۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹

نشست ساخت اجتماعی واقعیت؛

جامعه‌شناسی ازنظر برگر یعنی جامعه‌شناسی شناخت/ بازخوانی کتاب برگر

جامعه‌شناسی ازنظر برگر یعنی جامعه‌شناسی شناخت/ بازخوانی کتاب برگر

عیوضی گفت: دورکیم می‌گوید جامعه‌شناسی تطبیقی، خود جامعه شناسی است. گیدنز می‌گوید جامعه شناسی شهری، خود جامعه شناسی است، برگر هم می‌گوید جامعه‌ شناسی شناختی خود جامعه شناسی است.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست علمی «ساخت اجتماعی واقعیت» به مناسبت پنجاهمین سال نگارش این کتاب دوشنبه ۲۷ بهمن‌ماه با حضور غلامحسین مقدم حیدری، سید آیت‌ا‌لله میرزایی، لطیف عیوضی و ابوالفضل مرشدی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. میرزایی در ابتدای این نشست توضیحاتی را درباره این کتاب ارائه کرد و گفت: از نگارش کتاب ۵۰ سال می‌گذرد اما کمتر در جامعه‌شناسی ایران مورد توجه قرار گرفته است. از پیتربرگر در ایران کتاب‌هایی ترجمه شده و اخیراً نیز کتابی درباره جامعه شناسی دین ترجمه شده است.

وی ادامه داد: کتاب «ساخت اجتماعی واقعیت» دو مفهوم محوری واقعیت و شناخت را بررسی می‌کند و کل مباحث این کتاب حول این دو مفهوم و رابطه دیالکتیک آنها با هم است. فصل سوم و چهارم کتاب نیز ایده‌های اصلی برگر و لاکمن را مطرح می‌کند. دو ایده اصلی که در اینجا مطرح شده این است که یکی جامعه را به عنوان یک واقعیت عینی در نظر می‌گیرد و دوم جامعه را به منزله واقعیت ذهنی(شناخت) مورد توجه قرار می‌دهد.

وی افزود: برگر در این کتاب تعریفی که از واقعیت دارد این است که واقعیت ساخته و پرداخته جامعه است. کار جامعه تجزیه و تحلیل و ساخت واقعیت است. برگر در ابتدای کتاب اشاره می‌کند که این کتاب تکرار زیاد دارد و ناگزیر این تکرار صورت گرفته است.

میرزایی با بیان اینکه جامعه شناسی شناخت همان بررسی ساخت واقعیت اجتماعی است افزود: برگر از واقعیتی یاد می‌کند که دارای کیفیت و هستی مستقل از آدمیان است. در واقع واقعیتی است که دورکیم از آن یاد می‌کند و آن را یک امر بیرونی می داند. در واقع جامعه شناسی شناخت کارش تجزیه و تحلیل ساخت واقعیت اجتماعی است.

وی گفت: در کتاب دو قسمت انسان در جامعه و جامعه در انسان وجود دارد که تکمیل کننده دو بخش جامعه به منزله واقعیت عینی و جامعه به منزله واقعیت ذهنی است. این کتاب فلسفه را به زندگی روزمره آدمها پیوند می‌دهد و یک شناخت دست اول و دوم را در این کتاب می‌بینیم که جهان فلسفی چگونه به جهان انسانی پیوند می‌خورد. در عین حال در بحث شناخت یک نگاه وبری هم به پدیده ها دارد.

وی افزود: در واقع کل بحث کتاب این است که چگونه از شناخت به واقعیت می توان رسید و همچنین به این موضوع می پردازد که شناخت جامعه شناسانه جایی میان دو شناخت مذکور است.

میرزایی با اشاره به بحث شناخت از دیدگاه برگر گفت: برگر اشاره ای به جامعه شناسانی مانند مارکس و دیالکتیک آن دارد و دیالکتیک خود را از مارکس الهام گرفته است. یک فصل دیگر کتاب به چگونگی نشان دادن حضور دیگران اشاره می کند. برگر و لاکمن هر دو معتقدند که اولین، برترین و مهمترین شکل ارتباط اجتماعی ارتباط چهره به چهره است.

وی در پایان با اشاره به این که این نوع ارتباط چگونه استمرار پیدا می کند گفت: برگر معتقد است کار ساخت اجتماعی واقعیت همین است که ارتباط چهره به چهره ساخت اجتماعی چگونه استمرار پیدا می کند و می گوید که این امر کار زبان است و زبان است که این ارتباط را استمرار می بخشد.

عیوضی نیز در بخشی از این مراسم طی سخنانی گفت: ما گاهی کتاب می‌خوانیم که درس پس بدهیم، گاهی کتاب را می‌خوانیم که درس بدهیم و گاهی کتابی را نقد می‌کنیم. هر یک از اینها اقتضائاتی دارد. دانش آموزی، معلمی و مولفی ساحت‌های مختلفی دارد.

وی ادامه داد: در این کتاب عباراتی هست که خاص برگر است و البته گاهی هم استقرایی می‌شود. بنابراین کتاب گاهی گرفتار افراط و تفریط می‌شود و یا ما را درگیر عبارات می‌کند.

وی افزود: این کتاب می‌گوید فرد آدمی محصول دیالکتیک طبیعت و جامعه است. حال چه می‌شود که یک موجود طبیعی، موجودی اجتماعی می‌شود. انسان شناسی فلسفی برگر می‌خواهد انسان را در مقایسه با حیوان استخراج کند. شما اگر حیوانات را نگاه کنید در قلمرو جغرافیایی خاصی هستند اما انسان قلمرو خاصی ندارد، انسان جهان دارد و اتصال علت و معلولی با طبیعت ندارد و این همان سر منشا دانش، جامعه و ... می‌شود.

وی گفت: انسان شناسان فلسفی انسان را بین حیوان و خدا پیدا می کنند. اما انسان شناسی برگر، آدمی را نسبت به حیوانات ضعیف می کند و در واقع یک نوع خلا هویتی در آن وجود دارد. برگر می گوید که چگونه این پدیده اجتماعی، یعنی انسان، مخلوقاتی را می سازد که در مقابل خودش می ایستند. اینجا دو فاز دارد اول اینکه انسان از لحاظ زیستی برخلاف حیوانات هیچ نظم زیستی و غریزی ندارد. برگر می گوید علاوه بر ادبیات زیستی باید به ادبیات نهادی هم پرداخت.

عیوضی با بیان اینکه برگر به مسیر شکل گیری فرد، جامعه و فرهنگ اشاره می کند گفت: در کتاب برگر عینی بودن به معنی محسوس بودن نیست بلکه به معنی اینکه در جلوی ما و مستقل از ما وجود دارد است. برگر می گوید نهادها محصول عادت ها است و عادت ها هستند که نهاد ها را شکل می دهند. عادت سازی هم نیازی به تفکر مجدد ندارد و شما برای اینکه یک چیزی را عادت کنید نیازی ندارید که یک بار دیگر به آن فکر کنید. همچنین نهادها که ساخته ما هستند همواره محکوم به مرگ هستند.

وی در ادامه بحث نهاد ها گفت: اما سوال اینجاست که حالا دوام نهاد ها کجاست؟ نهاد ها در نقش ها خودشان را دوام می دهند مانند زبان و کردار آدمی این ها هم تثبیت می شوند.   

عیوضی گفت: برگر می‌گوید انسان برخلاف حیوانات هیچ نظم زیستی ندارد این در حالی است که آدمها آشفتگی را تجربه نمی‌کنند چون جامعه از قبل نظم را برای آنها ساخته است. برگر همچنین به قلمرو فردی، نهادی و اجتماعی اشاره می‌کند. برگر کاری به سه رأس مثلت ندارد بلکه به سه ضلع مثلث سر و کار دارد. برگر مسیر شکل گیری فرد و جامعه، فرهنگ و دیالکتیک آنها را با هم می‌گوید.

وی در بخش دیگری از سخنانش اظهار کرد: دورکیم می‌گوید جامعه‌شناسی تطبیقی، خود جامعه شناسی است. گیدنز می‌گوید جامعه شناسی شهری، خود جامعه شناسی است، برگر هم می‌گوید جامعه‌ شناسی شناختی خود جامعه شناسی است. او خودش را میراث‌دار دین و فلسفه می‌داند. برگر هم مانند دیگر جامعه شناسان معتقد است که جامعه شناسی شناخت خود جامعه شناسی است. برگر از عمل به نظر سخن می گوید و همچنین معتقد است که تلفیق این دو خرد می شود.

وی در بخشی از سخنانش با اشاره به چگونگی تثبیت قلمرو نمادی گفت: برای اینکه قلمرو نمادی تثبیت شود، این قلمرو ریشه در برون سازی آدمها دارد. در واقع یک نوع عینیت سازی درجه دوم است و این قلمرو نمادی یعنی پیدایش قلمروهای توام با هم. بحث عمده برگر در واقع نشان دادن این قلمروهاست.

عیوضی با اشاره به بحث دیالکتیکی بودن دیدگاه برگر گفت: نسبت این پایگاه های اجتماعی و آن افراد یک نسبت دیالکتیک است. همیشه پای  چه می گوید فلسفی، در چه می گوید اجتماعی است.

وی در پایان با اشاره به بحث طبیعی و عینی در کتاب گفت: برگر می خواهد از دل یک موجود طبیعی یک واقعیت به عنوان عینیت اجتماعی در بیاورد. این عینیت هم حاصل دانش است و در واقع همه این عینی سازی ها حاصل دانش است.

مرشدی نیز در بخش دیگری از این مراسم با بیان اینکه اصولاً چرا این کتاب باید خوانده شود؟ خوب است که ما به زمینه‌ای که کتاب بوجود آمده توجه کنیم. کتاب در دهه ۶۰ میلادی در آمریکا نوشته شده است. در دهه ۶۰ فوران نظریاتی را داریم که متفاوت از پشینیان خود است. این کتاب به موازات جریان‌های متعددی به وجود آمده و ما باید این کتاب را در بستر کلان معرفتی و اجتماعی ببینیم. در این دهه اتفاقاتی افتاد و زمینه‌های معرفتی رخ داد که زمینه ظهور نگاه‌های جدید به وجود آمد. این کتاب یکی از کتاب‌های کلاسیک برساخت گرایی شناخته می‌شود.

وی ادامه داد: در واکنش به پارسونز یک نظام کلان صوری انتزاعی بوجود آمد و خیلی از جامعه‌شناسان در دهه ۶۰ تلاش کردند به پارسونز واکنش نشان دهند که این کتاب هم واکنشی به این ماجراست.
 
وی افزود: این کتاب هم سعی کرد عاملیت را در نظر بگیرد و هم ساختار اجتماعی را. این کتاب خودگاه یا ناخودآگاه به سمت عاملیت انسان چرخیده است. این کتاب تلاش می‌کند که بر دانش زندگی روزمره متمرکز شود و این برای مخاطب جذاب است. من پیشنهاد می‌کنم اگر مخاطبان کل کتاب را نمی‌خوانند حتماً مقدمه کتاب را بخوانند چون خلاصه‌ای موجز از جامعه‌شناسی معرفت است.

به گفته مرشدی، این کتاب یک تلاش خلاقانه است و خلاقیت از دل کتاب می‌بارد و به ما می‌تواند بیاموزد که چگونه یک تلاش خلاقانه نظری داشته باشیم. این کتاب از یک جامعه شناس اصیل است و ترجمه خوبی از این کتاب شده و البته زبان برگر هم جذاب و گیرا و پر از مثال است.

مقدم حیدری نیز در بخش پایانی نشست گفت: من از جهت فلسفه علم صحبت می‌کنم. در این کتاب همچنان مشکل واقعی و غیر واقعی وجود دارد. سوال دیگری که به آن می‌پردازم این است که کارکرد واقعیت چیست؟ اگر من بپرسم واقعیت چیست کسی نمی تواند پاسخی مشخص به آن بدهد.

وی ادامه داد: ما به واسطه زبان، واقعیت را شرح می‌دهیم. اما این سوال که زبان اول وجود داشته است یا جامعه هم بی معنی است. چون اینها با هم دیالکتیک دارند. زبان به عنوان ابزار نیست. ما فکر می‌کنیم چون زبان داریم. زبان به تنهایی معنا ندارد. واقعیت گزاره‌ها لولاهای زبان هستند. در رساله دوم ویتگنشتاین معتقد است تفکر دارد انجام می شود چون زبان وجود دارد. ما فکر می کنیم چون زبان داریم پس هستیم نه باید بگویم که به این صورت نیست بلکه این یک چیز است و  زبان بصورت تکی معنی ندارد و همچنین انسان تنها هم وجود ندارد. توجه کنید انسانی که در وسط جنگل به دنیا می آید آیا می شود گفت زبان دارد؟

