۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۴:۳۷

توسط انتشارات جهان کتاب؛

«رودخانه میستیک» به چاپ دوم رسید

«رودخانه میستیک» به چاپ دوم رسید

رمان «رودخانه میستیک» نوشته دنیس لیهان با ترجمه نادر ریاحی توسط انتشارات جهان کتاب به چاپ دوم رسید.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «رودخانه میستیک» نوشته دنیس لیهان با ترجمه نادر ریاحی به تازگی توسط انتشارات جهان کتاب به چاپ دوم رسیده است. این کتاب پنجاه و سومین عنوان مجموعه پلیسی نقاب است که توسط این ناشر چاپ می شود.

این رمان در سال ۲۰۰۱ منتشر شده و همان سال برنده جایزه دیلی شد. کلینت ایستوود هم در سال ۲۰۰۳ یک فیلم اسکاری با اقتباس از آن ساخت که موجب تحسین بسیاری از گروه های مختلف منتقد و مخاطب شد. چاپ اول ترجمه این رمان در سال ۹۴ توسط جهان کتاب راهی بازار نشر شد که گفتگویی هم با مترجم آن (اینجا) انجام شد.

دنیس لیهان در زمان خلق این اثر ۳۸ ساله بوده و با این‌که این هفتمین کتاب او از حیث تقدم زمانی است، اما بسیاری آن را مهم‌ترین کار وی دانسته‌اند. در بسیاری از نشریات ادبی و نقدهای هنری، او را «همینگوی نسل ما» خوانده و کارهایش را با جان گریشام مقایسه کرده‌اند. تقریباً تمامی کتاب‌های لیهان توسط کارگردانان بزرگ سینمای امریکا به فیلم‌هایی ماندگار و کلاسیک بدل شده‌اند.

خلاصه داستان این رمان به این ترتیب است: هنگامی که آن‌ها بچه بودند، شان، جیمی و دِیو با هم رفیق شدند. اما بعد ماشین غریبه‌ای از راه رسید. یکی از بچه‌ها سوار ماشین شد و دو تای دیگر نشدند. و بعد اتفاق وحشتناکی افتاد. اتفاقی که به رفاقت آن‌ها پایان داد و آن سه پسر را برای همیشه عوض کرد. ۲۵ سال بعد، حالا شان یک کارآگاه پلیس است. جیمی یک زندانی سابق است که صاحب یک بقالی شده و دِیو برای حفظ زندگی و دور نگاه داشتن هیولای درونش دست و پا می‌زند. هیولایی که او را به کارهای وحشتناک وامی‌دارد. وقتی جسد دختر جیمی پیدا می‌شود، تحقیقات شان، که مأمور رسیدگی به این پرونده است، او را با جیمی سرشاخ می‌کند. کسی که سابقه جنایی‌اش او را به سوی انتقام و اجرای شخصی عدالت سوق می‌دهد. و حالا این دِیو است که در شب کشته شدن دختر جیمی، با لباس سراسر خون‌آلود به خانه می‌رسد ...

دنیس لیهان نویسنده این اثر، در نوشته هایش، خود را این گونه معرفی کرده است: «من قبل از نویسنده شدن، مدتی به عنوان مشاور در مرکز کمک به عقب‌ماندگان ذهنی و همچنین مرکز سوء‌استفاده از کودکان کار می‌کردم. بعد مدتی به کار رانندگی تاکسی و لیموزین پرداختم. سپس به شغل گارسونی همراه با پارک کردن ماشین‌های مشتریان در پارکینگ رستوران رو آوردم. بعد از آن بود که به سراغ کار صندوقداری در یک کتابفروشی رفتم. در کنار تمام این‌ها، انبارداری و بار زدن کامیون‌های میوه و سبزیجات شغل ثابت من بود.»

در قسمتی از رمان «رودخانه میستیک» می خوانیم:

شـان احساس کرد خون به سر و صورتش دوید و به‌شدّت داغ و سرخ شد. به تندی گفت: «اون توی صحنه جرم چه غلطی می‌کنه؟ »

«نمی‌دونم والله، ... من چی بگم؟ داره تقلا می‌کنه که بیاد داخل.»

«عقب نگهش دارید، به‌ هیچ‌وجه نگذارید بیاد توی پارک. روان‌پزشک توی صحنة جرم داریم؟»

«توی راهه. هنوز نرسیده.»

شـان چشم‌هایش را بست. همه در راه بودند. گویی همه آن‌ها با هم پشت یک ترافیک جهنمی نشسته و او را در صحنه تنها گذاشته بودند.

«پدر رو یک جایی بیرون بنشانید و با دادن آب خنکی آرام کنید تا روان‌پزشک برسه. می‌دونی که چطوری؟»

«بله قربان، بلدم. اما اون سراغ شما رو می‌گیره.»

«من؟»

«می‌گه با شما رفیقه. می‌گه یکی بهش گفته شما این‌جایید.»

«نه، نه، نه. نگاه کن ...»

«قربان با خودش چند تا آدم آورده.»

«آدم آورده؟ یعنی چی؟»

«یک مشت آدم‌های وحشتناک، تهِ خلاف، نصفی‌شون کوتوله و چاق‌اند و بقیه‌شون هم شبیه اون‌ها. یعنی یه‌جورایی همشون شبیه به هم هستند.»

شـان گفت: «برادران ساواج. گندشون بزنن! وحشی‌های بالفطره، من دارم می‌آم.»

چاپ دوم این کتاب با ۵۵۶ صفحه و قیمت ۴۰ هزار تومان عرضه شده است.

کد خبر 4138462

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha