به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «دیوانه های فوتبال» اثر دومینیک آتون و دنی دایر به تازگی با ترجمه وحید نمازی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب دربرگیرنده داستان های واقعی از سرسخت ترین و متعصب ترین هواداران فوتبال در سراسر دنیاست. این کتاب، چهل و سومین عنوان مجموعه «علوم انسانی» است که چشمه منتشر می کند.
این کتاب ۹ فصل دارد که هرکدام مربوط به داستان های هواداران فوتبال در کشورهای مختلف دنیا می شوند. عناوین فصول این کتاب به ترتیب عبارت است از: بازگشت به خانه، بالکان ها، لهستان، هلند، برزیل، آرژانتین، روسیه، ترکیه، ایتالیا.
آن چه مخاطب در این کتاب می خواند، داستان هایی درباره بی رحم ترین، وحشتناک ترین و پرشورترین تشکیلات هواداران فوتبال جهان است. ممکن است مخاطبان کتاب به اشتباه فکر کرده باشند که انگلستان، سرسخت ترین و سازمان یافته ترین تشکیلات طرف داران و تماشاگران فوتبال را در جهان داشته باشد اما نویسندگان این کتاب، کاری کرده اند که دید چنین مخاطبی را تغییر می دهد. آن ها به دیدار دسته هایی از بچه های شرور رفته اند و در قلمرو و تحت شرایط سخت حکم فرمایی شان، با رهبران تشکیلات شان دیدار کرده اند. این دیدار و مصاحبه ها، همیشه خوب و به یادماندنی از آب در نیامده اند...
اتفاقاتی که در این کتاب آمده اند، اکثر به صورت مکتوب و گاهی هم به صورت تصاویر ضبط شده در دوربین فیلم برداری ثبت شده اند.
مترجم کتاب هم برای ترجمه آن، داستان خاصی دارد که در ابتدای نسخه ترجمه این کتاب به آن اشاره کرده است. وحید نمازی در مقام مترجم اثر می گوید اولین بار که متن و عنوان اصلی این کتاب را دیدم، ترکیبی از تردید و اطمینان به سراغم آمد. تردید به این خاطر که موضوعی نگاهی جامعه شناسانه و دقیق تر به زندگی و منش های هولیگان ها می توانست پنجره ای به بخش تاریک و نه چندان جالب فوتبال جهان باز کند اما پرده برداری از همین تاریکی ها هم برای خودش جذابیت های فراوانی داشت که برای ترجمه این اثر، ثابت قدم ترم کرد.
در قسمتی از متن این کتاب می خوانیم:
استن تقریبا داشت به دنی می گفت که امشب دیگر نباید آن قدر حماقت کند تا مثل شب پیش و برخورد با آدم های تشکیلات دیگر تیم کراکوویا مسئله ای برای مان پیش بیاید که نگاه به صورت دنی متوقفش کرد. شاید او نسبت به بقیه جلوتر [و با تجربه تر] بود ولی در آن لحظه، بیشتر از تمام ما ترسیده بود. دنی گفت «دارم شوخی می کنم پسر. واسه چی باید اون کار رو بکنم؟ بیا. یه جرعه دیگه می زنیم و بعدش می ریم سر کارمون.» بطری را به دست پیتر داد و گفت «باید دستام رو بالا بگیرم. من هیچ کاری ندارم فقط دلم قاروقور می کنه. قصد بی ادبی هم ندارم...»
ناگهان مجموعه ای از چراغ های جلو ماشین ها پدیدار شدند که هیکل سه انسان را که کنار دیواری ایستاده بودند، مشخص می کردند. تمام شان لباس هایی یک شکل پوشیده و زیپ کاپشن های شان را بالا کشیده بودند؛ هیچ کدام شان هم حرف نمی زدند. هراس انگیز به نظر می آمدند. تمام صحنه دقیقا متعلق به یک فیلم ترسناک بود.
دنی گفت «چه جهنم خفنی پسر! یا مسیح مقدس. این مزخرفه. این بدجوری خفنه...»
این کتاب با ۳۰۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۳۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما