خبرگزاری مهر – گروه هنر: ابوالحسن داوودی کارگردان فیلم سینمایی «رخ دیوانه» که این روزها هفته های پایانی اکران خود را می گذارند، در بخش پایانی گفتگوی خود درباره این فیلم سینمایی به همراه همسر تهیه کننده اش ضمن اشاره به خرده داستان های موجود در فیلم و دفاع از این نوع روایت در مقابل نظرات برخى منتقدان، از نحوه تقابل دو دیدگاه مطرح شده در اين فیلم که به نمایش دو نسل متفاوت از جامعه ایرانی پرداخته و از نحوه انتخاب بازیگرانی گفت که برای انتخابشان دقت بیشتری نسبت به فیلم های قبلی اش داشته است.
داودی و بیتا منصوری تهیه کننده فیلم سینمایی «رخ دیوانه» در این بخش از گفتگو ضمن انتقاد از برخی دفاتر پخش و رسانه ها در نحوه اعلام میزان فروش آثار سینمایی در تهران و شهرستان ها از فضایی صحبت کردند که تفاوت های زیادی با اکران نوروزی سال ۹۳ داشت.
در بخش پایانی گفتگو با کارگردان و تهیه کننده فیلم «رخ دیوانه» با ما همراه باشید:
*آقای داوودی علاقمندم درباره خرده داستان های فیلم که نقش تعیین کننده ای هم در چینش اتفاقات فیلم به زعم فیلمنامه نویس داشته، صحبت کنید. اینکه برخی از خرده داستان ها اهمیت چندانی برای پرداخت نداشتند و بر عکس برخی دیگر جا داشتند که با فضای هدفمند تری در پیشبرد داستان هدایت شوند.
ابوالحسن داوودی: افراد زیادی این بحث را مطرح کردند و حتی خیلی ها معتقد بودند داستان های مربوط به بزرگ ترها قابل حذف هستند. داستان هایی مثل زندگی مادر ماندانا (گوهر خیراندیش)، یا پدر غزل (بیژن امکانیان). حتی نسبت به برادر کاوه (صابر ابر) و اینکه چرا این کار را می کند نیز همین برداشت را داشتند یا ابراز می کردند حالا كه این فضا را برای مخاطب ترسیم کردید، چرا این داستان ها را بارز نکردید؟
اما از نظر من یکی از مسائلی که فیلم با آن کامل می شد، این بود که نشان دهیم همین نسلی که ما داریم در آن یک ویژگی عام اخلاقی یا یک ویژگی خاص رفتاری را نشان می دهیم، آرمان ندارد یا آرمان هایش برای ما نا آشنا است بنابراین حتما باید یک مدل مقایسه را در فیلم نشان می دادیم.
یعنی من حداقل این توان را دارم که این نسل را با نسل خودم مقایسه کنم؛ نسلی که ۱۰ سال پیش در«تقاطع» دیدیم و گرچه آرمان هایش در نود و هشت درصد مواقع عملی نشده اما بر همان دو درصد باقیمانده پافشاری می کند. شما می بینید شخصیت بیژن امکانیان در «رخ دیوانه» چنین ماهیتی دارد. او با وجود ورشکستگی کامل سعی مذبوحانه ای برای حفظ آرمان هایش دارد اما بعد از ۱۰ سال دیگر این شخصیت ها تکلیف شان مشخص است. به نظرم شخصیت بیژن امکانیان همان تلقی شخصیت حمید در «تقاطع» است که مهم ترین کارش در تقابل با دخترش این بود که زباله های خانه اش را برایش دم در ببرد.
*اما تصور نمی کنید که بازهم این قضاوت های شماست که به جریان پیشرونده فیلم کمک می کند؟
داوودی: آنچه در فیلم اتفاق می افتد، نشانه دهنده این است که من به عنوان کارگردان در این فیلم راجع به جوان ها قضاوتی ندارم اما راجع به آرمان های خودم و اینکه چه بر سر این آرمان ها آمده، قضاوت کرده ام. اگر این مقایسه را از فیلم بگیریم فیلم ابتر می شود. ممکن است این طور به نظر بیاید که با حذف این داستان ها از فیلم جریان فیلم سریع تر پیش می رود و فیلم به اصطلاح سر راست تر می شود اما دیگر نگاهش نگاهی دو بعدی است. نگاهی که دیگر هیچ عامل مقایسه ای ندارد.
اگر کلیت فیلم را در نظر بگیریم تمام این آدم ها به جایی وصل هستند. مثلا مسعود (ساعد سهیلی) پدری دارد که گرچه او را نمی بینیم اما راجع به او صحبت می شود و متوجه می شویم در جریان داستان یک بالاخانه به مسعود داده و رفتارش به او این اجازه را می دهد که هر کاری دلش می خواهد، بکند. مسعود وقتی می گوید «پدرم به من می گوید آن نانی که کنار غذات داری از یارانه چهل و پنج هزار تومنی است و من از پول یارانه ات بیشتر به تو می دهم» قضاوتى است که در مورد نسل خودم انجام داده ام.
در مورد برادر کاوه هم همین طور است ما می بینیم که جنس نگاه برادر کاوه به کلی متفاوت است و اصلا نیازی به پرداخت بیشتر ندارد چون عمقی در این شخصیت وجود ندارد. او شخصیتی است مثل هزاران آدمی که ما در کوچه و بازار و حجره می بینیم، آدم هایی که تنها پول را می شناسند و فرقی هم نمی کند این پول از کجا بیاید؛ از ارث پدر و خوردن حق برادر یا سر کیسه کردن مردم.
عنصر ارزشمند برای چنین موجودی، تنها پول است. او از همان معرفی اول که حق کاوه را می خورد و به طنز گفته می شود که یک پس گردنی هم به او مى زند، شرایط را برای رفتار کاوه در روزگاری که دیگر می تواند عقده اش را خالی کند، فراهم می کند و عکس العمل کاوه را با شکل و قالب فرهنگی خود توجیه می کند. پس با حذف داستان برادر کاوه، بخشی از هویت کاوه را از بین می بردیم و نمى فهمیدیم کاوه چرا تا این حد سرگشته است و چرا چک پدرزنش را پس می دهد اما ماشین برادرش را به در و دیوار می کوبد و نابودش می کند.
در عین حال گلدانی را که در این فیلم نماد زندگی و باقی مانده هر آن چیزی است که ما نهاد خانواده می نامیم، از روی زمین بر می دارد و در نایلکس می گذارد و سعی می کند این بنا را در همین حد هم که شده، حفظ کند. یا در مورد ماندانا (طناز طباطبایی) با یک شخصیت پس زننده مواجه می شویم، شخصیتی مثل همین دختر و پسرهای دماغ بالایی که فکر می کنیم از فرط رفاه در حال بالا آوردن هستند. از یک جایی به بعد هم نگاه تماشاگر و هم شخصیت پیروز (امیر جدیدی) به یکباره عوض می شود و برای رخ دادن چنین تغییر نگرشی در فیلم نیاز به این داریم که تصویری از قربانی شدن او را در فیلمنامه بیاوریم.
*آیا نشان دادن مصرف مواد به صورت عینی هم در راستای همین نمایش واقعیت است؟
داوودی: دقیقا، شاید در ابتدا برای تماشاگر عجیب باشد که چرا منِ فیلمساز هیچ قضاوتی نسبت به جنس رفتار متفاوت ماندانا و اینکه عده ای را استخدام می کند و به آنها پول می دهد تا بساط نشئگی اش را فراهم کنند و بعد از نشئه شدن هم شروع می کند به توهین کردن و دست انداختن شان، ندارم. شخصیتی که در ابتدا این طور منفور و نفرت انگیز است.
حالا اگر من فیلمساز نتوانم توجیهی برای ساختن شخصیت او داشته باشم که قافیه را باخته ام. یعنی زمانی که ما می رسیم به اینکه شخصیت ماندانا از فرط استیصال و حق کشی و بی عدالتی که در حقش شده، آن طور در تونل ضجه می زند، این تصویر را برای بیننده ایجاد و زمینه را برای رسیدن به این باور فراهم می کنیم که ماندانا هم حق دارد. پس تمام این اتفاقات و داستان های فیلم، مثل دانه های زنجیر به هم متصل هستند و اگر این داستان ها عرضه نمی شد، مطمئنا با فیلمی مواجه می شدیم که تمام این حواشی از آن بیرون می زد و تمام شخصیت ها بسیار غیر قابل باور می شدند. ما اصلا نمی فهمیدیم که ماندانا، شخصیتی به این متعفنی و نفرت انگیزی چه طور باید در انتهای فیلم آنقدر جذاب شود که در لحظه آخر و در آن اسلوموشنی که از پیروز دور می شود، تماشاچی دلش به تپش بیفتد که چرا بدون اینکه چیزی بین این دو شکل بگیرد، از یکدیگر جدا می شوند؟
*و این موضوع با ترکیب جالب توجه و کم و بیش عجیب و غریب بازیگران، شکل تازه ای از سینمای روایت گر را به تماشاگر نشان داد که بد نیست درباره آن توضیحاتی ارائه دهید؟
داوودی: ما دو نوع ترکیب داشتیم یعنی یک ترکیب جوانان و یک ترکیب هم نسلان خودم. در مورد هم نسلان خودم مشکلی نداشتم و به راحتی توانستم به آنچه می خواستم برسم اما در مورد جوان ها مساله داشتم و برایم خیلی اهمیت داشت که این گروهی که انتخاب می شود، چه طور باشند. حتی میزان ستاره بودن و نبودن شان برایم اهمیت نداشت به حدی که نمی خواستم این ستاره بودن یا نبودن بر مدل بازی ای که باید ارائه شود، غلبه کند.
از آنجایی هم که مدت ها بود فیلم نمی دیدم با اکثر بازیگرهایی که به تازگی وارد سینما شده اند، آشنایی نداشتم و این مدت فرصت خوبی برای دیدن بازی های خوب این ها بود. مثلا اندازه های بازی ساعد سهیلی در فیلم «چند متر مکعب عشق» به حدی بود که من می توانستم به راحتی با او کنار بیایم. یا امیر جدیدی از نظر فیزیک و حضورش در دو فیلم «سیزده» و «پایان خدمت» به گونه ای بود که یقین حاصل کردم این همان پیروز است. امیر جدیدی یک فیزیک خیلی خوب دارد که مختص بازیگری است، این فیزیک شامل تمام حواشی می شود ولی متاسفانه در بسیاری از بازیگری های ما یا این فیزیک نیست و یا به غلط از آن استفاده می شود. در مورد جدیدی از ابتدا فکر شده پیش رفتم و مطمئن بودم کاملا منطبق بر شخصیت پیروز است. در مورد طناز طباطبایی باید بگویم وقتی فیلمنامه را خواند بسیار دوست داشت و تنها نگرانی اش این بود که با چند فیلم دیگرش مقایسه شود که این اتفاق هم افتاد و مقایسه انجام شد.
این مقایسه حداقل برای من اصلا مهم نبود. اتفاقا من به او هم گفتم و تاکید کردم که این فیلم در مورد اعتیاد نیست و بنای ساخت فیلم هم ربطی به جنبه های مثبت و منفی اعتیاد ندارد. یعنی اینکه نباید نمایش یک آدم معتاد بر قصه و موضوع فیلم غلبه کند. به هر حال اعتیاد ماندانا در فیلم تنها بهانه ای بود که قصه ما در فیلم آغاز شود و نشانه آن ویرانگری بود که ماندانا بعد از آن ظلمی که به او شده بود، انجام می داد.
پنج سال قبل یک بار بعد از ساخت «زادبوم»، سعی کردم فیلم را بسازم ولی به دلیل شرایطی که پیش آمد، از ساختن آن انصراف دادم. آن زمان هم صابر ابر قرار بود در نقش مسعود یا پیروز بازی کند ولی خب سن و سالش به گونه ای بالا رفت که ترجیح دادم در نقش کاوه که مسن ترین این گروه بود، بازی کند. نازنین بیاتی هم به دلیل ماهیت و فیزیک چهره اش برایم جذاب بود که در این نقش بازی کند.
اما در مورد سحر هاشمی (بازیگر نقش شکوفه) تاکید داشتم که از بازیگری استفاده شود که چندان شناخته شده نیست. سحر جزو هم دانشگاهی های نازنین بیاتی بود و با من هم در یک سریال همکاری کرد اما تجربه سینمایی نداشت. این موضوع خیلی برای من حائز اهمیت بود که این شخصیت وقتی وسط فیلم خارج می شود، چهره ستاره واری نداشته باشد که تماشاچی منتظر بازگشت او باشد. بنابراین شما می بینید واقعا تماشاچی حس می کند او از گردونه خارج شده و از فیلم کنار رفته است.
*طبیعتا انتقادات زیاد و نکات مثبت فراوانی در این فیلم وجود دارد اما فیلمی که توانسته در جشنواره پنج سیمرغ بلورین را از آن خود کند و مردم هم استقبال خوبی از آن کرده اند سوالی را در ذهن من به وجود می آورد مبنی بر اینکه شما در فیلم «رخ دیوانه» دردهایی اجتماعی را شناسایی و معرفی کردید، ولی سعی نکردید درمان را هم نمایش دهید، آیا اصولا چنین وظیفه ای را برای خود متصور می شوید؟
داوودی: من این موضوع را خیلی تکرار کردم و به شدت به آن اعتقاد دارم. متاسفانه یک اشتباه رایج و مصطلح است که هم از جانب دولتمردان، هم از جانب سیاستگذاران فرهنگی و هم از جانب خبرنگارها و روزنامه نگار ها خیلی عنوان می شود. این اشتباه رایج این است که به عنوان نمونه اگر یک فیلمساز اجتماعی تصویر یک عارضه اجتماعی را در فیلم نشان می دهد، حتما باید در یک وجهی به درمان هم بپردازد و اگر چنین نکند فیلمش ناقص است. من به شدت با این مساله مخالفم. یعنی فکر می کنم منِ فیلمساز در واقع به عنوان یک ناظر، به عنوان یک طبیب اولیه ای که وظیفه ام تنها کشف بیماری است، به کار خود در سینما ادامه می دهم.
البته این امر برای نمایش یک آسیب اجتماعی است اما این مساله از آن جهت بیشتر خودش را نشان می دهد که معمولا وقتی شما به مضامین حاد، گرفتاری ها و دردهای جامعه می پردازید، بلافاصله همه این موضوع را عنوان می کنند که حالا راه چاره اش چیست؟
راه چاره اش به من ربطی ندارد و من برای ارائه این راه حل ها نه حقوق می گیرم و نه برای این کار قدرتی دارم و نه حتی دانش و اندوخته هایی که دارم، می تواند برای این کار مناسب باشد. از سوی دیگر الزامی هم ندارم برای اینکه منِ فیلمساز به عنوان کسی که درد جامعه را دیده و نشان داده، راه حل هم ارائه بدهم. این کار باید محول شود به آن هایی که در جامعه این وظیفه را دارند. از رییس جمهور و دولت و وزیر ها گرفته تا تمام کسانی که برای این کار حقوق می گیرند و قدرت و ابزار این کار را دارند.
البته مهم تر از همه وظیفه شان این است که وقتی این آسیب ها شناسایی شد، راه چاره ای برای آن ها بیابند و اگر خودشان هم نمی توانند، گروهی را موظف به انجام آن کنند. از طرفی ارائه یک راه حل از سوی یک فیلمساز اجتماعی یا نظر شخصی خواهد بود یا متکی بر دانش محدود آن فیلمساز، بنابراین خیلی به ندرت می توان آن نظر را راه چاره ای برای درمان جامعه دانست.
بنابراین این انتظار از یک فیلمساز اجتماعی، خیلی انتظار بی خودی است زیرا نشان دادن درد در توان و اندازه من است و برای این کار کافی است نگاهم نگاه تیزتری باشد، تکنیکم تکنیک درستی باشد و یا فرم درستی برای نشان دادن این درد انتخاب کنم تا به دل تماشاگر بنشیند اما درمان این مساله می تواند بسیار پیچیده باشد. بگذارید با یک مثال ساده ادعایم را کامل کنم. فرض کنید برای نشان دادن دردی مثل سرطان، من از ضعیف شدن و لاغر شدن و ریختن موی بیمار تصویری نمایش دهم اما بدانیم برای درمان این درد نیاز به یک تیم پزشکی متخصص است.
به همین جهت من به کلی با این فرض که هر کس دردی را کشف و نمایش داد باید درمان را هم بداند، مخالفم. این اصلا درست نیست که یک فیلمساز اجتماعی را مجبور کنند برای هر دردی راه درمانی هم ارائه دهد. اگر این چنین هم شود اصلا آن راه به درد نمی خورد زیرا آن راه حل بر اساس یک نگاه محدود از زاویه ای غیر تخصصی ارائه شده که محدود به نظر فیلمساز می شود. طبیعتا نظر من به عنوان یک فیلمساز در مورد یک آسیب بزرگ اجتماعی نمی تواند نظر فراگیری شود.
*حالا که بحث حاشیه های فیلم هم به میان آمد بد نیست در آخر این گفتگو به خوب و بدهای اکران نوروزی «رخ دیوانه» هم بپردازید. البته من از خانم منصوری که تهیه کننده کار هستند نیز می خواهم دیدگاه های خود را بیان کنند.
داودی: من فقط می توانم بگویم با در نظر گرفتن تمام محدودیت ها و موانعی که وجود داشت، اکران خوب و راضی کننده بود. معتقدم استقبال مخاطب هم خوب بود و مخاطب با فیلم ارتباط خوبی برقرار کرد.
منصوری: من هم با آقای داودی هم عقیده ام و بسیار خوشحالم که فیلم توانسته به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار کند. خوشبختانه ما مشکلی از لحاظ مخاطب نداشتیم. حالا در آن آمار و ارقامی که دوستان ارائه دادند کمی شیطنت هم وجود دارد. وقتی مدیران برخی از سینماها اعلام می کنند که فیلم «معراجی ها» در ایام نوروز ۹۳، فلان قدر فروش کرده، باید به این نکته هم اشاره کنند که «معراجی ها» از دوم اسفندماه اکران شد. جالب اینکه برخی از دوستان آغاز اکران فیلم در دوم اسفند ۹۲ را با ایام تعطیلات نوروزی جمع می کنند و بعد یک رقمی را اعلام می کنند و می گویند که فروش اکران نوروزی ما فلان قدر بوده است. در حالیکه ما امسال ایام فاطمیه را داشتیم و به طور حتم این شرایط در نحوه فروش نیز تاثیر داشت اما به هر حال ما از شرایط فروش راضی هستیم. امیدوارم سازمان صدا و سیما همانطور که از اکران نوروزی سال گذشته حمایت کرد، از فیلم های دیگر هم این حمایت را داشته باشد و آن روند را در قبال فیلم های دیگر نیز اعمال کند.
*از اکران شهرستان هم راضی بودید؟
منصوری: ما در اکران شهرستان ها نیز خوشبختانه خوب عمل کردیم. البته با توجه به تعداد سالن های شهرستان ها که بیش از ۶۷ سالن سینمایی هستند، پیش بینی های لازم را انجام داده بودیم اما باید به این نکته اشاره کنم که «هدایت فیلم» در بسیاری از شهرستان ها عملا امکان اکران «رخ دیوانه» را نداشت. ما در ابتدا توانستیم در ۳۱ سالن شهرستان شرایط اکران فیلم را فراهم کنیم اما بعد از اینکه کار آغاز شد و مخاطبان هم استقبال خوبی از فیلم نشان دادند، ما توانسیم این تعداد سالن را به ۳۸ سالن افزایش دهیم.
البته باید به نکته دیگری هم اشاره کنم و آن اینکه در سالن شهرستان ها ما با سینمایی روبه رو هستیم که یک سالن کوچک و یک سالن بزرگ دارد، بنابراین وقتی فیلم ما در سالن کوچک ۱۴۰ نفری کاملا پر اکران شود با فیلم دیگری که در یک سالن بزرگ نمایش داده می شوند تفاوت هایی خواهد داشت. به طور کلی من از فروش فیلم در شهرستان ها با توجه به اطلاعاتی که داریم، رضایت دارم.
*البته امسال اتفاق جالب دیگری هم در برخی سینماهای پایتخت دیده شد که تعدادی از کارگردانان و صاحبان آثار شخصا در سینماها حضور پیدا کرده و به صورت محسوس و نامحسوس مشغول گرفتن آمار فروش فیلم هایشان با در نظر گرفتن طرح سینمای مکانیزه می شدند.
منصوری: من سینمای مکانیزه را قبول دارم اما فکر می کنم که اطلاعات کلی فروش، ۱۰۰ درصد نیست. ولی اعتقاد دارم به ۹۰ درصد اعلام فروش می توان اطمینان کرد. البته ما به بخشی که مکانیزه است اعتماد کامل داریم و نیازی هم به سرکشی و این صحبت ها نداریم اما تعداد اندکی سینما که به طور میانگین ۱۰ درصد است بلیت ها را به صورت دستی می فروشند که این فروش هم غیر قابل کنترل است و صرفا دفتر پخش و تهیه کننده ناچار است به رقم های اعلام شده، اعتماد کند.
اینجا گلایه ای را مطرح می کنم، متاسفانه وقتی به هر حال کسی به عنوان خبرنگار فرهنگی چیزی را عنوان می کند صرفا نباید به اینکه منِ پخش کننده چه می گویم، اعتماد کند. به نظر من این خبرنگار باید گفته های پخش کننده را بگذارد کنار و یک اتفاق را به عنوان یک حرفه دنبال کند. همین الان شما سایت «سینما تیکت» را ببینید، تعداد سالن هایی که برای فیلم های روی پرده اعلام می کند ۵۲ سالن سینماست ولی همان «سینما تیکت» به نقل از خبرگزاری ها اعلام می کند که این فیلم کمترین میزان سالن ها را دارد.
من می گویم بیایید یک دور این فیلم ها را بشمارید، باور کنید کاری ندارد. اصلا ممکن است من بیایم و به شما اعلام کنم که مثلا تعداد سالن های «رخ دیوانه» در تهران ۲۰ سالن و در شهرستان ۱۰ سالن بوده است ولی با همین تعداد ۵۰۰ میلیون فروخته ام، آیا شما باید این را بنویسید؟ حداقل لازم است دوستان بیایند و یک بررسی اولیه داشته باشند. وقتی اتفاقاتی که بعضا از سوی برخی ها بدون مطالعه و بررسی دقیق در رسانه ها منتشر می شوند موجب می شود ما شک کنیم که ماجرا چیست؟
ما سعی می کنیم آمار ما آمار دقیقی باشد اما برای من جالب توجه این است که ما از فیلم دیگری ۴۵۰ میلیون بیشتر فروختیم، ولی در آمار، اندازه فروش یکسان نشان داده می شود. اینها یک ذره ما را نسبت به موقعیتی که دوستان در حرفه خود دارند، دل چرکین می کند. کسانی که وارد این حرفه می شوند به نوعی امانتدار هستند بنابراین بد نیست وقتی احساس کردند حرف من خارج از اتفاقی است که افتاده، باید آن را بررسی و بعد نقل کنند.
گفتگو از علیرضا سعیدی
نظر شما