خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ و ادب: بیست و یک نوبت تجدید چاپ از کتاب «خدا کند تو بیایی» سید مهدی شجاعی به تنهایی نمایشگر میزان استقبالی است که مخاطبان آثار و کلام و قلم شجاعی با آثار وی به ویژه آثاری که در مدح و منقبت اهل بیت(ع) نوشته شده است دارند. همزمان با ایام فاطمیه بازخوانی توصیفات شجاعی از بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا(س) در این کتاب میتواند لحظات ناب معنوی فراهم آورد که تجربه آن تا پیش از این کمتر میسر بوده است.
خدا کند تو بیایی مجموعه مقالات ادبی سید مهدی شجاعی است که با نثری ساده و صمیمی و ادیبانه با استفاده از آیات و احادیث به شرح ویژگی های ائمه اطهار(ع) پرداخته شده است.
شجاعی در کارنامه خود نگارش کتاب ماندگار و تأثیرگذار «کشتی پهلو گرفته» با محوریت حضرت فاطمه(س) را هم دارد.
فصل «فاطمه(س) راز آفرینش زن» از این کتاب عرض ارادتی است زیبا از قلم شجاعی به آستانه این بانو که در ادامه و ضمن پیشنهاد مطالعه این کتاب ۱۰۳ صفحهای که به همت انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است بخش هایی از آن را می خوانید.
بریدههای خواندنی:
«منشور ملکوتی فاطمه(س) را از ابعاد مختلف باید نگریست، معدود زنانی نامهای خود را بر گذرگاه تاریخ حک کردهاند. اما اینان زنانی بودهاند که یک شاخه از نهال وجودشان را به باروری و تجلی نشستهاند. نام آسیه را دستهای شهامتش حک کرده است و نام مریم را چشمهای قداستش و حتی نام خدیجه را قلب رأفتش. اما شخصیت فاطمه (س) منشوری چند بعدی است که با افق دیدهای مختلف شایسته بذل توجه است.
فاطمه(س) و علی(ع)
فاطمه کسی است که با نه سال زیستن همگام با علی، در گامگامِ علی و لحظهلحظه علی و تنفس علی و سرنوشت علی تأثیری جاودانه و ملموس میکند.
فاطمه کسی است که تبسم را بر لبان علی نقش میبندد.
فاطمه کسی است که خستگی مجادله نابرابر علی را با حرامیان از سر انگشتان قلبش بیرون میکشد.
فاطمه کسی است که چهارچوبه خانه کوچک و صمیمی علی را بر دفتر تاریخ با خطوط ابدی ترسیم میکند.
فاطمه التیامبخش جگرِ دندان خورده علی است.
فاطمه کسی است که صبر را در جان علی میریزد و میوه حلم از چشمان او میچیند.
فاطمه عصاره مظلومیت علی است.
فاطمه کسی است که پاهای علی را در مقابل یتیم به لرزه میافکند.
فاطمه اشک علی است، قلب علی است. در انتخاب مادر از میان دو زن، مهر فاطمه است که در قلب علی قضاوت میکند.
فاطمه الهامبخش وحدت در خانواده پراکنده اسلام است.
فاطمه(س) به عنوان تمامیت حسین(ع)
فاطمه بنیانگذار قیام حسین است. اوج طنین خروش حسین است، حسین در منی از حنجره مادر، فاطمه فریاد میکشد.
فاطمه آمیزه شکوهمند مظلومیت و فریاد حسین است.
فاطمه انگیزه غرورآمیز صبر حسین است، فاطمه حضور خدا در عاشورا است.
فاطمه ظهور جلوه حق در کربلاست.
فاطمه یقظه حسین است، جذبه حسین است.
فاطمه رغبت حسین برای لقای معشوق است. در کربلا فاطمه است که نوهها را داماد میکند. فاطمه است که قلب دشمن را با دوست پیوند میدهد.
فاطمه حلاوت شهادت است. حسین والی فاطمه است در کربلا و منادی اوست در عاشورا. شیر فاطمه است که در وجود حسین میخروشد و خون فاطمه است که از حنجره حسین میجوشد.
فاطمه قدرت گامهای حسین است. جوهر فریاد حسین است. حسین، علیاکبر را به یادواره فاطمه به میدان میفرستد. در شهادت برادر، فاطمه است که در قامت حسین میشکند. حسین تبلور فاطمه در عاشورا است. اِنّی لا اری الموت...یادگار فاطمه است بر قلب حسین. حسین فاطمه محض است و فاطمه، حسین محض و حسین بیفاطمه...
فاطمه(س) و زینب(س)
زینب، فاطمه کربلاست و تجلی فاطمه در زینب عاشوراست. در کربلا زینب رسول فاطمه است. خلیفه تام فاطمه است. پیام فاطمه را میخواند. حضور فاطمه را فریاد میکشد. با هر جنازهای که بر دست میگیرد قطرهای از جام صبر فاطمه را مزهمزه میکند. در بارگاه یزید، زینب به تداعی خطبه مادر در مقابل دشمنان پدر خطبه میخواند. در کربلا زینب محبت مادر را در جان برادر میریزد. زینب یادگار مادر را پاس میدارد.
در شام، فاطمه است که بر ترحم زهرخند میزند و صدقه را خشم میکند و بر پای دشمن پسرِ برادر، زنجیرِ لعن میافکند و همچنانکه جسارت را بر علی تحمل کرده بود بر فرزندان خویش به جان میخرد.
چشمان زینب در زیر دستهای محجوب فاطمه به خواب رفته است. زینب با بوسه محبت فاطمه چشم از خواب گشوده است.
فاطمه(س) و حسن(ع)
حسن بٌعدِ دیگر منشور فاطمه است.
حسن شیر صبر از جان مادر نوش کرده است.
حسن بلوغ بردباری فاطمه است. پارههای سرخ جگر فاطمه است که بر طشت میریزد.
حسن در تداوم سکوت علی و مظلومیت فاطمه است که صبر میکند.
حسن از مادر آموخته است که جز به مصلحت اسلام نیندیشد.
حسن از مادر آموخته است که چگونه تخم انقلاب بنشاند.
حسن «اِستَعِد لِسَفَرِک» را از دستهای مادر به ارمغان گرفته است.
حسن خروش در مقابل پسران طلقا را طنین از فریاد مادر گرفته است.
حسن از مادر آموخته است که حتی در دعا و استغفار هم «الجار ثٌمَّ الدار». حسن به استدلال «امامتنا امانا من الفرقه» فاطمه است که امام است و برای «نظاماً للملّه» است که طاعت میطلبد.
فاطمه(س) و محمد (ص)
فاطمه افتخار محمد و نمونه اعلا و بارز دانشگاه محمد است.
محمد «اِنّی بٌعِثْتٌ لِاٌتَمَّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ» را به دلگرمی فاطمه فریاد میکشد.
فاطمه پاره جگر محمد، بضعه محمد است.
فاطمه کسی است که رضایت محمد (ص) در گروی رضایت اوست.
فاطمه برگ برنده محمد در مقابله با جاهلیت و سبعیت و کفر است.
فاطمه تنها کسی است که پیامبر (ص) پس از هر جهاد طاقتفرسا به دیدار او میرود و خستگی را در عمق چشمان مهربان او گم میکند.
فاطمه همان کسی است که پیامبرش برترین زن در آفرینش نام نهاده و به لقب عارفانه «امّ ابیها» مفتخرش ساخته است.
فاطمه(س) و خدا
به تحقیق میتوان گفت که یکی از زیباترین، ملکوتیترین، مقدسترین و در عین حال دستنیافتنیترین و ناشناختهترین رابطهها، رابطه فاطمه با خداست. بنای آسمان و زمین و روشنایی ماه و خورشید و گردش افلاک و وسعت دریاها به اعتبار او و خاندان اوست. «و عزّتی و جلالی إنـّی ما خلقتُ سـَماءً مـَبنیةً و لـااَرضاً مـَدحـِیّةً وَ لـا قـَمـَراً مـُنیراً و لـا شـَمـساً مـُضـِیئة و لـا فـَلـَکاً یـَدُور و لـا بحراً یـَجری و لـا فـَلـَکاً یـَسـری الـاّ لـِاَجـلـِکم وَ مـَحـَبـَّتـِکـُم».
وجود او بزرگترین و کافیترین فلسفه آفرینش زن است همچنان که وجود خاندان او بهانه خلق آفرینش.
برای او همین افتخار بس که خداوند به پالایشش همت گماشته است و پاکی را در وجودش به ودیعت نهاده است.
اِنـّما یـُریـدُ اللهُ لـِیـُذهـِبَ عـَنـکـمالرِّجـسَ اَهـلَالبـَیـتَ وَ یـُطـَهـَّرکـُم تـَطهیراً.
او مظهر عطوفت خداوند و سمبل رأفت و مهر الهی است.
مگر نه اینکه در محشر مفتاح جنت در دستان مبارک فاطمه است و اذن دخول بهشت؛ رضایت و محبت اوست!؟
نظر شما