به گزارش خبرگزاری مهر، پنجمین کارگاه گروه کلام مجمع عالی حکمت اسلامی شعبه مشهد با عنوان «مکتب در فرآیند تکامل ۲» با ارائه حجت الاسلام والمسلمین حسن طارمی، مدیر علمی دانشنامه جهان اسلام برگزار شد.
در این کارگاه که جمعی از اساتید و طلاب و دانشجویان حوزه و دانشگاه حضور داشتند حجت الاسلام حسن طارمی به نقد دیدگاه های مدرسی طباطبایی در کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» پرداخت.
مدیر علمی دانشنامه جهان اسلام پس از ذکر مقدمه ای در باب معرفی موضوعات کتاب، افزود: بیشترین مباحث مطرح شده در این کتاب، بحث امامت، عصمت، غلو و تقصیر و شاید از همه مهمتر مکتب کلامی ابن قبه و تأثیر آن بر مکتب کلامی شیعه است. از مهمترین اشکالاتی که بر آن کتاب می توان گرفت بحث روشمندی و اعتبار منابعی است که او از آنها استفاده کرده است.
وی ادامه داد: آقای مدرسی اشاره میکند که در آغاز غیبت صغری در شیعه دو مکتب وجود داشته است: «مکتب محدثان قم» و «مکتب محدثان و متکلمان بغداد». او به تاثیر این دو جریان و تفاوتها و تعاملاتش با یکدیگر توجه داده است، اما یک اشتباه سهوالقلمی هست که باید عرض بکنم: او گفته دو مکتب فکریِ کوفه و قم. این خطا است؛ این تعبیر کوفه خطاست؛ مکتب کوفه پس از مهاجرت اشعریها به قم تقریباً از رونق افتاده بود. آن دو مکتبی که در قرن چهارم و پنجم با هم چالشهایی دارند، مکتب بغداد و قم است.
طارمی در ادامه سخنانش اظهارداشت: مکتب بغداد را میگوید بیشتر عقلگرا هستند، که البته اغراق است؛ و مکتب قم را میگوید که اخباریگرا هستند. اگرچه مکتب قم و مکتب بغداد، اختلافاتی داشتهاند؛ اما بسیاری از مواردی که بعضی از افراد فکر میکنند که این دو مکتب خیلی با هم در تضاد بودهاند، از این نوع ذهنیتهاست. مثلا مسأله غلو یکی از آنهاست.
وی در ادامه افزود: مدرسی بر دو نکته پافشاری میکند و در طول کتاب هم سعی میکند که فراز و فرودهای این دو نکته را باز بنماید. یکی اینکه مساله تشیع فقط حکومت حضرت امیر و فرزندان ایشان نیست، بلکه کلیت دین را در مقام تبیین و مرجعیت علمی از آن اهل بیت میداند و این نکته حقی است و دوم این که رهبری جامعه هم باید با این کسانی باشد که مرجعیت علمی جامعه را دارند. این یک نکته اصلی است، که در ابتدا او بر آن تاکید میکند و در سراسر کتاب هم سعی کرده که از این اصل فاصله نگیرد.
وی تصریح کرد: آقای مدرسی بیان میکند که میراث اصلیای که از امامان شیعه در دوران حضورشان به دست ما رسیده، در مهمترین آثار حدیثی شیعه که در عصر غیبت و در قرن پس از آن تدوین شده، جمع شده و تقریباً او بر این مطلب مُصر هست که چیزی نبوده که در کتابها نیامده باشد. به این باید توجه کرد، چرا که میشود اختلاف نظر در همین جا باشد. وی تعبیرات صریحی در این باب دارد: «محدثان شیعه نیز در عصر غیبت صغری و قرن پس از آن، ظاهراً آنچه ارزش نقل داشته است، حتی در متعارضات و متناقضات، در جوامع حدیثی خود جمعآوری و تدوین کردهاند.
