به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کافه خیابان گوته» نوشته حمیدرضا شاه آبادی به تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، صد و هجدهمین رمان از مجموعه «ادبیات امروز» است که این ناشر منتشر می کند.
حمیدرضا شاه آبادی نویسنده و معاونت تولید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که هم در حوزه ادبیات بزرگسال و کودک و نوجوان فعالیت داشته و دارد. این نویسنده تحصیلات تاریخی داشته و دغدغه تاریخی اش را می توان در رمان هایی که نوشته، مشاهده کرد.
او در رمان پیشین خود، «دیلماج» با کنار هم قرار دادن روایتهای تاریخی دست به خلق ادبی زد. او در رمان «کافه خیابان گوته»، دورهای تاریخی و آشنا را به همراه سرگذشت نسلی از جوانان آرمانخواه ایرانی تصویر می کشد.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
...برای همین به جای آنکه فکر مداوای ماجد باشند، بیرون ده کومه ای میسازند و او را در حالی که از شدت تب هذیان میگفته با احتیاط لای پتوی پاره ای می پیچند و می برند و میگذارند میان کومه تا به هوای خودشان بیماری را از ده دور کرده باشند. البته یک کوزه آب و یک تکه نان هم می گذارند کنار دستش تا تشنه و گرسنه نماند! ماجد دو شب میان کومه ناله میکند و بعد خاموش می شود. اهالی از ترس مریضی سراغ جنازه اش هم نمی روند. تصور کن انگار دشمن شان بوده، حتی سراغ جنازه اش نمی روند. جنازه آن قدر میماند تا بو می گیرد و فاسد می شود و سرانجام تو و شهریار خاکش می کنید.
من از این ماجرا دلخور بودم، ولی آذر همه چیز را به کار فرهنگی ربط می داد و می گفت که باید به این مردم آموزش بدهیم. می گفت جهل بزرگ ترین مشکل آن هاست و قبل از هر چیز باید جهل را از میان برداریم. به خاطر همین از روز اول سه تایی رفتیم سراغ آموزش مردم و به قول آذر کار فرهنگی. من و شهریار سعی کردیم به مردم یاد بدهیم سبزیجات را قبل از خوردن بشویند، توی نهری که از آبش می خورند قضای حاجت نکنند و با صابون هایی که همراه مان آورده بودیم دست هایشان را بشویند. از همان اول کار هم با مشکل مواجه شدیم. مردم جز نهر کنار ده جای دیگری برای قضای حاجت نداشتند. اگر کارشان را توی نهر نمی کردند، باید مثلا می رفتند کنار دیوار کلبه ها و حداکثر سینه کش کوه و آن وقت بوی گند همه جا را برمی داشت.
این کتاب با ۲۵۶ صفحه و شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۳۵ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما