۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹

بازخوانی مهر؛

شعر عرب و جبران خلیل جبران/ بیشتر مردم، بازیچه انگشتان روزگارند

شعر عرب و جبران خلیل جبران/ بیشتر مردم، بازیچه انگشتان روزگارند

جبران خلیل جبران، نامی آشنا در عرصه ادبیات عرب است؛ شاعر و ادیبی لبنانی که در مانند چنین روزهایی چشم از جهان فرو بست؛ اما شعر و ادبیاتش پابرجا ماند.

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: او در سال ۱۸۸۳ میلادی به دنیا آمد، در تهیدستی بزرگ شد و از آموزش‌های رسمی‌بی‌بهره ماند. دوازده ساله بود که به دلیل مشکلات مالی پدر و به زندان افتادن او،  به همراه مادر، برادر و خواهرش آواره شدند و مدتی را در منزل این و آن سپری کردند؛ تا اینکه مادر تصمیم گرفت لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرده و در بوستون ساکن شود. پدرش مخالف این سفر بود و آنان را همراهی نکرد.

جبران در بوستون به دستفروشی و دوره گردی مشغول شد تا نان آور خانواده باشد، اما در عین حال این فرصت را یافت که امکان تحصیل را در نوجوانی بیابد و از همان ابتدا، ذوق ادبی و هنری خود را نشان داد و به ادبیات و شعر و هنر علاقه مند شد؛ این در حالی بود که البته برادر و خواهرش، امکان تحصیل نیافتند.

سال‌ها گذشت و جبران، هر از گاهی به لبنان می‌رفت تا زبان عربی خود را کامل کند و البته مجددا نزد خانواده باز می‌گشت.

در این سال‌ها، او مرتبا می‌نوشت و شعر می‌سرود و البته این توفیق را یافت تا بخشی از اشعار، داستان‌های کوتاه و نثرهای ادبی خود را به زبان عربی یا انگلیسی منتشر کند که کتاب‌هایی مانند «اشک و لبخند»، «سرگردان» و «شن و دریا» (یا ماسه و کف) از آن جمله است:

وَ أکثَرُ النّاسِ آلات تُحَرِّکُ‌ها
أصابِعُ الدَّهرِ یَوما ثُمَّ تَنکَسِرُ

(... بیشتر مردم، بازیچه ی انگشتان دست روزگارند که روزی آن‌ها را به حرکت وا می‌دارد و دیگر روز، می‌شکند...)

همچنین شعر «اولین شاعر جهان»، از معروف ترین شعرهای اوست که نشان دهنده اوج تخیل جبران خلیل جبران در اوایل قرن بیستم است:

اولین شاعر جهان
حتما بسیار رنج برده است
آن گاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت
و کوشید برای یارانش
آن چه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده
توصیف کند
و کاملا محتمل است که این یاران
آن چه را که گفته است
به سُخره گرفته باشند

همان اوایل قرن بیستم بود که مادر، برادر و خواهرش بر اثر ابتلا به سل درگذشتند و وی تنها عضو بازمانده از خانواده شد. سال ۱۹۲۳ و با انتشار کتاب «پیامبر»، او به اوج شهرت جهانی خود دست یافت و در چند سال بعد نیز، تعداد کتاب‌های منتشر شده از او به عدد پانزده رسید. پس از آن بود که بسیاری از آثار او به زبان‌های دیگر ترجمه شد و البته استقبال از شعر و ادب جبران در ایران هم باعث شد تا آثارش به فارسی برگردان و به دفعات، منتشر شود؛ آثاری که "عشق"، کلیدواژه مشترک آن‌ها و برگردان دکتر حسین الهی قمشه‌ای از کتاب انگلیسی «پیامبر» او، مشهورترین ترجمه‌هاست:

اگر زمستان بگوید
بهار در قلب من است
چه کسی باور می‌کند؟
در هر نقطه ای، عشقی نهفته است

در شعر دیگری می‌سراید:

امروز به پایان می‌رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی‌گویم
فردا روز دیگری ست
فقط می‌گویم
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم...

بنابراین می‌توان گفت که «عشق»، مهم ترین کلیدواژه شعر و ادب جبران خلیل جبران است:

ای کاش می‌توانستم بگویم
که با من چه می‌کنی
تو جانی در جانم می‌آفرینی
تو تنها سببی هستی
که به خاطر آن
روزهای بیشتر
و سهم بیشتری
از زندگی می‌خواهم
تو به من اطمینان می‌دهی
که فردایی وجود دارد...

همچنین در شعر معروف دیگری با عنوان «حسّ غریب» چنین سروده است:

" ...

من خودم بودم و هر پنجره‌ای
که به سبزترین نقطه ی بودن وا بود
و خدا می‌داند
بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگی ام می‌فهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
که رَوَم تا درِ دروازه ی نور
تا شَوَم چیره به شفّافی صبح
به خودم می‌گفتم
تا دم پنجره‌ها راهی نیست

من نمی‌دانستم که چه جُرمی‌دارد
دست‌هایی که تهی ست

و چرا بوی تعفّن دارد
گل پیری که به گلخانه نَرُست
روزگاری ست غریب

...

من چه خوشبین بودم
همه اش رؤیا بود
و خدا می‌داند
سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

از جبران خلیل جبران به جز شعر، نثرهای ادبی و جملات قصار متعددی هم به یادگار مانده است:

«انسان‌ها بر دو گونه‌اند: یکی، او که در تاریکی بیدار است و دیگری، او که در روشنایی خواب است.»

  «می‌توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم‌های گیتار را باز؛ اما کدامیک از شما فرزندان آدم، خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟»

«درختان، شعرهایی هستند که زمین بر آسمان می‌نویسد و ما آن‌ها را بریده و از آن‌ها کاغذ می‌سازیم تا نادانی و تهی مغزی خویش را در آن‌ها به نگارش درآوریم.»

«و کدامین ثروت است که نگاه دارید تا ابد؟ آنچه امروز شما راست، یک روز به دیگری سپرده می‌شود. پس امروز به دست خویش بخشش کنید، باشد که شهد گوارای سخاوت، نصیب شما گردد؛ نه مرده ریگی وارثانتان.»

جبران خلیل جبران سرانجام در مانند چنین روزهایی یعنی در روزهای میانی ماه آوریل سال ۱۹۳۱ میلادی، چشم از جهان فرو بست و پس از انتقال جسدش به لبنان، در این کشور به خاک سپرده شد؛ اما شعر و ادبیات او به ویژه نزد شاعران و ادیبان عرب، تداوم یافت و تاکنون نیز از او به عنوان شاعر و ادیبی جریان ساز در حوزه ادبیات عرب نام می‌برند و مردم لبنان نیز او را از مفاخر خود به شمار می‌آورند.

و این، جادوی حروف و کلمات و البته جادوی شعر و ادبیات است.

کد خبر 3951621

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha