به گزارش خبرنگارمهر، مصطفی تقوی، عضو هیئت علمی مرکز فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف در قالب یادداشت زیر به نقد گزارشِ «استفاده ابزاری از فلسفه علم در ایران» که گزارش سخنرانی دکتر مقدم حیدری در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است پرداخته است.
خبرگزاری مهر، در تاریخ سه شنبه ۲۹دی ماه گزارشی را از سخنرانی جناب آقای دکتر غلامحسین مقدم حیدری، رئیس محترم پژوهشکده غربشناسی و علم پژوهیِ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با عنوان «استفاده ابزاری از فلسفه علم در ایران» منتشر کرد که لازم دیدم در نقد آن جملاتی را بنگارم. گزارش این سخنرانی در مواردی مبهم است، در مواردی نادرست و در مواردی قابل سوء برداشت. بنده نمیدانم که آیا این گزارش، دقیقاً منطبق بر سخنرانی آقای دکتر مقدمحیدری است یا خیر، به عبارت دیگر نمیدانم که خبرنگار محترم سهواً یا خدای نکرده عمداً دخل و تصرفی در مقامِ پیادهسازیِ سخنرانیِ جنابِ ایشان اعمال کرده است یا خیر. در هر حال نقد بنده ناظر بر متن گزارشی است که منتشر شده است. انگیزه اصلی بنده از نقد این گزارش، عمدتاً روشن کردن ذهن جوانانی است که یا در رشتة فلسفه علم در حاصل تحصیل هستند و یا علاقهمند هستند که در این رشته، در آینده، تحصیل کنند. بنده نگران این هستم که نکند محتوای این گزارش در ذهن جوانانی که گزارش پیش گفته را خواندهاند یا خواهند خواند، باور به امری خلاف واقع را ایجاد کند. متأسفانه خبر و متن این گزارش، تقریباً با یک ماه تأخیر، به تاریخ ۲۸/۱۱/۹۴، به دستم رسید.
این گزارش شامل هشت پاراگراف است که به جز پاراگراف دوم، بقیه محل تأمل و نقد است. پارگرافها را مورد به مورد عیناً از متن خبرگزاری مهر نقل می کنم و سپس نکاتی را متذکر می شوم.
کل پاراگراف نخست چنین است: «مقدم حیدری، پژوهشگر فلسفه علم گفت: تحصیلکردههای رشته فلسفه علم در دانشگاههای ما از این رشته به عنوان یک ابزار استفاده میکنند تا به وسیله آن غرب را تخریب کنند و به جای آن علم بومی بیاورند.»
۱- دانشآموختگان رشته فلسفة علم، بسیار متنوعتر و متکثرتر از آنچه در این پاراگراف تلاش شده ترسیم شود، جهتگیری کردهاند. (گویا متن گزارش میخواهد این را بگوید که دانشآموختگان فلسفه علم با این دانش، علیه غرب جهتگیری کردهاند و خواستهاند از علم بومی دفاع کنند.) به عنوان یکی از مؤیِّدات این تنوع و کثرت، کافی است به عناوین پایاننامه دانشجویان ارشد و دکترای فلسفه علم نظری بیندازیم.
۲- از محتوای پاراگراف پنجم مشخص میشود که سخنران محترم از این جهتگیری فرضشدة دانشآموختگانِ فلسفة علم ناراضی است که به جای خود بررسی خواهد شد.
۳- ای کاش به جایِ «تخریب غرب»، از «نقد غرب» استفاده میشد. تخریب باری منفی دارد که نقد این بار منفی را ندارد. نقد غرب کار بدی نیست. هم خود غربیها و هم پژوهشگران و دانشآموختگان جامعه ما غرب را بارها نقد کردهاند و در آینده هم احتمالاً نقد خواهند کرد. اگر منظور از تخریب غرب، نقد غرب نبوده، باید مشخص شود که تخریب غرب یعنی چه و کدامیک از دانشآموختگان فلسفه علم، غرب را تخریب کردهاند.
۴- معنای روشنی ندارد که گفته شود کسی یا کسانی میخواهند به جای «غرب»، «علم بومی» بیاورند.
۵- توسعة «دانش بومی» هم در برخی جریانهای دانشی و برخی مکاتب امری شناختهشده و قابل دفاع است. این مفهوم در دانش مدیریت تکنولوژی و سیاستگذاری علم و تکنولوژی مطرح شده و قابل دفاع است و کارآمدی علوم، بخصوص آنچه علوم انسانی و اجتماعی نامیده میشود، تا حدودی وابسته به میزان شکلگیری بومی آنها است. بر اساس علمشناسی روی بسکار نیز میتوان از مفهوم علوم اجتماعی بومی دفاع کرد. ایضاحِ مفهوم دانش بومی مقالهای پژوهشی میطلبد و خارج از حوصلة این نقد است. «دانش بومی» مفهومی نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن عبور کرد و آن را مفهومی سطحی تلقی کرد که برخی افراد ناموثق به دنبال طرح آن هستند.
کل پاراگراف سوم گزارش چنین است: «غلامحسین مقدم حیدری، رئيس پژوهشكده غربشناسي و علمپژوهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که دبیر این سمینار هم بود به عنوان آخرین سخنران سمینار «تأملی بر وضع فلسفه در ایران» درباره «فلسفه علم در ایران» سخنرانی کرد. وی گفت: ما در کشورمان فلسفه علم را به وجود نیاوردیم بلکه روابط قدرت (به معنی فوکویی) باعث شد که این رشته از فلسفه تأسیس شود. دپارتمان فلسفه علم در سال ۷۴ تأسیس شد، آن هم در دانشگاه فنی (دانشگاه صنعتی شریف) نه دانشکده فلسفه. با گذشت ۲۰ سال از تأسیس این دپارتمان هنوز دانشکده فلسفه علم با مجموعه دانشگاه صنعتی شریف هماهنگ نشده است و این دوگروه همچنان با یکدیگر درگیر هستند.»
۱- «ما» چه کسانی را شامل میشود؟ و نقشآفرینان «روابط قدرت (به معنای فوکویی)» چه کسانی هستند؟ دوباره متن را بخوانیم: «ما در کشورمان فلسفه علم را به وجود نیاوردیم بلکه روابط قدرت (به معنی فوکویی) باعث شد که این رشته از فلسفه تأسیس شود». خواننده، این بخش از متن را ممکن است اینگونه بفهمد که صاحبان قدرت که ناشایسته بودند، و نه ما به عنوان کسانی که شایسته بودیم، این رشته را تأسیس کردهاند. حقیقتاً لازم است توضیح داده شود که این «ما» و نقشآفرینان «روابط قدرت» چه کسانی هستند. حقیقتاً لازم است توضیح داده شود که مؤسس گروه فلسفة علم دانشگاه صنعتی شریف که بیست سال پیش، در سال ۷۴ این گروه را تأسیس کرد، چه جایگاهی در روابط قدرت به معنای فوکویی داشته است.
۲- دپارتمان یا گروه فلسفه علم در سال ۷۴، آن هم در یک دانشگاه صنعتی (منظور دانشگاه صنعتی شریف) تأسیس شد. آری همینطور است؛ ایراد آن چیست؟! در سطح جهان هم، مشابه همین رویداد رخ داده است، آن هم در بهترین دانشگاههای جهان. مگر در ام. آی. تی. که یکی از بزرگترین دانشگاههای تکنولوژی جهان است، دپارتمان فلسفه تأسیس نشده است. تأسیس گروه فلسفه علم، در یک دانشگاهِ مهد علم و فنّاوری شایستهتر است یا تأسیس آن در دانشکده فلسفه؟! در رشته فلسفه علم قرار است علم که یکی از مصادیق بارز آن فیزیک است مورد مطالعه و تأمل فلسفی قرار گیرد. اینکه رشته فلسفه علم برای اولین بار در یک دانشگاه صنعتی تأسیس میشود، نه تنها ایرادی ندارد بلکه حسن انتخاب را نشان میدهد.
۳- این جمله را مجدداً بخوانیم: «با گذشت ۲۰ سال از تأسیس این دپارتمان هنوز دانشکده فلسفه علم با مجموعة دانشگاه صنعتی شریف هماهنگ نشده است و این دو گروه همچنان با یکدیگر درگیر هستند.» گروه فلسفه علم و دانشگاه صنعتی شریف بر سر چه با هم درگیر هستند؟! (درگیری بر سر چیست؟!) همچنین کدام شواهد دال بر این است که این دو هویت (یعنی دانشگاه شریف و گروه فلسفه علم) درگیر هستند؟! با توجه به بافت کلام، ممکن است خوانندهای جمله نقل شده را اینگونه بفهمد که چون رشته فلسفه علم را «ما» تأسیس نکرد، بلکه «روابط قدرت» آن را تأسیس کرد، این گروه به بدنه دانشگاه وصل نمیشود؟! اینجانب شانزده سال است که در گروه فلسفه علمِ دانشگاه صنعتی شریف فعالیت میکنم. در این مدت خود شاهد بودهام که مسئولین، اساتید و دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، به عنوان بدنه دانشگاه با مسئولین، اساتید و دانشجویان گروه فلسفه علم، همانند دیگر دانشکدهها، با هم تعامل داشتهاند. البته گهگاه مدیر گروه فلسفه علم از کمبود امکانات اختصاص یافته به گروه یا برخی مشکلات اداری و آییننامهای رنجیده خاطر شدهاند که مشابه این رنجش در دیگر دانشکدهها هم وجود دارد. رابطه گروه فلسفه علم با بدنه دانشگاه نه تنها بد نیست، بلکه حتی برخی از اساتید و دانشجویان دانشگاه نسبت به موضوعات حیطه فلسفه علم، به طور بارز، اقبال هم نشان دادهاند و میدهند که در این خصوص شواهدی زیادی وجود دارد.
عین پاراگراف چهارم گزارش مزبور چنین است: «وی افزود: بنده در سال ۱۳۷۶ زمانی که دانشجوی فوق لیسانس فلسفه علم بودم کسانی وارد رشته فلسفه علم شدند که دغدغه علم دینی، علم بومی و امثال اینها را داشتند آنها علاقمند بودند فلسفه علم بخوانند تا بتوانند علم دینی تولید کنند به گمان آنها گویی فلسفه علم فرمولی داشت که به وسیله آن میتوانستند علم دینی و علم بومی تولید کنند. منابع مالی تأسیس این دپارتمان هم دولتی بود که همه اینها جای بحث دارد.»
۱- تحلیل این مسأله که علم دینی و علم بومی ممکن است یا خیر، مسألهای مربوط به حیطه فلسفه علم است. تأملات فلسفی هم در این خصوص ممکن است تمهیدی برای مباحث سیاستگذاری علم فراهم آورد. حال با این مقدمه باید پرسید منظور از ارائه فرمول توسط فلسفه علم برای تولید علم دینی و علم بومی چیست؟ اگر منظور این است که فلسفه علم الگوریتمی ارائه میکند که با اقدام بر اساس آن میتوان علم دینی و بومی تولید کرد، تا جایی که بنده اطلاع دارم، چنین الگوریتمی تا کنون در مباحث فلسفه علم ارائه نشده است. اما اگر منظور این است که مباحث فلسفه علم در خصوص علم دینی و بومی، مستقل از اینکه این مباحث، علم دینی و بومی را ممکن بداند یا خیر، میتواند تمهیدی برای سیاستگذاری ارائه کند، آری، این حرف درستی است. تأملات فلسفی در بسیار موارد میتواند تمهیدات و مبانیای برای سیاستگذاری فراهم آورد. مسلماً، یکی از مهمترین سودمندیهای فلسفه علم، فراهمآوردن برخی مقدمات برای فعالیت سیاستگذاری علم است که سیاستگذاری علم هم به نوبه خود فعالیت مدیریت علم را تحت تأثیر خود قرار میدهد. تبیین نمونههایی در این خصوص از رسالت این نوشته دور است و در فرصتی مناسب باید به آن پرداخت.
۲-در انتهای پاراگراف آمده است که منابع مالی این دپارتمان (منظور دپارتمان فلسفة علم دانشگاه شریف است)، هم دولتی است که جای بحث دارد. در اینجا باید پرسید چه تعداد از دپارتمانهای فلسفه و زمینههای مربوط، وابسته به منابع مالی دولتی نیست؟! آیا جمله انتهایی این پاراگراف این پیشفرض را دارد که منابع مالی دپارتمانهای فلسفه، شایسته است یا بایسته است که دولتی نباشند؟! چگونه؟! اصولاً کسی که این سخن در متن گزارش از قول ایشان نقل شده، منابع مالی فعالیت آکادمیک خود را از کجا تأمین میکند؟! آیا دپارتمانی که خود ایشان رئیس آن است، دولتی نیست؟! دولتی بودن منابع مالی گروه فلسفه علم چه بحثی دارد؟! بدیل این حالت چیست که مشکلاتی شبیه به مشکلات دولتی بودن منابع مالی را نداشته باشد؟!
عین پاراگراف پنجم گزارش پیشگفته چنین است: «ریيس پژوهشكده غربشناسی و علمپژوهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: یادم است سر کلاس دانشجویانی که به هدف دستیابی به علم دینی و بومی به این رشته آمده بودند وقتی به مباحث فایرابند میرسیدند خیلی خوشحال میشدند و فکر میکردند که غرب فرو ریخت و ما میتوانیم جای آن علم بومی و چیز دیگری بیاوریم. متأسفانه تحصیلکردههای رشته فلسفه علم در دانشگاههای ما از این رشته به عنوان یک ابزار استفاده میکنند تا به وسیله آن غرب را تخریب کنند و به جای آن علم بومی بیاورند در حالیکه معنی علم دینی چنین چیزی نیست و اینگونه استفاده از رشته فلسفه علم عواقب نسبیگرایی دارد.»
۱- اگر دانشجویی با مطالعه آثار فایرابند به این نتیجه برسد که غرب فرو ریخت و ما میتوانیم جای آن علم بومی و دینی بیاوریم، معلوم است که فایرابند را آن گونه که باید و شاید درست نفهمیده است. آری ممکن است چنین دانشجویان کمسوادی یافت شوند، ولی بنده تا کنون چنین دانشجویانی را ندیدهام. نه در دپارتمان فلسفه علم شریف و نه جای دیگر؛ بخصوص اینکه در دپارتمان شریف تنها کسی که تا کنون، فایرابند تدریس کرده، بنده بودهام و با دانشجویانِ مخاطبِ فلسفه علم فایرابند از نزدیک تعامل داشتهام. فایرابند با ایدئولوژیک شدن علم مخالف است، و در عین حال با ایدئولوژیک شدن هر سنت شناختی دیگر نیز مخالفت میکند. در اندیشه فایرابند دانش بومی خاص و دانش متأثر از جهانبینی خاص را میتوان به رسمیت شناخت، ولی نه به عنوان دانش برتر، بلکه به عنوان پیشنهادی در کنار دیگر پیشنهادها در جامعه آزاد او. از این گذشته، این درست است که فایرابند به علمِ تبدیل شده به ایدئولوژی سخت می تازد، و علم مدرن امروز، از منظر بسیاری از مورخان علم، در غرب پرورده شده است، لیکن نمیتوانیم او را غرب ستیز بنامیم، زیرا بسیار از مؤلفه های دیگر اندیشه او، مانند جامعه آزاد، را می توان دارای صبغه غربی انگاشت. فایرابند غرب ستیز نیست، او حداکثر منتقد وجه مهمی از غرب است و پیشنهادهایی ایجابی که ارائه می کند، مانند جامعه آزاد، میوه باغچه خود غرب است.
۲- چند درصد دانش آموختگانِ فلسفة علم در ایران میخواهند غرب را تخریب کنند و به جای آن علم دینی و بومی بیاورند؟! بماند که تخریب غرب و آوردن علم دینی و بومی به جای آن و خود علم دینی و بومی، نیاز به ایضاح و تنقیح دارد.
۳- شایسته است توضیح دقیقتری ارائه شود که ابراز تأسفی که در ابتدای جمله آخر پاراگراف پنجم آمده است، ناشی از چیست. آیا ناشی از تخریب شدن غرب است توسط ابزاری به نام فلسفه علم؟ آیا ناشی از این است که عدهای با فلسفه علم میخواهند علم بومی و دینی بیاورند؟ آیا ناشی از این است که دانشآموختگانِ فلسفه علم مفهوم علم دینی و بومی را درست نفهمیدهاند؟ آیا ناشی از این است که استفاده ابزاری از فلسفه علم برای تخریب غرب و آوردن علم دینی و بومی پیامدهای نسبیگرایانه دارد؟ بنده همین جا از دوست بزرگواری که این گزارش منسوب به اوست خواهش میکنم که این پرسشها را پاسخ دهند. این ابراز تأسف ناشی از هر کدام از گزینههای پیشگفته باشد، محل تأمل و نقد است که برای جلوگیری از اطاله کلام از نقد مورد به مورد آنها پرهیز میکنم.
عین پاراگراف ششم چنین است: «مقدم حیدری اضافه کرد: متأسفانه فلسفه علم در کشور ما به عنوان رشتهای قابل تأمل مورد توجه قرار نگرفته است و پشتِ چرایی تأسیس آن انگیزه سیاسی-اجتماعی وجود دارد. غیر از آنهایی که با دغدغه علم دینی و بومی وارد این رشته شده بودند، دسته دیگری هم با دغدغه علمی و آکادمیک وارد این رشته شدند ولی دغدغه هایشان عمیق نیست. این دسته هم میخوانند، هم مینویسند ولی دغدغه عمیق فلسفی و به بیان دیگر تأمل فلسفی ندارند.»
۱- از جمله نخست این پاراگراف معلوم است که دو نوع تأسیس رشته وجود دارد: نوع الف) تأسیس رشته به عنوان رشته ای قابل تأمل، نوع ب) تأسیس رشته براساس انگیزه های سیاسی-اجتماعی. در همین جمله ادعا شده است که تأسیس رشته فلسفه علم در ایران از نوع الف نبوده و از نوع ب بوده است و باعث تأسف است که این گونه بوده است. تأسیس رشته از نوع الف معنای چندان مشخصی ندارد، همچنین مشخص نیست که چرا تأسیس رشته با انگیزه های سیاسی-اجتماعی جای تأسف دارد. در تمام دنیا بسیاری از رشته ها با انگیزه های سیاسی-اجتماعی تأسیس می شود. آیا پیشفرض این است که هر گونه انگیزه سیاسی-اجتماعی بد است، یا نه می توان قبول کرد که انگیزه های سیاسی-اجتماعی هم، خوب و بد دارند؟ در هر حال، اگر گروه فلسفه علم دانشگاه شریف با انگیزه های بد سیاسی-اجتماعی تأسیس شده است، بنده از دوست بزرگواری که این سخنان در این گزارش منسوب به ایشان است، اگر واقعاً چنین سخنی گفته اند، تقاضا می کنم که افشاگری بکنند و انگیزه سیاسی-اجتماعیِ بد مؤسسِ گروهِ فلسفه علم شریف را نشان دهند تا درس عبرتی باشد بر دیگرانی که می خواهند دپارتمان در رشته های فلسفه یا هر رشته دیگری تأسیس می کنند.
۲- شایسته است پرسش کوچکی را در خلوت از خود بپرسیم: ما که اکنون عضو هیئت علمی دپارتمان فلسفه علم هستیم، و اکنون عضوی از جامعه پژوهشگران و مدرسین فلسفه علم کشور هستیم، چقدر در رسیدن به این موقعیت از تمهیداتی که مؤسسِ گروهِ فلسفه علم شریف مهیا کرده است، عامدانه، از روی اختیار، مشتاقانه و رضایتمندانه، استفاده کرده ایم؟! تمهیداتی که در متن گزارش مورد نقد، به روابط قدرت ربط داده شده است. من با دقت می توانم به این پرسش پاسخ دهم، ولی ترجیح می دهم این پرسش در خلوت پاسخ خود را بیابد. بنده مخالف نقد شخصیتها و فعالیت گذشته آنها نیستم که این کار را یکی از پربرکتترین کارها میدانم؛ لیکن نقد منصفانه باید مبتنی بر اطلاعات دقیق، تحقیقشده و به دقت بررسی شده باشد. همچنین نباید تنها پیش قاضی برویم. پیشنهاد می کنم، با حضور مؤسس گروه فلسفه علم، همچنین با حضور چند شخصیت وزین و منصف آکادمیک، جلسه نقدی در خصوص قصة تأسیس گروهِ فلسفه علم دانشگاه شریف برگزار شود. این شیوه یکی از شیوه های منصفانه در نقد شخصیتها و فعالیت آنها است. شیوة منصفانه دیگر این است که مکاتبهای انتقادی با مؤسسِ گروهِ فلسفه علم ترتیب دهید تا ایشان فرصت این را داشته باشند که به نقدها و پرسشهای انتقادی پاسخ گویند. فراموش نکنیم که این جهان کوه است و فعل ما ندا، سوی ما آید نداها را صدا؛ آنگونه که با دیگران رفتار می کنیم با ما رفتار خواهد شد.
۳- در قسمت آخر پاراگراف واردشوندگان به رشته فلسفه علم به دو دسته تقسیم شده است: دسته نخست کسانی که با انگیزه تولید علم دینی و بومی وارد شده اند و دسته دوم که این انگیزه را ندارند، بلکه انگیزه علمی و آکادمیک دارند، اهل خواندن و نوشتن هستند، ولی دغدغه عمیق فلسفی و تأمل فلسفی ندارند. چند پرسش مطرح می شود:
- فرض کنید جوانی با این نیت وارد رشته فلسفه علم می شود که در خصوص علم دینی و بومی تأمل کند. آیا بنابر تقسیم بندی پیشگفته، چنین جوانی انگیزه علمی و آکادمیک ندارد؟ (!)
- آیا واردشوندگان به رشته فلسفه علم، واقعاً جز این دو دسته که پیشتر اشاره شد نیستند؟ (!) یعنی واردشوندگان به رشته فلسفه علم یا «متأسفانه» دنبال علم دینی و بومی هستند یا انگیزه علمی و آکادمیک دارند ولی عمیق نیستند. (!)
عین پاراگراف هفتم چنین است: «وی افزود: ما در بسیاری از مواقع فقط در حال انتقال علم هستیم، به همین دلیل فلسفه علم در کشور ما حالت کادویی و ویترینی دارد؛ فلسفه علم در کشور ما با روابط قدرت (قدرت از منظر فوکو) به شدت مرتبط است. ما در یک دورهای معرفت را وارد و آن را بسیار برجسته می کنیم، ولی نمی دانیم چرا؟ در حالی که این موضوع بسیار قابل تأمل است و باید ببینیم چه شدکه ما به صورت آنی و بدون برنامه ریزی قبلی دپارتمان فلسفه علم تأسیس کردیم. چندی پیش به چند نفر از دوستان ما پیشنهاد شده بود که در یکی از دانشگاه های قم رشته فلسفه پزشکی راه بیندازند بدون توجه به اینکه مسئولان پیشنهاد دهنده توجه کنند که آیا ما اصلاً فیلسوف پزشک یا متن در این حوزه داریم یا نه.»
۱- برخی نقدهای وارد بر این پاراگراف را پیشتر گفتیم که مجدداً به آنها اشاره نمی کنیم.
۲- آیا دپارتمان فلسفه علم شریف بدون برنامه ریزی قبلی و به طور آنی تأسیس شده است؟! ممکن است خواننده ای با توجه به بافت متن، جملات مزبور را اینگونه بفهمد که دپارتمان فلسفه علم شریف، به دستور قدرت، بدون فراهم شدن طبیعی مقدمات آن، به طور آنی، تأسیس شده است. در هر حال، نه فلسفه علم در ایران به طور آنی مطرح شد و نه گروه فلسفه علم دانشگاه شریف به طور آنی تأسیس شد. شایسته است توجه دوستی که گزارش مورد تأمل به ایشان منسوب است و همچنین توجه جوانانی که علاقه مند به تاریخ فلسفه علم در ایران هستند را به چند نکته تاریخی جلب کنم:
- مباحثی از فلسفه و تاریخ علم، قبل از انقلاب توسط دکتر سید حسین نصر مطرح می شود. در دورهای که ایشان رئیس دانشگاه شریف بودند، توجه ویژه ای را به علوم انسانی در دانشگاه معطوف می کنند. همکاری اجرایی و آموزشی آقای دکتر نصر تا... پورجوادی و همچنین دکتر غلامعلی حداد عادل با دانشگاه شریف، در آن دوره، از تمهیدات آقای دکتر سید حسین نصر بود.
- دکتر عبدالکریم سروش، بعد از انقلاب و قبل از تأسیس گروه فلسفه علم در دانشگاه شریف، برخی از مکاتب مشهور فلسفه علم، بخصوص ابطالگرایی پوپر، را مطرح می کند.
- در دهة شصت، دکتر عبدالکریم سروش، در دانشگاه تهران درس فلسفه علم را تدریس می کردند که بعد از ایشان، این درس به مدت دو سال توسط دکتر مهدی گلشنی تدریس می شود.
- در سال ۶۹، سمینار فلسفه و روش شناسی علوم تجربی، مشترکاً توسط مرکز فیزیک نظری و ریاضیات (آی پی امِ فعلی) و دانشگاه شریف، به ریاست دکتر مهدی گلشنی برگزار می شود که دو روز به طول می انجامد. برخی از سخنرانان این سمینار عبارت بودند از:
- دکتر فضلا... رضا
- دکتر رضا منصوری
- دکتر عبدالکریم سروش
- آیت ا... محمدتقی مصباح یزدی
- علامه محمدتقی جعفری
- دکتر حسین پرتوی
- دکتر سبزواری
- و آقایان دکتر حمید وحید دستجردی، دکتر سعید زیباکلام و دکتر یوسف علی آبادی که آن موقع هنوز تحصیلاتشان به اتمام نرسیده بود.
- بعد از سمینار سال ۶۹ و قبل از سال ۷۲ گروهی پژوهشی با عنوان فلسفه علم، در مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی که بعدها این مؤسسه نام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به خود گرفت، به مدیریت دکتر عبدالکریم سروش تأسیس شد.
- اوایل دهة هفتاد، دکتر مهدی گلشنی، برای تأسیس رشته فلسفه علم فعالیت خود را آغاز میکند. تأسیس این رشته در شورای عالی برنامهریزی وزارت علوم به ریاست دکتر مصطفی معین که بر مسند وزارت علوم نیز تکیه داشتند و زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح می شود.
- اردیبهشت سال ۷۴ دکتر محمد اعتمادی، رئیس وقت دانشگاه شریف، طی حکمی، دکتر مهدی گلشنی را به عنوان مدیر گروه فلسفه علم دانشگاه منسوب می کند.
در پاراگراف هشتم یا آخر عیناً چنین آمده است: «این پژوهشگر فلسفه در پایان گفت: اغلب کسانی که وارد این رشته شده اند افرادی هستند که رشته علوم محض، ریاضی، فیزیک و ... خوانده اند و فکر میکنند با آوردن تعدادی فرمول و عدد و اصطلاحات قلمبه سلمبه، فلسفه علم پدید می آید در حالی که اینطور نیست و اگر قرار باشد اینگونه باشیم خب آن افراد چرا آمدند فلسفه بخوانند، همان رشته ریاضی را ادامه می دادند. به نظر من باید به موضوعِ توجه یکدفعه ای به این رشته و برجسته شدن آن قدری تأمل کنیم و ببینیم چه شد که اینطور شد.»
۱- یکی از دلایلی که رشته فلسفه علم از ارشد آغاز می شود، دقیقاً همین است که دانش آموخته یکی از رشته های علوم در دوره کارشناسی، وارد رشته فلسفه علم در مقطع ارشد شود تا وقتی در ارشد یا دکترا وارد مباحث فلسفه علم یا علم شناسی می شود، آشنا به مباحث خود علم باشد. این نقطه قوتی برای دانشجوی فلسفه علم است که با خود علم آشنا باشد. دانشجوی فلسفه علمی که در دوره کارشناسی، فلسفه خوانده است به سختی می تواند با مباحث فلسفه علم که در آن مثالهای متعددی از علوم تجربی مانند فیزیک، زیست شناسی و ... مورد بررسی قرار می گیرد ارتباط برقرار کند. البته باید توجه کرد که کسی که در دوره کارشناسی فلسفه نخوانده باید در دوره ارشد و دکترا به طور مضاعف تلاش ند که خلاءهای احتمالی فلسفی خود را پر کند و دپارتمانهای فلسفه علم نیز باید برای حل این مشکل ظریف، راه حلهای کارآمدی ارائه دهند که در فرصت مناسبی باید به این بحث پرداخت.
۲- اما آیا اغلب کسانی که وارد این رشته می شوند، «فکر میکنند با آوردن تعدادی فرمول و عدد و اصطلاحات قلمبه سلمبه، فلسفه علم پدید می آید»؟ بنده واقعاً این گونه فکر نمی کنم و این سخن را دور از حقیقت می دانم. آری، ممکن است انسانهایی وجود داشته باشند که فرمول و عدد را با فلسفه علم اشتباه میگیرند، ولی بنده باور ندارم که «اغلب» کسانی که وارد فلسفه علم می شوند اینگونه اند. حتی به نظرم میرسد که این گونه افراد در اقلیت هم نیستند؛ البته میتوان قبول کرد که افرادی به طور استثنا اینگونه باشند.
۳- بنده با این نظر نیز مخالفم که به فلسفة علم در ایران توجه آنی شده است که پیشتر برخی شواهد تاریخی مؤید را عرض کردم.
۴- بنده البته با این کار موافق هستم که تاریخ ظهور فلسفة علم در ایران با روشهای تحقیق مناسب، و نه روشهای نامناسب و مبتنی بر تخیلات، مورد بررسی قرار گیرد.
در آخر شایسته است این احتمال را مجدداً مطرح کنم که ممکن است سخنان دوست عزیز و همکار محترم، جناب آقای دکتر مقدم حیدری به درستی گزارش نشده باشد. احتمال دیگر این است که ایشان موقع سخنرانی خسته بوده اند و کلام، درست و با دقت شکل نگرفته است. یک احتمال سومی هم وجود دارد که واقعاً ایشان چنین سخنانی را مطرح کرده اند. در هر حال، شایسته است که ایشان برخی ابهامات و سوء برداشت های موجود در این گزارش را با قلم روان خود پاسخ دهند تا ذهن خوانندگان، دچار ابهام و سوء برداشت نشود.
متن سخنرانی دکتر مقدم حیدری با عنوان «استفاده ابزاری از فلسفه علم در ایران» به همراه فایل صوتی آن را از این پیوند می توانید ملاحظه کنید.
نظر شما