حیدری در ادامه تصریح کرد: بله او زبان دارد اما زبان ما را ندارد. آن آدم با درختان و حیوانات یک ایما اشاره دارد و زبان خاص آنها را دارد و زبان ما را ندارد و ما آدم تنها نداریم بلکه همیشه در داخل جامعه داریم زندگی می کنیم. در واقع ما همواره در بستر زبانی زندگی می کنیم. به قول ویتگنشتاین این ها گزاره های لولایی زبان هستند. ما نمی توانیم ثابت کنیم که این هست یا نیست این مسخره است و یا بی معنی است یعنی این سوال که آیا این واقعی است یا نه بی معنی است. چرا ما به اینها می گوییم واقعی است اینها در واقع گزاره های لولایی زبان ما هستند. اگر من در این شک کنم ساختار زبان هم به هم می ریزد و کار نمی کند. ببینید این سوال دکارت که من می اندیشم پس هستم را ویتگنشتاین می گوید این مسخره است، این اشتباه دارد این سوال را مطرح می کند  و در واقع روی نوک شاخه نشسته است و دارد از ته آن را می برد. من وقتی که در این شک کنم دیگر  آن کار را نمی کنم. پس وقتی که فرد شک کند که آیا من هستم یا نه ذهن کاملاً به هم می ریزد.

وی با اشاره به مثال معروف بور در مورد دست داشتن، درباره امر واقعی بودن گفت: ویتگنشتاین می گوید اینها گزاره های لولایی زبان هستند و اگر این لولا را بکشید، درب از هم می پاشد. در واقع شما اگر در اینها شک کنید زبان از هم می پاشد. چیزی بیرون من و یا درون من وجود ندارد. شما این تمایز را کجا می خواهید بگذارید. این نشان می دهد که مفهوم واقعیت کارا نیست. اگر از شما بپرسند واقعیت چیست قطعا هیچ کدام نمی توانید جوابی درست بدهید نهایتا شاید به این لیوان اشاره کنید و بگویید واقعیت این است. در صورتیکه این درست نیست.

وی افزود: درباره همه چیز نمی‌توان شک کرد و اگر بخواهیم وارد این عرصه شویم دچار مشکل می‌شویم. این کتاب همزمان با کتاب کوهن و فایرابند است. کوهن چکار می کند؟ او می گوید واقعیت چیزی است که هیچ وقت نمی توانم به آن برسم. در این دوره پوپر هم هست که تعریفی از واقعیت دارد. پوپر می گوید این واقعیت معلوم نیست که من به آن می رسم یا نمی رسم بلکه این نظریه من به سوی آن می رود. درواقع دارد فرض می کند که به سوی آن می روم و ممکن است من به آن برسم و از آن بگذرم. خوب این به چه درد میخورد؟ واقعیتی که من نمی توانم معیار بدهم که آخر سر این نظریه من واقعی هست یا نیست. پس این نظریه به چه درد خورد؟ توماس کوهن می گوید عادت کردیم که این نیروی محرکه است و دو هزار سال با آن کار کردیم که چیزی بسازیم  و ما به سمت آن برویم. فایرابند می آید و یک تحلیل جالبتر می دهد. فایرابند می‌گوید زمانی که قرون وسطی بود کلیسا وجود داشت ما به سمت خدا می رفتیم و ما کار خوبی کردیم که کلیسا و خدا را زدیم. اما مشکل اینجاست که کلمه واقعیت را جای آن گذاشتیم. این واقعیت چماقی است که با آن می‌توانیم دیگران را بزنیم و در واقع همان کارهایی که خدا انجام می داد را امروز مفهوم واقعیت انجام می دهد و آن را به جای خدای قرون وسطی  نشانده ایم. درواقع یک جدول ساختیم که قبلاً خدا و غیر خدا بود اما الان جدولمان به واقعی و غیر واقعی تغییر کرده است و آدم ها و نظریه ها را با آن تقسیم بندی می کنیم.

کد خبر 2499279

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • نهال ۱۹:۲۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۳۰
      0 0
      سلام. ممنون از بررسی موضوع. لطفاً فایل pdf گزارش را در اختیار قرار دهید. باز هم متشکرم.