به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، وقتي در يك جامعه وحدت وجود نداشته باشد مانند شرايطي است كه عده اي بر قايقي سوار شده باشند و هر كدام ناهماهنگ با ديگري پارو بزند. عدم هماهنگي و همكاري يا وحدت كلي در پيش بردن كشتي جامعه در بين اعضاي آن يكي از بنيادي ترين دلايل فروپاشي، عقب ماندگي و يا اضمحلال يك جامعه است.
يك جامعه براي بقاي خويش به انسجام اجتماعي و وحدت كار ساز نيازمند است. بدين معني كه براي هر يك از اقوام ايراني از بلوچ و كرد گرفته تا ترك و عرب، ايراني بودن مهمتر از نوع قوميت است. تعلق داشتن به گروه بزرگتر كه جامعه است تا گروه كوچكتر كه وضعيت محدودتري است از اهميت شاياني براي جامعه برخوردار است و اين امر بايد هميشه همراه با يك حس هم وطني و غرور نيز باشد. اين حس تعلق به يك جامعه خاص و تعريف شده، جدا از همه ويژگيهاي قومي، گروهي و محلي كه مي تواند وجود داشته باشند از دلايل بقاي يك ملت در تاريخ است. به عنوان مثال اگر ما به تاريخ ايران مراجعه كنيم اين ايراني بودن باعث شده است كه فرهنگ ايراني بتواند در مقابل هجوم اقوام قومها و فرهنگها مقاومت كند.
به گزارش "مهر"، انقلاب اسلامي به وجهي دوگانه هم زاييده وحدت بود و هم آورنده وحدت چرا كه انقلاب اسلامي با بروز جلوه اي از وحدت گروهها و قوميت ها نيرو گرفت و توانست مرحله به مرحله از سال 42 به بعد رشد كند تا اينكه در سال 57 با انسجام در رهبري به پيروزي برسد. از سوي ديگر خود شرايط انقلابي باعث بروز يكسري از تعارضات گروهها و سازمانها؟ شد كه در مراحل بعد همين انقلاب و روح حاكم بر آن باعث وحدتي قويتر گرديد.
انقلاب اسلامي با ورود به جنگ دوران تثبيت، وحدت اجتماعي را گذراند و كليه گروهها در جنگ در شرايطي كاملاً مؤثر و برابر از كشور و ملتي دفاع كردند كه انقلاب به آن ماهيت و هدفي جديد و متفاوت بخشيده بود.
يكي از مشكلات جوامع در طول تاريخ ترس از بروز گسيختگي نرم و پنهان بوده است. يك نوع عدم همبستگي كه با زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي آغاز مي شود و چهره اي غير ملموس دارد. اين آفت اجتماعي فقط در شرايطي فعاليت مي كند كه عدم اجماع سياسي در جامعه وجود داشته باشد. اين خود ناشي از برنامه ريزي هاي متضاد و ناهماهنگ، سياستهاي اعلامي غير عملي، عدم توجه به ارزشهاي محلي و منطقه اي ، سعي در دگرسازي در جامعه و موارد ديگر است. درمان آن هم به پرورش فعاليتهاي اجتماعي و مشترك، تزريق احساس تاريخي مطابق با واقع و نشات گرفته از تمام ابعاد فرهنگي يك ملت است. الگوسازي، پرورش و آموزش متوازن و هماهنگ با وحدت و شناساندن گروههاي مرجع به واقعيت فرهنگي يك ملت بستگي دارد.
انقلاب اسلامي با توجه به مباني جامعه شناختي وحدت و انسجام اجتماعي يك نوع هماهنگي با وحدت تاريخي ايرانيان دارد اما آنچه بيشتر در مورد اين انقلاب مطرح است كه فضاي فرهنگي ملت ايراني براي بالندگي بيشتر نياز به حل تعارضات منطقه اي دارد تا بتواند با تبادل فرهنگي بيشتر در منطقه جايگاه مناسبتري پيدا كند.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، وحدت براي بقاي يك جامعه امري لازم است اما براي توسعه امري كافي نيست چرا كه براي توسعه، وحدت و انسجام در ويژگيهاي فردي و جمعي متوازن با شالوده هاي توسعه نيز نياز است. ويژگيهايي كه هر ايراني با هر قوميتي كه دارد بايد واجد آن باشد كه از جمله آنها منظم بودن، عقلاني بودن در مقايسه با احساسي بودن، روح همكاري جمعي و كارگروهي داشتن، دقيق بودن، داشتن روحيهارزش قائل شدن براي ديگران و خيلي از موارد ديگر، از مشخصه هاي فرهنگي توسعه است. يعني اينكه هيچ جامعه اي بدون سرمايه هاي انساني آنهم واجد ويژگيهاي خاص نمي تواند توسعه اي متناسب و متوازن بيايد.
جوامع براي رشد بايد مرحله ملت سازي را گذرانده باشند و مجمع الجزايري از قبايل و گروهها نباشند. اين بدين مفهوم است كه در عين حفظ تنوع و تفاوت گروهها در يك جامعه بايد شرايطي به وجود آيند كه منافع گروهها هماهنگ با منافع كلي جامعه باشند و تفاوتي نكند كه چه گروهي بر دولت حاكم مي شود.
در پايان بايد گفت كه وحدت مداوم به معني هماهنگي منافع گروهها با منافع كلي جامعه است كه نياز به نگاهي ساختاري و سيستمي دارد تا نگاهي خطي و تك بعدي.
نظر شما