به گزارش خبرگزاری مهر، علیرضا زاکانی نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در قالب یک بیانیه تفصیلی بحث هایی درباره مبانی نظری پیشرفت ایران اسلامی را طرح کرد.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
مبانی نظری ما
مقدمه:
سال هاست که یک مسأله جدی پیش روی اندیشمندان و سیاست ورزان جامعه ما رخ نموده که گاه خود را در قامت مجادلات سخت فرهنگی و یا سیاسی بازتولید کرده است: پرسش درباره «چگونگی پیشرفت و توسعه در ایران».
در این نوشتار می کوشم مبانی نظری خویش را به نحو مختصر، با نگاهی به لایه ها و مبانی توسعه غربی بازشناسی کرده و در برابر، ایده های روشنی برای صورت بندی مسأله پیشرفت در ایران ارائه نمایم.
پیش بینی می شود مطالعه و تعمق در مفاهیم مطرح شده در این یادداشت، از جانب خواص جامعه و به ویژه صاحبان فکر، اهالی فرهنگ و سیاستمداران، بتواند راه های نوینی برای «نظام برنامه ریزی کلان» در ایران اسلامی بگشاید و آینده دولت ها را به سمت و سوی تحقق «الگوی نوین پیشرفت اسلامی ایرانی »، جهت دهد. ان شاء الله
یک گزارش سرنوشت ساز از تاریخ
مرور تاریخ، از یک واقعیت خاص به ما گزارش می دهد. از قرن چهاردهم میلادی به این سو، در غرب عالم، به تدریج یک تحول اساسی رقم خورده است. تحولی که سرانجام آن به یک نوع خاص از شکوفایی عظیم اقتصادی در برخی کشورها انجامیده است. پس از جنگ های جهانی و پایان یافتن شیوه کهن استعمار، مشاهده می شود که کشورها به دو گونه کاملا متفاوت تبدیل شده اند؛ کشورهای «توسعه یافته» و «توسعه نیافته». گروه اول آن هایی هستند که از منظر شاخص های بهره مندی نظیر تولید، رفاه، درآمد، بهداشت، آموزش، تغذیه و ... در وضعیت بسیار بالاتری نسبت به دسته دیگر از کشورها قرار می گیرند. (البته دقت شود که این نامگذاری و طبقه بندی هم از جانب خود غربی ها و برای اهداف خاص، صورت بندی شده است.)
جنس جدیدی از سؤالات پیش روی کشورها
به واسطه این نوع از تقسیم بندی، سؤال های مهم و مؤثری در عالم سیاست و اقتصاد پدیدار شده است:
تحول در کشورهای غربی چگونه رخ داده است؟ ماهیت آن کدام است؟ چرا بقیه کشورهای عقب مانده از این تحول سهمی نداشته اند؟ کشورهای توسعه نیافته، باید چه مسیری را برای رسیدن به وضعیت کشورهای برتر، انتخاب کنند؟
برای پاسخ به این سؤالات، جنس جدیدی از دانش با عنوان دانش توسعه، ایجاد شده است که به یک معنا علمی میان رشته ای محسوب شده، اما به صورت جدی پایه های خود را در علم اقتصاد و کمتر در جامعه شناسی، استوار ساخته است.
اساسی ترین مجادله ایرانی تاریخ معاصر
سال هاست که اصلی ترین مجادله در تاریخ معاصر ایران نیز به همین سؤالات تعلق یافته است؛ سؤال برای یافتن پاسخ این پرسش که چرا ایران ظرفیت های تمدنی خود را از دست داده و به فاصله خیلی زیاد از کشورهای توسعه یافته، در وضعیت عقب ماندگی، درجا زده است.
این سؤال چند صد ساله، هنوز هم پیش روی ماست و هر جریان فکری، فرهنگی وسیاسی ، باید خود را ملزم بداند برای پاسخ آن، دیدگاه های روشنی ارائه کند. چرا که این دیدگاه در هر سطح، خواهد توانست تنظیم کننده سیاست ها، کنش ها و برنامه های حکومتی و اجرایی آن جریان باشد.
هر جریان فکری، فرهنگی وسیاسی باید بتواند نوعی از نظریه مبنایی را ارائه کند که تا حد ممکن، قدرت توضیح داشته باشد و بتواند امر پیشرفت را در عام ترین و جامع ترین حالت، تصویر و توصیف کند.
هسته سخت الگوی توسعه غربی
در مقدمه کار باید به صورت صحیح و منصفانه، ماجرای توسعه در کشورهای غربی را شناسایی کرد و ابعاد، لایه ها و هسته های آن را پیدا نمود.
توسعه غربی، یک هسته سخت و مرکزی دارد. این هسته بر نوع تلقی غرب، از انسان استوار است. به یک معنا می توان مفهوم «اومانیسم» را به منزله مفهوم پایه همه تحولات دوران جدید غرب، در نظر گرفت. اومانیسم یک نظریه انسان شناسانه در مورد واقعیت انسان در دوران جدید غرب است. در این نوع از نگاه، جایگاه انسان، در مقابل جایگاه خدا ارتقاء یافته و به تعبیری، انسان نه به «جایگاه خدا» که به «جای خدا» تکیه می زند. عملا رابطه انسان با عالم ماوراء ماده قطع می شود و حد و اندازه خدا را به جایگاه یک ساعت ساز ماهری تقلیل می دهد که پس از ساخت ساعت، از سمت خود استعفا داده و بیرون گود نشسته و صرفاً مشاهده می کند. در این دیدگاه انسان منکر خالقیت خدا نمی شود، اما مدیریت و ربوبیت مستمر را از او خلع کرده و خودش به تنهایی زمام امور را به دست می گیرد. ارتباط با وحی قطع می شود. عقل آدمیزاد منزلتی بس بزرگ پیدا می کند. همه اتفاق ها و پدیده های طبیعی، از طریق نظام علت و معلول صرفاً مادی توضیح داده شده و در نتیجه طبیعت گرایی منشأ تجربه گرایی می شود. برای همین روش های فهم آدمی در روش های تجربی منحصر شده و شناخت صرفا توسط حواس آدمی به دست می آید. عوامل غیر قابل کشف و کنترل توسط عقل، به حساب موهومات گذاشته می شود. رابطه انسان و خدا مسکوت گذاشته شده و انسان، تا آنجا که ممکن است مادی و زمینی می شود. خود را از قید هرگونه ماوراء ماده آزاد می بیند و خود را بر طبیعت مسلط می داند. خود را صاحب اختیار همه چیز و همه جا می پندارد و در ادامه این مسیر است که «آزادی» ظاهراً به مهمترین مسأله و معیار و خصوصیت انسان جدید غربی تبدیل می شود.
