به گزارش خبرنگار مهر، به تازگی کتاب «شکوفایی تمدن اسلامی در هند» تحلیلی بر فرایندها و سازوکار شکوفایی تمدن اسلامی –هندی نوشته جبار رحمانی توسط انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر شده است.
محتوای این کتاب بیانگر آن است که تمدن اسلامی هند، نه تنها مرحله ای جدید از تمدن اسلامی بلکه گونه ای جدید از شکوفایی این تمدن نیز بود. برخلاف ایران، مصر، عراق، شام و آفریقا که در آنها اسلام به واسطه سلطه جمعیت شناختی حداکثری مسلمانان به شکوفای رسید، در هند همیشه مسلمانان یک اقلیت بودند.
جباری در خصوص این کتاب گفت: معمولاً در مطالعه تاريخ علم، اين فرضيه اوليه وجود دارد که علم مدرن محصولی اروپايی است و البته نمادی از شکوه منحصر به فرد این تمدن شمرده میشود که از يکسو در ساير تمدن ها امکان پيدايش و شکوفايی آن وجود نداشته و از سوی ديگر ساير تمدن ها نقشی مقدماتی و گاه واسطه ای برای شکوفايی علم مدرن داشته اند؛ از این منظر فرهنگ اروپا مادر علم مدرن است. در پس اين حوزه مطالعاتی فرضيه ديگری نيز وجود دارد، مبنی بر اينکه علم مدرن معرفت برتر است، در این نگاه، علم مدرن وجه اساطيری پيدا کرده و معياری برای ساير اشکال معرفت شده است.
وی افزود: علم مدرن، قله معارف بشری است که جامعه مبتنی بر این علوم مدرن، جامعه ای توسعه یافته است بر این مبنا می توان گفت که هنوز در مطالعات تاريخی علم، نوعی رويکرد تکامل گرايانه هست که در نردبان ترقی جوامع، جامعة غربی و علم مدرن در صدر قرار دارد و برای ترقی و توسعه باید علم در صدر قرار گیرد. با این مفروض است که در برخی مطالعات با رویکرد تمدنی، مانند کارهای هاف و نیدهام، مبنای کار این پرسش است که چرا علم مدرن در سایر تمدنها مانند چین و اسلام و ... شکل نگرفته است. این پرسش در بطن خود متضمن یک قضاوت ارزشی در باب برتری علم و تمدن مدرن بهمثابه یک معرفت معتبر و برتر است.
رحمانی اضافه کرد: در کتاب «شکوفایی تمدن اسلامی در هند»، بر حوزه تمدنی هند اسلامی تأکید شده تا نشان بدهم که در تمدن اسلامی هند، اگر علوم (به مفهومی که امروزه در علم مدرن و تجربی مد نظر است) چندان توسعه نیافته اند، نه به دلیل ضعف آن تمدنها، بلکه به دلیل تفاوت دغدغهها، انگیزهها، نیازها، شرایط و بستر تمدنی و اجتماعی و فرهنگی خاص آنها بوده است.
نویسنده «شکوفایی تمدن اسلامی در هند» گفت: مطالعات انسان شناسی بيانگر آن است که نظامهای فرهنگی و اجتماعی صورت بندی های خاصی از نظام های معرفتی داشته و بر اساس اين اشکال مختلف معرفت، حيات فرهنگی خاص هر جامعهای شکل میگیرد. به عبارت ديگر، معرفت، امری فرهنگی است. بنابراين نمی توان از يک منطق يا شکل عام يا برتر معرفت صحبت کرد، نظامهای معرفتی بر اساس مؤلفه نسبت گرايی اجتماعی ـ فرهنگی شکل میگيرند. رشد علم مدرن يک دغدغة فرهنگی و تمدنی است که از علاقه فنی بشر مدرن به ویژه در غرب سرچشمه گرفته است، علاقه ای که در تمدن مدرن، علاقة برتر است. اما این وضعیت بیانگر آن نیست که در همه تمدنها لزوماً وضع به همین گونه باید باشد. بلکه می توان مدعی شد که در تمدن های ديگر، وضع بهگونه ای ديگر بود و نظم نظامهای معرفتی به اشکال دیگری بوده است. در این راستا تلاش کرده ام که در کتاب حاضر نشان دهم تمدن اسلامی هند، بيش از آنکه در صورت نمادین علم رشد کند، در صورت های نمادین زبان، عرفان، دين و هنر رشد داشته و جهان فرهنگی خودش را بيشتر از خلال اين صورتهای نمادین ساماندهی می کرده است.
استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی اضافه کرد: در سطح دوم، مدعای این کتاب این است که تمدن اسلامی هند، نه تنها مرحله ای جديد از تمدن اسلامی، بلکه گونه ای جديد از شکوفايی اين تمدن نيز بود. به همين دليل تمدن اسلامی هند، هم شکوفايی اسلام در آن سرزمين در بستر تمدن هندی بود و هم شکوفايی فرهنگ و تمدن هندی در قالب و روح جديدی به نام اسلام (اسلام هندی) محسوب میشود. مهمترين ويژگی خاص تمدن اسلامی هند که شکوفايی اين تمدن را منحصر به فرد می کند، خلق يک زبان جديد است. در ايران، مصر، عراق، شام و...، تمدن اسلامی متکی بر زبان عربی بود و در ايران، پس از قرن ها مبارزه، زبان فارسی توانست در کنار زبان عربی و گاه در سایه آن، محمل تمدن اسلامی ایران در زمينه های خاص بشود، در نتیجه نوعی دولايگی زبانی و فرهنگی در ايران اسلامی شکل گرفت. اما در تاریخ اسلامی هند با وضعيت چند زبانی مواجه هستيم.
وی تصریح کرد: همانطور که پیشتر اشاره شد انگاره اصلی این کتاب آن است که تمدن های سنتی، بالاخص در جهان اسلام، بر منطق دیگری به شکوفایی می رسیده اند، منطقی که تمرکزش بر صورت نمادین علم (در مفهوم مدرن آن) نبوده، بلکه جهان سنت، دغدغه فهم را بر دغدغه سلطه و تسخیر اولویت می داده، بنابراین چرخ سنت بر محوری غیر از علم طبیعی و دغدغه فنی میچرخیده است. بر این مبنا بود که صورتهای نمادینی مانند عرفان، دین و هنر و ... بیشتر شکوفا میشدند، و مهمترین نقش و هدف این صورتهای نمادین، فهم جهان بود نه تسخیر آن.
رحمانی در پایان گفت: بخش اول این کتاب برمبنای رویکرد انسانشناسی به فرهنگ و معرفت به زمينه ها و خصيصه های تمدن اسلامی هند و در نهايت شرايط و شکوفايی صورتهای نمادین (زبان، اسطوره/عرفان، دين و هنر) در آن تمدن می پردازد. بخش دوم نيز شامل سه پيوست است. پيوست اول مربوط به سهم خاص تمدن هندی برای تمدن ايران است و دو پيوست ديگر، در راستای تأملاتی کوتاه در حيطة تشيع هندی و روند و شرايط شکوفايی نهايی آن در حکام اوده (یا حکام نیشابوریه) است؛ با توجه به اینکه این کتاب را نمی توان در منطق ساده کرنولوژیکی یک کتاب تاریخی خواند، این بخش تاریخی را بیشتر بهعنوان حاشیه متن اصلی کتاب باید دید، با وجود اهمیت تاریخ نگاری دقیق، اما به دلایلی در بخشهای دیگر کتاب نیاز داشتم اندکی از این ترتیبات تاریخ نگارانه پرهیز کنم. به عبارت ديگر سه پيوست کتاب حاضر، هرکدام به نوبة خود ابعادی از انگارههای اصلی بخش اول کتاب را مطرح کرده اند. همة اين فصول نشان میدهند که چگونه اشکال معرفت و صورتهای نمادین، نه در يک بستر تمدنی، بلکه در يک بستر ميان تمدنی و در فضايی ميان فرهنگی شکل میگيرند، شکوفا می شوند و حتی به انحطاط می رسند.
نظر شما