به گزارش خبرنگار مهر، نمایش رادیویی «تنهایی» کاری از هنرمندان رادیو نمایش قصه زنی است که همسرش ۲ روز بعد از عقد عازم جبهه های نبرد می شود و قرار است خیلی زود بازگردد اما بعد از ۵ سال هنوز از او خبری نیست. این نمایش قصه دو روایت از زبان زن قصه و همسر اوست.
بخشی از دیالوگ های این نمایش را در زیر می خوانید و میتوانید نمایش را به طور کامل در فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان میتوانند برنامه های رادیو نمایش را روی موج ۱۰۷.۵ بشنوند.
محمد: به سرهنگ بگو اینجا دیگه کسی نمی تونه مقاومت کنه. بگو بچه ها کارشون تمومه.
زن: تلفن خونه زنگ خورد. محمد بود.
محمد: بگید محمد فرمانده گردان ۳۲ تا آخرین فشنگ وایمیستم اما اینجا جهنمه.
زن: گفت داره می ره خط برای عملیات.
محمد: به سرهنگ بگو ۳۰ نفر بیشتر نموندیم پس چی شد آتیش پشتیبانی؟
زن: بهش گفتم محمدم! من اینجا تنهام. عیده! وقت با هم بودن!
محمد: جناب سرهنگ! حلقه محاصره تنگ تر شده دیگه هیچ جا نمونده که پشتش سنگر بگیریم.
نظر شما