جریانات تحولی غرب، عموماً مبتنی بر همین دیدگاه شکل گرفته و رشد می کند.
همه هدف زندگی، میل به لذت مادی
با این دیدگاه با انضمام «اصالت فرد» در مقابل «اصالت جامعه»، همه محدودیت هایی را که اهداف و امکانات جامعه می توانست برای فرد ایجاد نماید، از پیش روی فرد برداشته می شود. اصلی ترین اهداف این نوع زندگی، صرفا در حد اهداف فردی باقی می ماند و انسان تماماً مادی شده، اصل زندگی را در فایده و لذت معنا می کند. جلب و جذب منافع مادی فردی به یک اولویت فراگیر تبدیل می شود. این نوع از انسان جدید، حالا گمان می برد از همه قیدها آزاد است و به برکت عقل نامحدود خود (عقل محاسبه گر) می تواند بهترین انتخاب ها را از میان انتخاب های بی شمار برگزیند و با شاخصه منفعت مادی یکی از بهترین ها را برای خود انتخاب کند.
او به دنبال آن است که سود مادی خود را به بالاترین حد رسانده (حوزه اقتصاد) و قوانینی را تصویب کند که اختیارات فرد را حداکثر کرده و منفعت فردی را تضمین و تأمین نماید(حوزه سیاست).
برای همین از منظر دانشمندان غربی، این نوع انسان با عنوان «انسان اقتصادی» نامگذاری می شود. تمام تحولات و دستاوردهای جدید غرب، از منظر اقتصاد قابل توضیح شده و این به معنای اتم کلمه، مصداق «توسعه یافتگی» تلقی می شود.
نظام تمدنی غرب، مجموع صورت مسائل انسانی اجتماعی را به نظام مسائل اقتصادی تقلیل و تنزل داده است. او با تدوین مدل برنامه های توسعه، به دنبال تأمین شاخص های صرفا اقتصادی است، آن هم با تعقیب شاخص های اقتصاد آزاد. با این توضیح که عمدهترین و شاید تنها هدف نظام اقتصاد آزاد، در زندگی مصرفی فردی حداکثرسازی لذت و در زندگی تولیدی حداکثرسازی سود است و مهمترین و تنها هدف هر دو در سطح کلان و ملی اقتصادی، فقط رشد اقتصادی است. آرمانهای اقتصادی چونان اشتغال کامل و حفظ منابع تولیدی را نسبت به رشد اقتصادی یک هدف واسطهای و وسیلهای تلقی میکنند.
با این تعریف، برنامه های توسعه غربی به دنبال تأمین رشد اقتصادی است و بقیه خرده نظام ها نظیر فرهنگ و سیاست و امنیت، نیز بایستی به خدمت اقتصاد در آیند.
نگاه های واداده در ایران
برخی روشنفکران در جامعه ایرانی، با مطاله شیوه های تحول تمدنی غرب، به این نتیجه رسیده اند که تنها راه جبران عقب ماندگی ها در ایران نیز، پیمودن همان مسیری است که در طول چندصد سال، نظامات غربی، پیموده اند. آن ها غرب را به عنوان یک «کلِ مطلوب» ـ یعنی غرب به مثابه توسعه ـ معرفی می کنند و برای آن نظریه پردازی می کنند. آن ها غرب را محصول «تحقق تمام قد انسان» می دانند. ویژگی های تمدنی آن را غیر قابل دور زدن دانسته و آن را به شدت برای جامعه ایرانی تجویز می کنند. میگویند فرهنگ غرب در خطوط اصلی آن دموکراسی، لیبرالیسم، فردگرایی، حقوق بشر، همجنس بازی، گریز از پایبندی های دینی، عبور از خانواده، ویژگی هایی است که باید در هر جامعه عقب افتاده نهادینه شده تا بتواند به افق مطلوب عالم – یعنی همان تمدن غربی – دست پیدا کند. آن ها اصرار دارند به دیگران بقبولانند که راه توسعه همین مسیر است و لاغیر و هر تجربه غیر از این محکوم به شکست و اتلاف کننده زمان است.
آیا انسان، همان حیوان خواهشگر است؟
آن ها در توضیح استدلال خود می کوشند مبانی زندگی غربی را در جایگاه مبانی مستتر در فطرت انسان معرفی کنند. می گویند انسان همچون تمامی حیوانات دیگر، موجودی است خواهشگر، اساسی ترین وجه مشترکی که میان حیوانات می توان سراغ کرد این است که تمامی آنها با جدیت تمام و گاه با مایه گذاشتن جان، در پی تامین امیال خود به حرکت در می آیند. اعم از اینکه با تامین آن به لذتی دست یابند یا از رنجی برهند. انسان از این حیث در عداد حیوانات و بلکه در رأس آنها قرار می گیرد، زیرا انسان نه تنها عموم امیال حیوانات را، بعضا به شدت و قوت بیشتری دارد، بلکه امیال او تنوع بیشتری نیز به خود می گیرد. تفاوت اساسی و مهمی که انسان را از حیوان جدا می کند این است که انسان برای تحقق امیال خود به ابزاری به نام عقل مجهز است که به او امکان می دهد برای نیل به مقاصد طبیعی خود ابزارسازی کند، اعم از آن که این ابزار از جنس حیله های فکری و یا وسائل مادی باشد.
ویژگی های غربی الگوی توسعه
در این میان به عنوان ویژگی ها و شاخصه های این نوع از توسعه یافتگی، به اجمال می توان به موارد زیر اشاره کرد:
انسان دارای خصوصیات ثابت، جهانی و قابل تعمیم است. برای همین است که می توان الگوی زندگی کنونی غرب را به عنوان یک الگوی زیست جهانی و همیشگی، تعقیب کرد.
هدف این انسان، حداکثرسازی تحقق تمایلات مادی و لذائذ حیوانی است.
عقل انسانی، به عنوان تنها تفاوت انسان با حیوان، باید در خدمت تحقق تمایلات حیوانی او (یعنی همه تمایلات او) قرار گیرد.
تحقق تمایلات مادی انسان، به وسیله عقل ابزارساز آدمی، در عریان ترین وجه، خود را در نظام زندگی اقتصادی نشان می دهد.
نظام زندگی اقتصادی، نقش مدار، رهبر و هسته مرکزی الگوی زیست غربی را تشکیل می دهد.
در این چارچوب نظری، الگوی زیست غربی، مطلوب است و بالاجبار همه افراد و جوامع انسانی به سمت تحقق آن خواهند رفت.
آنگاه که همه جوامع به خصوصیات دوران نوین غرب نائل بیایند، پیشرفت جوامع و تاریخ، پایان خواهد یافت.
از آن سو که جامعه پیشرفته، جامعه غربی است، حرکت کشورها به سمت آن، مسیر «در حال توسعه بودن» است.
از آنجا که فرایند غربی شدن به معنای توسعه اقتصادی تلقی می شود، پس ادبیات رایج توسعه اساساً یا اقتصادی است یا تحت تسلط ادبیات اقتصادی ارائه می شود.
در این چارچوب نظری اخلاق، معرفت، سیاست، فرهنگ و همه ابعاد و نظامات دیگر زندگی آنگاه در خدمت پیشرفت زندگی خواهند بود که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشند.
اساساً علمی نافع قلمداد می گردد که دارای منافع اقتصادی باشد، فرهنگ باید متناسب با اقتضائات توسعه تغییر یابد و سیاست ورزی نیز آنگاه کارآمد خواهد بود که در خدمت پیشرفت اقتصادی باشد.
آنگاه که شاخص های توسعه برشمرده می شود عموم این شاخص ها اقتصادی هستند و تمامی آنها میزان توفیق اقتصاد را برای رهبری همه نظام های زندگی اندازه گیری می کنند.
تمایز مفهوم «پیشرفت» از «توسعه»
اما در چارچوب مبانی و معارف انقلاب اسلامی، برای تمایز با «مفهوم توسعه»، از مفهوم «پیشرفت» استفاده می شود. این «انتخاب» در روند تکاملی اندیشه و عمل در ظرف گفتمانی انقلاب اسلامی، ناظر به یک پیشینه در تاریخ معاصر ایران بوده است.
نقطه آغاز توجه به این موضوع در کوران حوادث دوران مشروطه اتفاق افتاد. در آن دوران، «مفهوم ترقی» ـ که عمدتاً بیانگر یک رویکرد مثبت به تجربه غربی توسعه بود ـ به عنوان ظرف گفتمانی آن برگزیده شد. در تداوم همین مسیر در دوران پهلوی دوم و ناظر به ادبیات مارکسیستی، «مفهوم تکامل» برای بیان همین منظور برگزیده شد. همزمان با آن ملی گراها نیز با اندیشه ناسیونالیسم جدید و جمعی دیگر با تکیه بر باستان گرایی، « توسعه غربی » را پیگیری و تجویز می کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه« عمل» همچنان این رویکرد هفت و هشتی (زیگزاگی) تا حدود زیادی ادامه یافت. رویکرد برنامه های توسعه، در دهه نخست انقلاب با توجیه عدالت خواهی و البته متناسب تر با روحیه انقلابی، شرق گراتر بود. پس از پیروزی در جنگ ـ که با سقوط عملی مارکسیست ها همزمان شده بود ـ برنامه های توسعه، غرب گراتر شد. اما در طول همه این دوران تا کنون، رهبران انقلاب با تلاش نظری و عملی زائدالوصفی از انحراف جهت گیری های اصلی انقلاب جلوگیری کردند.
از منظر رهبران انقلاب اسلامی نظریه یا الگوی اسلامی پیشرفت یک نظریه یا الگوی نه شرقی و نه غربی است که از مبانی و معارف اسلامی برآمده است و در گام نخست در ایران و آنگاه در سایر جوامع اسلامی تحقق پیدا خواهد کرد و نهایتاً برای همه کشورهای جهان الگو شده و برپایه آن تمدنی شکل خواهد پذیرفت.
البته استفاده مفهوم پیشرفت به جای توسعه از دهه هفتاد از سوی مقام معظم رهبری(مدظله العالی) به کار می رفت اما در تاریخ ۱۹/۲/۱۳۸۴در یک سخنرانی در دیدار با مردم کرمان برای اولین بار ایده الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را مطرح نمودند و سپس در تاریخ ۲۷/۲/۱۳۸۸در کردستان به تفصیل بیشتر به تبیین ماهیت این موضوع با توجه به تفاوت آن با رویکرد غربی توسعه پرداختند که با دغدغه مندی های جامعه علمی در نشست های راهبردی با مشارکت اندیشمندان این حوزه، نقطه عطفی در پیگیری مستمر این موضوع رقم زده شده است.
پیشرفت اسلامی
نظریه پیشرفت اسلامی نیز بر مدار هسته سخت آن یعنی نوع نگاه اسلام به «انسان» و تمام هستی مرتبط و موثر بر انسان به سامان می شود. در همین چارچوب نظری، مفهوم «خلافت الهی انسان» در منظومه مبانی و معارف اسلامی نقشی متناظر با مفهوم «اومانیسم» را در منظومه اندیشه غربی ایفاء می کند. خلافت انسان به معنای جانشینی انسان از سوی خداوند است. چنانکه اومانیسم جایگزینی انسان به جای خدا بود.
بر اساس آیات قرآن، همه انسان ها بالقوه جانشین خدا آفریده شده اند. وجود انسان ها هر اندازه به صفات الهی متصف شود حقیقت جانشینی، بیشتر محقق می شود. بر اساس این مبانی انسان تا آن حد می تواند تعالی و ارزش وجودی پیدا کند که کارهای خدایی از او صادر شود. به بیان دیگر، انسان تنها موجودی است که میتواند به نیابت از خداوند در زمین کارهای خدایی انجام داده و به مقامی از تکامل و پیشرفت برسد که تجلی اسماء و صفات او گردیده و خداگونه شود، بر تمام موجودات دیگر اشراف پیدا نماید و به تدبیر امور آنها بپردازد.
برخی ویژگی های منظومه معارف پشتوانه «پیشرفت» و نتایج حاصله
در این منظومه فکری می توان به صورت اختصار به ممیزات و ویژگی های زیر اشاره کرد:
انسان به اذن خداوند، جانشین او در زمین است و می تواند در سیر تکاملی خود تجلی اسماء و صفات او شود.
ملاک جانشینی انسان برای خدا، قدرت ویژه عقلی و علمی اوست. بنابراین هر اندازه انسان عالم تر شود انسان تر خواهد بود و در نتیجه، مقام خلافت الهی، بیشتر در او فعلیت می یابد تا در قامت انسان کامل واسطه فیض الهی شود.
انسان برخلاف سایر موجودات، نظیر فرشتگان یا حیوانات دارای هستی محقق و بالفعل نیست، بلکه انسان موجودی است که صیرورت و شدن از مختصات ذاتی او به شمار میرود. انسان همواره در حال صیرورت و شدن است. انسان در یک سیر تحولی مداوم همواره هستی خود را باز تولید میکند و به هر میزان که ظرفیتهای وجودی خود را از قوه به فعل تبدیل نماید و اقتضائات خلافت الهی را محقق سازد، هستی و هویت جدیدی پیدا میکند.
ویژگی اساسی انسان در این چارچوب نظری «صیرورت و شدن مستمر انسان به سوی کمال مطلق» با استفاده از همه ظرفیت های هستی موثر بر اوست.
حرکت و تغییر به عنوان مشهودترین خصوصیت حیات دنیوی و حیات انسانی در این دنیا فقط در قلمرو عوارض، ظواهر و نمودها نیست، بلکه ذات، جوهر و تمام هستی همه موجودات متغیر از جمله انسان در حال حرکت و تغییر وجودی پیوسته از قوه به فعل می باشند.
خلق مدام و صیرورت مستمر وجودی عالم و آدم بهترین جلوه گاه مشاهده توحید ربوبی به عنوان تفاوت اصلی نگاه اسلام به نقش خدای کریم در تداوم جهان در مقایسه با سایر مکاتب است. در یک کلام اگر وجود خالق برای خلق نخستین، عقلا ضرورت دارد، وجود «رب» برای خلق صیرورت وجودی مستمر عالم و آدم نیز عقلا ضرورت دارد.
انسان در نقطه آغاز حیات خویش، به گونه طبیعت مادی و محسوس است و در نتیجه با روش و ابزار شناخت طبیعت قابل شناخت است. اما با تغییر تدریجی وجودی به یک وجود «مجرد» تبدیل می شود که با ابزار شناخت طبیعت قابل شناخت نخواهد بود.
در یک نگاه اجمالی، مصادیق اصلی گرایشات فطری انسان، که از عشق به کمال مطلق منشعب می شوند، عبارتند از: ۱ـ حقیقت طلبی ۲ـ میل به جاودانگی ۳ـ راحت طلبی ۴ـ لذت طلبی ۵ـ عشق ورزی ۶ـ زیبائی دوستی ۷ـ میل به پرستش ۸ـ قدرت طلبی ۹ـ آزادی خواهی ۱۰ـ حب به فضائل اخلاقی (البته ممکن است بر این فهرست افزوده شود.)
همه این تمایلات فطری بر تمایل فطری اساسی «حب ذات» استوار است. انسان مفطور به این است که منبعث از حب ذات این تمایلات فطری خود را به حداکثر برساند. حب ذات مبنا و پایه و منشأ گرایش های فطری است و کمال طلبی معیار و ملاک و عیار آن است. کمال طلبی دقیقاً نقش میل به حداکثر سازی را در منفعت طلبی در نمونه غربی انسان ایفاء می کند. بنابراین کمال طلبی بر همه گرایش های انسان سایه افکنده است.
انسان در هر مرتبه ای که در بهره مندی از هر چیزی قرار دارد افزون تر و بالاتر آن را می خواهد. اگر به انسان همه برخورداری های ممکن در قلمرو همه گرایش های و دانش های فطری در این دنیا اعطا شود او بالاتر و بیشتر آن را می خواهد. انسان به دنبال آن است که همه برخورداری های خویش را بی نهایت کند.
زیرساخت اساسی پیشرفت اسلامی، بر مدار «نظام تعلیم و تربیت» بر پایه « فرهنگ» شکل خواهد گرفت و آغاز تحول و صیرورت در وجود آدمی در عقلانیت و تفکر آدمی رقم خواهد خورد.
تحول و پیشرفت در زندگی آدمی در همه عرصه های حیات وی - فرهنگی و اجتماعی ، علم و فن آوری، اقتصادی وسیاسی - با تعلیم و تعلم آغاز شده و به بهترین صورت به انجام می رسد. از این روتشخیص و تعیین و اندازه گیری سطح پیشرفت جوامع و مقایسه آن ها با یکدیگر و نیز مقایسه آن ها با گذشته خود، شاخص هایی از سنخ خویش می طلبد.
هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت
بنابراین هسته سخت نظریه اسلامی پیشرفت، «انسانِ در حال تغییر مستمر و پایان ناپذیر به سمت بی نهایت مطلق» است. انسانی که آجر به آجر هویت خویش را با کمک داشته های ذاتی خود می سازد. داشته هایی که با انباشت فرآورده های خویش سعه وجودی می یابد و در نتیجه در انسان سازی قوی تر از پیش عمل می کند.
نظریه فطرت نشان میدهد که انسانِ عقلانی غربی، یک «انسان ناقص» است. بر این اساس، انسان به خوبی خواهد یافت که مقصد او در کاملترین نقطه ممکن این سیر کمالی خدای متعال بوده است. با تجلی صفات الهی در وجود انسان، حرکت به سمت بی نهایت، آدمی را به ساحل آرامش خواهد رساند.
در این چارچوب نظری، انسان در عالم ماده با سپری کردن مرحله جمادی، نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی صعود می کند. بنابراین، انسان باید خویشتن را کامل کند مشوق به کمال نیز در فطرت او نهاده شده به گونه ای که عشق به کمال، غایت همه حرکات و شدن های اوست.
انسان، این سیر و صیرورت را چگونه تحقق می بخشد؟
انسان با قوای گوناگونی که دارد برای تحقق مقصدی که برمی گزیند مراتب وجودی خود را با «عمل» خود می سازد. در همین چارچوب نظری انسان دارای چهار قوه غضب، شهوت، وهم و عقل است. با تسلط قوه غضب انسان به موجودی درنده و با تسلط قوه شهوت به بهیمه و با تسلط قوه وهم به شیطان تبدیل می شود. اما اگر قوه عقل را بر سایر قوای وجودی خود مسلط کند به فرشته، تعالی و تکامل می یابد. بنابراین انسان در اثر حرکت جوهری و اشتداد وجودی به مراتب وجودی متناسب با عمل خود نائل می شود.
پیشرفت یا پسرفت؟
در این چارچوب نظری پیشرفت یا پسرفت، به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت دیگر اجتماعی، زمانی اتفاق می افتد که ظرفیت ها و نهادهای اجتماعی ذخیره کننده محصولات ناشی از تحقق تمایلات فطری با ناتوانی و محدودیت روبرو شوند. در این صورت این ظرفیت ها و نهادهای اجتماعی باید جای خود رابه ظرفیت ها و نهادهای اجتماعی دیگر بدهند که از توانائی ها و ظرفیت بالاتری برای این ذخیره سازی برخوردار باشند.
حال اگر این تحول با مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی صورت پذیرد، جامعه با پیشرفت روبرو شده است، اما اگر افراد یک جامعه به جای اینکه با مدیریت قوای انسانی، قوای حیوانی خود را در خدمت تحقق تمایلات ذاتی خود قرار دهند، قوای انسانی را زیر سلطه قوای حیوانی قرار دهند و تمایلات خویش را بوسیله قوای حیوانی محقق سازند، این تحول اجتماعی پسرفت خواهد بود.
قوای حیوانی به گونه ای هستند که بسیاری از تمایلات فطری آدمی را نمی شناسند و به صورت طبیعی در خدمت آن دسته از تمایلاتی که برای آن ها قابل فهم است قرار می گیرند. مساله روشن است در این صورت قوای حیوانی مثل قوه شهوت در خدمت تحقق تمایل ذاتی لذت طلبی قرار خواهد گرفت و در نتیجه سایر تمایلات تعطیل خواهند شد و ممکن است افراد دارای فطرت ثانویه گردند. فطرت ثانویه حالتی است که برخی از گرایشات متعالی در وی خواهد مرد بنابراین با افرادی روبرو خواهیم بود که تمایل چندانی به حقیقت طلبی، فضائل اخلاقی و... نخواهد داشت، چرا؟ زیرا رهآورد قدرت طلبی و لذت طلبی ناشی از به کارگیری مفرط قوه غضب و قوه شهوت در نهادهای اجتماعی ذخیره می شود و جامعه و نهادهای با این خصوصیت در کنار سایر قوای حیوانی در خدمت تحقق این امیال قرار می گیرند و بالطبع این حالت به صورت به هم فزاینده ادامه خواهد یافت. در این صورت است که نهادهای اجتماعی موجود به نفع نهادهای اجتماعی که ظرف و ظرفیت خدمات رسانی به این فطرت ثانوی را خواهند داشت جابجا و متحول خواهند شد و این تحول به معنای پسرفت خواهد بود، زیرا جامعه حیوانی تر می شود.
وضعیت توسعه در غرب
هر اندازه که در هر ظرفیت معین اجتماعی نیز تمایلات لذت طلبی و منفعت طلبی بیشتر محقق شود جامعه توسعه نیافته تر خواهد بود. براین اساس از آن سو که نهادهای اجتماعی و نیز قوای حیوانی در شرایط کنونی زندگانی مغرب زمین در حال گسترش و توسعه حکمرانی قوای حیوانی برای تحقق امیال لذت طلبی و منفعت طلبی آدمی هستند در حقیقت به جای توسعه پسرفت در حال گسترش است. در این صورت همه قوای انسانی نظیر عقل تحت مدیریت قوای حیوانی نظیر شهوت و غضب در خدمت تحقق این امیال قرار خواهند گرفت.
کمال طلبی انسان
بنابراین انسان همیشه و در هر شرایط تاریخی و اجتماعی تلاش می کند تا فضیلت خواهی، حقیقت طلبی، قدرت طلبی، لذت طلبی، میل به جاودانگی، زیبایی دوستی، میل به پرستش، میل به آزادی، منفعت طلبی و میل به محبت و دوستی را به سمت کمال مطلق به وسیله قوه عقل، قوه خیال، قوه ابداع و نوآوری، قدرت زندگی اجتماعی، قوای حیوانی و قوای نباتی، تا حداکثر ممکن محقق سازد. بر این اساس عقل و زندگی اجتماعی و قدرت نوآوری مانند قوای حیوانی و نباتی انسان ابزاری اند که در خدمت تحقق گرایش های وی قرار می گیرند.
بنابراین تمام مکاسب بشر در قلمرو فرهنگ و تمدن محصول کمال طلبی انسان در قلمرو همه گرایش های فطری است که به وسیله داشته های ذاتی انسان تولید شده اند. بر این اساس انسان در فرایند کمال طلبی بی منتهای خویش با تحقق عینی تمایلات فطری خود به آفرینش های گوناگون در طول تاریخ دست می زند و محصول این آفرینش در متن تاریخ و جامعه ذخیره می شود و با جاری شدن در متن جامعه خاصیت برهم افزایی نیز پیدا می کند. بنابراین ذخیره و انباره ثروت، قدرت، دانش، فضائل اخلاقی، ایمان و باورها و غیره در متن جامعه محصول تحقق حداکثری این گرایش های ذاتی آدمی است که بر هم انباشته می شود. بر اساس این دیدگاه فرد و جامعه هر دو دارای حیثیت وجودی هستند. هر اندازه جامعه از ذخایر بیشتر برخوردار باشد، فرد بیشتر و کامل تر می تواند گرایش های فطری خود را محقق سازد و فرد در چنین شرایطی بر ذخایر جامعه بیش از پیش می افزاید، بنابراین به نظر می رسد در طول تاریخ هر چه به جلوتر آمده ایم هم بر فردیت فرد افزوده می شود هم بر ذخایر و موجودیت جامعه و این دقیقاً به معنای پیشرفت است.
پیشرفت عمودی یا افقی
بر این اساس هر گاه که به حداکثر سازی کمال طلبانه تمایلات فردی در یک شرایط، ظرف و ظرفیت ثابت اجتماعی توجه داریم فرایند پیشرفت افقی و توسعه حقیقی مد نظر ماست و هر گاه که به دلیل انباشت فرآورده های تمایلات ذاتی انسان بیش از ظرفیت نهادهای اجتماعی نظر داریم ـ که در این صورت باید ظرف و ظرفیت نهادهای اجتماعی موجود جای خود را به ظرفیت های بالاتر اجتماعی بدهند ـ به پیشرفت عمودی و تکامل توجه کرده ایم و در یک کلام با پیشرفت اسلامی همزمان توسعه افقی و تکامل عمودی را مورد نظر قرار می دهیم.
هر اندازه ظرفیت های بیشتر و کامل تر اجتماعی در خدمت تعالی و کمال فطری آدمی قرار گیرد به معنای آن است که نهادهای اجتماعی بیش از گذشته می توانند کار ویژه خود را انجام دهند. بنابراین عدالت اجتماعی به عنوان جایگزینی هر چیز بر سر جای شایسته خود بیشتر محقق می شود. بر همین اساس است که در جامعه مهدوی هر فرد علی الاصول به کامل ترین وجه ممکن تمایلات فطری خود را محقق می سازد چنان که جامعه نیز بیشترین حد مساعدت خود را برای این تعالی به افراد خواهد داشت. یعنی فرد و جامعه در بالاترین حد نقطه کمال و پیشرفت و نیز بالاترین حد تحقق عدالت به معنای احقاق حقوق هر فرد و وضع هر چیز بر موضعش قرار می گیرد. از سوی دیگر این تعالی حداکثری به معنای تعالی معنوی حداکثری است. و از آن سو که هر فرد در حداکثر ممکن ویژگی های فردی خودش را محقق می سازد فردیت وی در کامل ترین نقطه ممکن محقق می شود. یعنی آزادی فردی نیز در نقطه کمال خود محقق می شود. بنابراین تمایلات فطری و داشته های فطری در نقطه کمال خود قرار می گیرند.
نتایج گونه های مختلف پیشرفت
اما و در هر صورت، این چارچوب نظری نتایج ذیل را در پی خواهد داشت:
انسانِ مبنای مدل غربی توسعه تنها دارای یک گرایش ذاتی است و آن هم منفعت طلبی و لذت طلبی برآمده از ذاتیات اوست و بس! این خصوصیت سبب می شود که قوه عقل انسان با مدیریت قوا و تمایلات حیوانی اداره شود.
همان گونه که توسعه با مقصود غربی آن به معنای تحقق حداکثری گرایشات منحصراً حیوانی انسان است، پیشرفت اسلامی به معنای تحقق حداکثری همه گرایشات فطری ویژه انسان به مثابه رشد همه کمالات انسانی خواهد بود.
مساله اساسی در مورد ماهیت اسلامی پیشرفت و ماهیت غربی توسعه در تفاوت «هسته مرکزی» این دو نظریه قلمداد گردید. هسته مرکزی نظریه غربی توسعه « انسانی است که با کمک عقل ابزارساز منفعت مادی خود را حداکثر می کند ». پیداست که این انسان در نظام اقتصادی به صورت عریان تر و خالص تر نقش آفرینی می کند و به همین دلیل، مدار توسعه در غرب، زندگی اقتصادی است که سایر ابعاد زندگی باید پیرو آن و بر مدار آن سامان گیرد. در حالی که نظام تعلیم و تربیت و به طور عام نظام فرهنگی ـ به جای نظام اقتصادی در مدل غربی توسعه ـ نقش هسته ی مرکزی الگوی اسلامی پیشرفت را ایفاء می کند.
ماهیت پیشرفت با هر تفسیری بر دو رکن اساسی حرکت وتغییر و جهت حرکت (هدف) استواراست. برهمین اساس است که غربیان مقصد را برای همه جوامع آنچنان که خود در دوران معاصر شده اند، تعریف می کنند و بر آنند که همه ملتها باید با همان راه و روش آنان به سمت وضعیت کنونی آنها حرکت کنند، تغییر وضعیتی که انسان تراز فرهنگ و فلسفه غرب به تمام قد محقق می شود. اما در نظریه اسلامی پیشرفت، اساس حرکت و جهت حرکت شناخته می شود اما پایان آن را تاکنون هیچ جامعه ای تجربه نکرده است. زیرا فرد و جامعه نه تنها به حقارتی که درمبانی غربی تصویر می کنند نیست بلکه در فرایند پیشرفت به سمت کمال بی نهایت برای تحقق همه ابعاد وجودی انسان در حال یک شدن مستمر است. بنابر این هرگام کمالی در جاری روند پیشرفت نسبت به ماقبل خود مقصد خواهد بود و پله ای نسبت به مابعد خود، از این رو پیشرفت اسلامی به معنای گسترش و تعالی همه ابعاد وجودی انسان به سمت بی نهایت، یعنی خداست.
پیشرفت افقی به معنای تحقق حداکثری تمایلات ذاتی در یک ظرف معین اجتماعی است. بر این اساس اگر فلسفه زندگی در غرب انحصار تمایلات فطری بشر را در منفعت طلبی و لذت طلبی به درستی فهمیده بود به نظر می رسد که خصوصیات و نهادهای اجتماعی و فرهنگی معاصر مغرب زمین زمینه تحقق حداکثری این گرایش ذاتی را فراهم ساخته است. بنابراین توسعه با تعاریف مرسوم در این چهارچوب نظری نیز جای خود را خواهد داشت. از این منظر روشن است که دانش مرسوم توسعه خصوصیات و ظرفیت اجتماعی و فرهنگی معاصر غرب را خصوصیات و ظرفیت جهانی و ابدی تلقی می کند که غیرقابل تغییر است. بنابراین بر اساس مبانی غربی پیشرفت عمودی با تعریفی که آوردیم موضوعاً معنا پیدا نمی کند. ضمن آنکه با حذف نقش سایر گرایش های فطری، پیشرفت افقی نیز با تعریفی که ارایه شد دارای مفهوم و مصداق جامع تر و البته کامل تر از مفهوم توسعه غربی است.
در این چارچوب نظری، در وجود هر فردی، تحقق هر کدام از تمایلات می تواند به صفر بسیار نزدیک شوند اما صفر شدن هر یک، خود به معنای بهره مندی از درجه صفر انسانیت است. بنابراین هیچ فرد انسانی وجود ندارد که از برخورداری از هیچ کدام از این گرایش ها محروم باشد.
هر فردی در عمل دارای ترکیب خاصی از این تمایلات است. این ترکیب خاص به معنای استعداد و آمادگی ویژه هر فرد است. بنابراین فطری بودن این احساس ها و گرایش ها همچون فطری بودن ادراکات و شناختها به معنای استعداد و تواناییهای بالقوه در نهاد انسان است، یعنی انسان در نهاد خود یک سلسله استعدادهای متعالی دارد که میتواند با فراهم کردن زمینه آن، استعدادهای خود را به فعلیت برساند، یا با از بین بردن زمینه، آنها را نابود کند.
بر اساس این الگو تأثیر تغییرات تحقق هر کدام از تمایلات، تحت تأثیر تمایلات دیگر نیز مورد توجه است. بنابراین لذت طلبی و زیبایی دوستی با میل بسیار پایین یا بسیار بالا به فضائل اخلاقی دو نوع متفاوت لذت طلبی و زیبایی دوستی را در فرد پدیدار می سازند. فرد در صورت نخست زمینی تر و در صورت دیگر آسمانی تر خواهد شد.
از منظر توحید ربوبی تداوم حیات انسانی انسان علاوه بر هدایت تکوینی به هدایت تشریعی (وحی) خداوند نیز نیازمند است، زیرا از آن رو که انسان و به پیروی از آن جامعه در حال تغییر مستمر است. آینده انسان و جوامع انسانی بیش از آن که قابل پیش بینی باشد قابل ساختن است. در چنین صورتی عقلاً ضروری است که آدمی بهترین راهها را با توجه به آثار رفتار خویشتن برای نیل به اهداف زندگی خود پیدا کند، باز عقلاً محال است که آدمی بتواند تمام آثار دنیوی و اخروی انتخاب ها و رفتارهای خود را به ویژه با توجه به اثر متقابل آن با همه سطوح مادی و مجرد هستی و نیز جامعه ی انسانی محاسبه کند. بر فرض امکان انجام چنین کاری، انجام آن هیچگاه توسط هیچ فرد و جامعه ای با توجه به هزینه های مادی و زمانی انجام آن عقلانی نیست، به همین دلیل است که افراد و جوامع برای انتخابهای خود به امور غیر عقلانی نظیر ارزشها، آداب، سنن، و حتی خرافات پناه می برند.
همان گونه که به تدریج روشن شد پیشرفت و یا پسرفت به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت اجتماعی دیگر است. براین اساس اگر انتقال و تحول اجتماعی با مدیریت عقل بشر بر سایر قوای انسانی صورت پذیرد مصداق پیشرفت خواهد بود. اما اگر سایر قوای وجودی قوای حیوانی و یا شیطانی با بهره گیری از توانایی های عقل بشری این تحول اجتماعی را رقم بزنند مصداق پسرفت خواهد بود که «توسعه غربی» در این چارچوب نظری، این گونه به نظر رسید. یکی از نتایج مهم این نوع نگاه به انسان، جامعه و پیشرفت، نتایج روش شناختی آن است.
تحولات اجتماعی و نیز تغییرات در بستر یک ظرف و ظرفیت معین و ثابت اجتماعی همیشه و لزوماً مثبت نیست. بنابراین پیشرفت و انحطاط هر دو امکان پذیرند، زیرا ممکن است افراد یک جامعه به جای مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی، قوای انسانی را با مدیریت قوای حیوانی به کار گیرند و تمایلات خویش را به وسیله قوای حیوانی محقق سازند.
بر اساس این چهارچوب نظری پیشرفت دقیقاً به مثابه عدالت به مثابه تعالی معنوی است. نوعی عینیت بین مصادیق این سه مفهوم و مطلوب اساسی به وجود خواهد آمد، حتی ممکن است بر آن باشیم که الفاظی هستند که دارای معنای واحد هستند. زیرا پیشرفت یعنی آنکه هر فرد هر اندازه کامل تر بتواند ترکیب ویژه تمایلات فطری خود را محقق سازد. تمایل به حقیقت طلبی، لذت طلبی، فضائل اخلاقی و غیره و این دقیقاً به معنای آن است که هر فرد هر اندازه کامل تر بتواند به حق خود دست یابد که دقیقاً با تعریف عدالت به مثابه اعطاء حق افراد به آنها، منطبق است و از سوی دیگر هر اندازه که در پی تحولات مستمر نهادها و ظرفیت های اجتماعی خدمات رسانی جامعه به تحقق تمایلات فطری آدمی افزایش یابد به معنای این خواهد بود که نهادهای اجتماعی از قبیل نهادهای اقتصادی، سیاسی، سلامت، خانواده، و دولت و غیره وظائف خویش را کامل تر انجام خواهند و در این صورت است که بر سر جای شایسته خویش نزدیک تر و نزدیک تر می شوند یعنی جامعه عادلانه تر خواهد شد. آن گاه که نهادهای اجتماعی هر اندازه به سوی روند رو به پیشرفت خود ادامه می دهند یعنی فرد را برای حرکت به سوی کمال مطلق مساعدت بیشتری می کنند در حقیقت فرد به سوی تعالی معنوی در حرکت است.
راهبرد اساسی پیشرفت در رویکرد اسلامی، سیاست گذاری، برنامه ریزی و مدیریت پیشرفت بر مدار «نظام تعلیم و تربیت» یا «نظام فرهنگی» است. این درحالی است که هنوز راهبرد اساسی تمام برنامه های توسعه کشور تا امروز براساس الگوی غربی توسعه است، که پیشرفت بر مدار نظام زندگی اقتصادی است. اگر الگوی پیشرفت جامعه بر مدار نظام تعلیم و تربیت شکل گرفت، نقطه آغاز تحول و صیرورت در وجود آدمی در عقلانیت و تفکر آدمی رقم می خورد، نظام تعلیم و تربیت، سازوکاری است که که به انسان این امکان را می دهد تا چگونگی مسیر منطقی استفاده از معلومات موجود را برای کشف مجهولات بیاموزد. تحول در زندگی آدمی با استدلال کردن آغاز میگردد. بنابر این عرصه تفکر نخستین عرصه پیشرفت خواهد بود.
در این چارچوب نظری برای تشخیص و تعیین و اندازه گیری سطح پیشرفت جوامع و مقایسه آن ها با یکدیگر و نیز مقایسه آن ها با گذشته خود، می توان شاخص هایی را مستند به مبانی معرفی نمود. برخی از آن ها عبارتند از: کمیت و کیفیت تعلیم و تربیت، فضائل انسانی، خلاقیت، تقدم مصالح اجتماعی بر منافع فردی، رضایت از زندگی، تغییرات متناسب قوانین و نهادهای اجتماعی، کار و تلاش، تقسیم کار، تعهدات اجتماعی (همبستگی، مسئولیت اجتماعی، پرداخت حقوق اجتماعی و استقلال ملی )، مشارکت ( فکری، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی)، ثروت و درآمد و توزیع نرمال آن، قدرت سیاسی، سلامت جسمانی و روانی، کاهش نقش دولت و....که به صورت تفصیلی و روشن تر باید مستقلاً بدان پرداخت.
جمع بندی و نتیجه گیری
ماهیت پیشرفت بر تغییر در زندگی فردی و اجتماعی استوار است. تغییر در زندگی فردی به سمت کمال خود را به صورت توسعه وجودی انسان نشان می دهد. این پدیده انسانی خود را در فرآورده های انسانی در قلمرو زندگی علمی، اخلاقی، فرهنگی، هنری و اقتصادی نشان خواهد داد. به صورت طبیعی برون دادهای انسانی در طول تاریخ در ظرف نهاد های اجتماعی ذخیره می شود. این ذخایر انسانی به صورت علم و ثروت و غیره در خدمت تحقق تمایلات فطری انسان های آینده قرار می گیرد. انباشت تدریجی فرآورده های فطرت آدمی در نهادهای اجتماعی باعث می شود که ظرفیت ثابت این نهادها با لزوم تغییر برای افزایش ظرفیت و قابلیت روبرو شوند. تغییر ظرفیت نهاد های اجتماعی آن گاه که به وسیله انباشت فرآورده های کمال طلبانه فطری ایجاد می شود به معنای تکامل اجتماعی خواهد بود. این در صورتی است که قوای حیوانی تحت مدیریت قوای انسانی در خدمت تحقق تمایلات فطری آدمی باشد. اما اگر قوای انسانی تحت مدیریت قوای حیوانی در خدمت تحقق تمایلات فطری انسان قرار گیرند انباشت فراورده های آن در مسیر زندگی نهادهای اجتماعی را به سمت عقب ماندگی دچار تحول و تغییر خواهد کرد. در این حالت بهره برداری انسان های آینده از انباشت ذخایر در نهاد های اجتماعی باعث شکل گیری فطرت ثانوی برای انسان می شود. فطرتی که انسان را به زندگی حیوانی تر خواهد برد.
به نظر می رسد الگوهای غربی توسعه چنین نتیجه ای را در پی داشته است. قوای حیوانی در خدمت تحقق حداکثری لذت طلبی مادی قرار گرفته است و به همین دلیل زندگی اقتصادی نقش مدار و رهبر سایر نظام های زندگی را عهده دار شده است. بر اساس این تحلیل توسعه غربی به عقب ماندگی حقیقی شبیه ترخواهد بود. چنان که اندلس اسلامی آن گاه که به انحطاط کشیده شد به اسپانیای غربی تبدیل شده است.
عوامل پیشرفت را باید در سعه وجودی و افزایش ظرفیت داشته های فطری آدمی یعنی قوای انسانی از قبیل عقل و زندگی اجتماعی و نیز افزایش روزافزون مدیریت قوای انسانی بر قوای حیوانی و نباتی جستجو کرد. بنابراین برنامه ریزی برای پیشرفت به معنای برنامه ریزی برای تعالی قوای انسانی و نیز تسلط قوای انسانی بر قوای حیوانی و نباتی خواهد بود.
بر این اساس است که نظام تعلیم و تربیت هسته مرکزی، مدار و رهبر سایر نظام های زندگی خواهد بود. بنابراین بر اساس الگوی غربی توسعه، نظام آموزشی مثل نظام سیاسی با ملاک های اقتصادی توفیق سنجی می شود. در حالی که در نظریه اسلامی پیشرفت نظام های اقتصادی و سیاسی با معیار های نظام تعلیم و تربیتِ انسان که خود را در خلاقیت و نوآوری، فضائل اخلاقی، مشارکت، آزادی مسئولانه، توزیع نرمال درآمد و غیره نشان می دهد توفیق سنجی می شود. بر این اساس راهبرد اسلامی پیشرفت توسعه ظرفیت های انسانی با به کارگیری همه نظام های زندگی است. این رویکرد را نباید با راهبُرد توسعه انسانی متداول برابر دانست. زیرا راهبُرد توسعه انسانی در چهارچوب نظریه غربی توسعه مطرح شده است که توسعه انسانی به معنای توسعه ظرفیت های اقتصادی و تولیدی انسان است که از این منظر نظام تعلیم و تربیت باید در خدمت نظام اقتصادی قرار گیرد.
در یک جمع بندی اساسی، پیشرفت به معنای پیشرفت صرفاً مادی و ظاهری نیست بلکه یک واقعیت متعالی و معنوی است که با بهتر شدن «انسان ها» تحقق پیدا می کند. این واقعیت متعالی با مفهوم حیات طیبه برابر است و حیات طیبه یعنی تأمین همه خیرات مورد علاقه انسان، یعنی سعادت دنیا و آخرت، یعنی نیل به آرامش و آسایش، یعنی زندگی گوارا.
هدف محوری همه مبارزاتی که ملت ایران به رهبری امام(ره) انجام داد تا انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و همه تلاشهایی که بعد از پیروزی انقلاب در کشور انجام شد، شکل گیری حیات طیبه اسلامی بوده و هست. بازتولید حیات طیبه ی اسلامی در کشور ما می تواند الگویی برای دنیای اسلام شود.
یک تذکر مهم
جمهوری اسلامی ایران در طول حیات بیش از سی و هشت ساله ی خود توانسته با مجموعه ای از سازو کارهای فرهنگی ـ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و دفاعی خود، گام های به هم پیوسته ای را در روند تکاملی پروژه پایان ناپذیر «نظام اسلامی» بردارد. «جمهوری اسلامی» در نگاه حکیمانه رهبر انقلاب اسلامی به معنای «حرکت عمومی» مردم به سمت آرمان هاست. بنابراین، تلقی های ساده انگارانه «جمهوری اسلامی» به معنای حاصل جمع جمهوری به علاوه اسلام و نیز «جمهوری به عنوان ظرف و اسلام به عنوان مظروف» با حقیقت جمهوری اسلامی فاصله های فراوانی دارد. این دسته از تلقی ها بیش از آنکه بتواند ماهیت جمهوری اسلامی را نشان دهد مکانیزم های جدا انگاری «اسلام و جمهوری» را به رخ می کشند. براساس رویکرد رهبر معظم انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ماهیت واحدی است از سنخ مرکب های شیمیایی که نظراً و عملاً ماهیت تکاملی دارد. بنابراین آنچه که ما اینک به آن آگاهی داریم آغاز حرکت جمهوری اسلامی و نیز «جهت» حرکت آن است و نه پایان آن، زیرا جمهوری اسلامی دارای یک ماهیت ذومراتب و در حال تغییر تکاملی پایان ناپذیر به سمت اهداف الهی است. در یک نگاه عمیق تر، پیشرفت اسلامی لازمه منطقی جمهوری اسلامی است. برای فهم ماهیت جمهوری اسلامی باید بدانیم ما با یک واقعیت در حال جریان به سمت اهداف الهی روبرو هستیم که در کامل ترین و پیشرفته ترین حالتِ خود، به سر منزلگاه مقصود یعنی حکومت مهدوی(عج) منتهی خواهد شد. ان شاءالله
نظر شما