خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: کتاب «بهعبارت دیگر» تازهترین اثر منتشر شده از جومپا لاهیری نویسنده بنگالی ساکن ایالات متحده آمریکاست که بهتازگی با ترجمه امیرمهدی حقیقت و از سوی نشر ماهی منتشر شده است.
لاهیری در ایران نویسندهای شناخته شده است و مخاطبان بسیاری دارد و در کنار این موضوع در دنیا ادبیات نیز او نویسندهای قابل تامل و با مخاطبان بسیار به شمار میرود. «به عبارت دیگر» داستان تلاش لاهیری برای آموختن زبان ایتالیایی است و مهاجرت دوساله وی به این کشور برای این اتفاق.
به بهانه انتشار این کتاب با امیرمهدی حقیقت مترجم آثار لاهیری در ایران به گفتگو نشستیم تا جهان و تفکر این نویسنده در کتاب فوق را بیشتر مورد واکاوی قرار دهیم.
متن این گفتگو در ادامه از نگاه شما میگذرد:
* برای همه مخاطبان این کتاب شاید مهمترین سوال این باشد که چرا زبان ایتالیایی؟ یعنی نویسنده محبوب نسلی از مخاطبان ایرانی، چرا و تحت تاثیر چه علتی باید زبان ایتالیایی را یاد بگیرد؟ آیا زبان ایتالیایی ویژگی منحصر به فردی دارد؟
ایتالیا سرزمینی ریشهدار، اصیل، جذاب و زیبا است. آفتاب و آب و میوههاش شهره خاص و عام است و زبانش نرم و روان است- اگر چه در هیچ یک از اینها، به گرد ایران و زبان فارسی هم نمیرسد.
لاهیری خودش شرح شیفتگیاش به زبان ایتالیایی را این طور روایت می کند: «رابطه من با ایتالیا از همین ابتدا همان قدر شنیداری است که دیداری. ماشین زیاد نیست ولی شهر پرهیاهوست. هوش و حواسم معطوف صداهایی است که دوست دارم: صدای گفت و گوها، عبارت ها، و کلماتی که هر جا می روم میشنوم. انگار سراسرِ شهر صحنه تئاتری باشد که در آن مخاطبان اندک بیقرار، پیش از شروع تئاتر، در حال گپ و گفتند. چه چیز میفهمم؟ زیباست، شکی در آن نیست، ولی زیبایی بخشی از آن محسوب نمیشود. شبیه زبانی است که باید با آن وارد رابطه عاشقانه شوم. شبیه آدمی که روزی تصادفی دیدهام و بی درنگ با او رابطهای حس کردهام، و خود را به او علاقمند مییابم. انگار سالهاست میشناختهامش، گرچه هنوز هم همه چیز برای کشف کردن مانده.»
* منظورم این بود که آیا لاهیری با نوشتن این کتاب قصد داشته اعلام کند که در آستانه یک تغییر و تحول فکری و ادبی است؟ کما اینکه در مقدمه خود در این کتاب مینویسد که از سال ۲۰۱۶ دیگر داستانی تالیف نکرده و در واقع بخش زیادی از عمرش را صرف آموختن زبانی تازه کرده است.
آنچه من در مسیری که خانم لاهیری پیموده دیدهام این است که او، به شیوه همه نویسندگان خلاق، پنجره ذهن خود را به روی امکانهای گوناگون و فرصتهایی نمیبندد که زندگی در اختیارش میگذارد. از این منظر است که ناگهان تصمیم میگیرد دیگر به انگلیسی چیزی نخواند و ننویسد و زبانی تازه بیاموزد. و از همین منظر است که در کتاب تازهاش که آن را هم به ایتالیایی نوشته و من در حال ترجمه اش هستم، به تاملاتی در باب جلد کتاب پرداخته است. بیش از اینکه بحث تغییر و تحول باشد، بحث شهامت کشف کردن و خطر کردن است.
* لاهیری نویسنده پرمخاطبی است و داستانهایی انسانی مینویسد. آثاری که در آنها شرحی دقیق از فراز و فرودهای زندگی انسان در ساختار زندگی مدرن روایت میشود. چرا روایت غیرداستانی و تقریبا مستند او از خودش باید خواندنی و جذاب باشد؟ از این منظر چنین سوالی را میپرسم که شما خود از شیفتگان این کتاب هستید. در رواقع میخواهم بدانم چقدر در این کتاب از منظر نثر و نگارش و حتی جهانبینی و انسانشناسی با لاهیری داستاننویس مواجه هستیم و چقدر با نویسندهای که سعی کرده مستندنگار باشد؟
جذابیت «به عبارت دیگر» این است که نگاه نکته سنج و موشکافانه جومپا لاهیری که همواره به داستانهای او قدرت بخشیده اینجا هم به کمک تم کتاب میآید و خواننده را درگیر تجربههایی در فرایند یادگیری زبان تازه میکند که چه بسا خودش هم داشته ولی از آنها غافل بوده یا فراموششان کرده است.
از سوی دیگر لاهیری داستاننویس است و جز دو داستان کوتاه تازهای که در این کتاب از او میخوانیم، خرده روایتهایی از زندگی او در ایتالیا و آمریکا را هم می بینیم. مثلا به این روایت توجهتان میدهم: چند روز پیش از تعطیلات وسط ماه اوت همراه خانوادهام به رم میروم. شب دوم، وقتی به خانه میرسیم، میبینیم در باز نمیشود. پیش از آن، بدون مشکل باز میشد. حالا، هر قدر که هم زور میزنم، کلید توی قفل نمیچرخد.
هیچکس جز ما در ساختمان نیست. هیچ سند و مدرکی نداریم، هنوز تلفن فعال نداریم، هیچ دوست و آشنایی را نمیشناسیم. به هتل آن دست خیابان میروم و کمک میخواهم؛ دو تا از کارمندان هتل هم میآیند ولی نمیتوانند در را باز کنند. صاحبخانههای ما به تعطیلات رفتهاند، به کالابریا. فرزندان من، ناراحت و گرسنه، مینالند و میگویند میخواهند بیمعطلی به آمریکا برگردند.
* بگذارید سوالم را اینگونه طرح کنم. در مقدمه شما خواندم که این اثر را باید کتابی در ستایش زبان دانست. چه چیزی به باور شما لاهیری را به عیان کردن چنین ستایشی وادار کرده است؟
دغدغه همیشگی جومپا لاهیری زبان، غربت و هویت بوده و هست؛ چه هنگامی که رمان همنام و گودی- که بسیار رمان خوبی است و جای تعجب است که خوانندگان مشتاق ایرانی از نظرشان دور مانده- را مینوشت، و چه زمانی که از تجربه آموختن زبان ایتالیایی مینویسد. خودش در این زمینه میگوید: از یک منظر، من به یک جور غربت زبانی عادت دارم. زبان مادری من، بنگالی، در آمریکا بیگانه است. وقتی در کشوری زندگی میکنی که زبان خودت خارجی شمرده میشود، حسی مستمر از غریبگی را حس میکنی. تو به زبانی مرموز، زبانی ناشناخته حرف می زنی که هیچ گونه همخوانی با محیط ندارد. این فقدان همخوانی در درونت فاصلهای ایجاد میکند.
و در جایی دیگر هم میگوید: در مورد من، فاصلهای دیگر، و جداییِ دیگری هم در کار است. من بنگالی را هم کاملا بلد نیستم. نمیدانم چطور آن را میخوانند، یا حتی مینویسند. وقت حرف زدن به بنگالی ته لهجه دارم، بر آن مسلط نیستم، و از این رو میان بنگالی و خودم همیشه انفصالی حس کردهام. در نتیجه، تناقض آمیز است که زبان مادری خود را نیز زبانی بیگانه می بینم.
نظر شما