طارمی در ادامه سخنانش با بیان اینکه آخرین نکته این است که محدثان نخستین، بین روایات اصیل و دخیل خلط کردهاند، گفت: این یکی از ادعاهای مهم مدرسی است و بر روی آن اصرار هم دارد و در حین مطالعه کتاب هم دیده می شود که در بعضی مواقع به راحتی با یک روایت معامله جعلی بودن میکند؛ گاهی یک روایت را نسبت دادنِ به امام میداند؛ البته باید دلایل خودش را بگوید، اما بههرحال نظر وی این است که محدثان بین روایات تفکیک نکردهاند. البته او اینجا نمیگوید که برخی محدثان؛ جمله وی جمله عام است.
طارمی تصریح کرد: مدرسی در کتابش ـ اگر به عنوان روش تحقیقی بخواهیم بگوییم ـ لازم بود که یک بحثی درباره اعتبار منابعش میکرد. مطالعه وی مطالعه متنی است و بر پایه منابع کار میکند و از درون منابع میخواهد فضای اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی یک اصل را استخراج کند و بهویژه میخواهد منحنی حرکتی کلام شیعی را استنباط کند. برای این کار باید یک بحثی درباره اعتبار منابعش و مبنای گزینش آنها میکرد. ما در هیچ جای کتاب نمیتوانیم این بحث را ببینیم. این قدر میفهمیم که آقای مدرسی مهمترین منابع تاریخی، کلامی و حدیثی قرون نخستین را ـ که موضوع همان دوره است ـ محل توجه قرار داده و مراجعه زیاد داشت. اما به ما نگفته که مثلاً در «کافی»، در کجا حدیثی را قبول ندارد؛ فرق «محاسن بَرقی» را با «کافی» در چه میداند؟
مدیر علمی دانشنامه جهان اسلام اظهار کرد: در بین کتابهای رجال، تفاوت «کتاب نجاشی» با «کَشی» در چیست؟ مدرسی به صورت دادههای خام از همه اینها استفاده میکند؛ اما چون کار، کار تحقیقی است، خوب بود که در این باب توضیح میداد. دستکم اگر ما از میراث خودمان بخواهیم استفاده بکنیم، علمای ما این کار را میکردهاند؛ یا اگر قرار بود از دنیای جدید الگو بگیریم، شاید بهتر بود که به این چیزها توجه میکردیم.
وی افزود: متاسفانه جای بحث از اعتبار منابع در مقدمه آن قدر خالی است که مقداری هم مخاطب خودش را دچار مشکل میکند. غیر از مراجعاتی که مخاطب باید به منابع بکند، مخاطب نمیداند که این استناد ـ بهعنوان مثال ـ به کتاب «محاسن بَرقی»، بهاعتبار اعتقاد به استناد این حدیث به امام بوده، یا به خاطر اعتماد به متنی است که در قرن چهارم نوشته شده است. اگر متنی در قرن چهارم است، آیا میتوان از آن نتیجه گرفت که در قرن دوم چنین چیزی وجود داشته؟ همه اینها سؤالاتی است که در محور این کتاب برای خواننده پیش میآید.
طارمی اضافه کرد: دلیلش هم این مشکلی است که وی شاید به دلیل اینکه نمیخواست در آن کتاب به این تفصیلی که الان مطرح شد، کار بکند ـ برای ما پیش آوردهاست. در حین بحث ما میفهمیم که وی به منابع متوسط به مثابه منابع اصیل توجه دارد و به منابع جدید مطالعاتی به مثابه آراء روشمند، اما مدرسی این را باید میگفت. در عالم حدیث علما بین کتابها فرق میگذارند و هر کتابی را در جایگاه خودش میبینند.
وی در پایان سخنانش گقت: به عنوان مثال بین «تُحَف العقول» و «کافی» خیلی فرق میگذارند. درفقه بین «مَن لایَحضُره الفقیه» با «محاسن بَرقی» و در کتابهای رجال بین «اختیار معرفه الرجال» و «رجال کَشی» و «رجال نجاشی» فرق میگذارند و هر کدام را از منظر خودش میبینند. «کَشی» بنا نداشته است توثیقی را اداره کند، خواسته دادهها را اداره کند، نجاشی خواسته است داوری کند. هر کدام از اینها برای خودش معیاری داشته است. این خلأ ـ با اینکه آقای مدرسی کتابشناس و صاحب نظر است ـ در کتابش دیده می شود.
نظر شما