداد و نحوه رفتارهای زشت وی با فواحش و زنان روسپی بر سرزبانها بود.
بختیار غیر از میخوارگی- که در آن افراط میکرد- به مواد مخدر نیز معتاد بود. او تریاک میکشید و این عادت را از اواسط دهه ۱۳۲۰، هنگامی که برای اقامت دائم به ایران آمد، پیدا کرده بود. بختیار در دوران نخست وزیری هم از این عادت ناپسند دست برنداشته بود. ارتشبد فردوست- که از طریق مامورین نفوذی ساواک در نخست وزیری تمام حرکات و رفتار او را زیر نظر داشت، در این مورد مینویسد: «... بختیار تریاکی و عرقخور است و در نخست وزیری روزی ۲ بار، ساعت ۱۰ صبح و ساعت ۵ بعد از ظهر برای او بساط برپا میشد.»
وی پس از فرار از ایران نیز آلودگی را با خود داشت و در زمان رهبری نهضت به اصطلاح مقاومت و با استفاده از مصونیت دیپلماتیک مواد مخدر مورد نیاز خود و دوستانش را به این سو و آن سو میبرد و به هر شهری که میرسید، قبل از انجام هرکار، دست به «ساختن»! خود میشد. اصرار بیش از حد بختیار در برپایی مراسم «لهو و لعب» کار را به جایی رساند که کادرهای متوسط و پایینی نهضت به اصطلاح مقاومت، در مکاتبات و بحث و گفت و گوی درون سازمانی و انتقادات خود، انگشت بر روی آن گذشاته و از آن به عنوان نقطه ضعف یاد میکردند.
شاپور بختیار پس از مطرح شدن و پس از اندکی کسب شهرت در محافل بین المللی، برای خود زندگی شاهانهای ترتیب داده و حتی به سبک شاهان و امیران برای خود دربار درست کرده و برای تلذذ بیشتر «دلقک» نیز انتخاب کرده بود: «... دلقک ولوده بختیار امیررضا نام داشت. این عموزاده صمیمی همیشه جزو نزدیکان بختیار محسوب میشد. در ایران امیررضا مسئول ماموریتهای دلچسب بود. او در پاریس هم به بختیار پیوست. در ویلای سورن نیز اتاقی که در نزدیکی هال ورودی قرار داشت در اختیار او قرار گرفته بود... این دلقک جزو معدود آدمهایی بود که بختیار را تو خطاب میکرد... هنگامی که همه ملاقات کنندگان میرفتند، بختیار با امیررضا [دلقک] چون کودکان بوکس بازی میکرد... بختیار علاقه زیادی به بازی «قایم باشک» داشت! آنها هر روز در ویلای وسیع «سورن» ساعتها «قایم باشک» میکردند و معمولاً همیشه امیررضا بود که باید رو به دیوار میایستاد و میشمرد...»
نظر شما