به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر خطبه های نماز جمعه این هفته هامبورگ به امامت آیت الله رمضانی امام و مدیر مرکز اسلامی هامبورگ است که در ادامه می خوانید؛
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الحمد لله الذی لا مُضادّ له فی مُلکه و لا مُنازِعَ لَهُ فی أمره. الحمدالله الذی لا شریک لَهُ فی خلقه ولا شبیه لَهُ فی عَظَمَتِه (جزء من دعاء الإفتتاح) وصلّی الله علی سیدّنا ونبیّنا محمّد صلّی الله علیه وعلی آله الطاهرین واصحابه المنتجبین.
عبادالله ! أُوصیکم و نفسی بتقوی الله و اتّباع امره و نهیه.
مسألۀ فضایل و رذایل اخلاقی از مباحث مهمی است که در قرآن کریم مورد تأکید جدّی قرار گرفته، و آیات بسیاری دربارۀ این موضوع وارد شده است. به این معنی که چه اموری برای نفس آدمی فضیلت شمرده می شود و چه چیزی برای آن رذیلت و پستی دانسته می شود؟ و همچنین ملاک فضایل و رذایل از دیدگاه قرآن چیست؟ و موضوع دیگر آنکه آیا در قرآن مصادیقی برای فضائل و رذائل آورده شده است؟ و از منظر قرآن کریم این موضوع تا چه اندازه ای اهمیت دارد؟
مصادیق فضایل و رذایل اخلاقی از منظر قرآن کریم
در پاسخ به مسائلی که طرح شده است به اجمال می توان گفت: قرآن کریم دربارۀ همۀ موارد ذکر شده مباحث دقیق و عمیقی را بیان نموده است که در جای خود می تواند به عنوان موضوع بحث مورد توجّه محققان و متخصصان قرار گیرد، امّا آنچه که در این مختصر به دنبال آن هستیم بررسی برخی از مصادیق فضائل و رذائل می باشد، که یکی از مصادیق رذایل اخلاقی در قرآن مجید، «تکبّر و استکبار» شمرده شده است.
قبل از پرداختن به موضوع مورد اشاره، باید دانسته شود که «فضیلت» هر صفتی است که آدمی را به کمال می رساند و باعث رشد و ترقی و تعالی و تکامل او می شود. لذا از منظر قرآن کریم اوصافی مانند: حکمت، عفت، شجاعت، عدالت، صداقت، صبر، شکر، عفو، بخشش، استقامت و ... جزء فضایل شمرده می شوند. همچنین از منظر این کتاب نورانی «رذایل» اخلاقی به اوصافی گفته می شوند که انسان را از مسیر عقل و فطرت منحرف می سازد، و آدمی را در مسیر ذلت، گمراهی و ظلم و ستم، انحطاط، پستی و ... که مانع رشد و تکامل است، قرار می دهد. به همین جهت قرآن کریم اوصافی همانند: حسادت، تکبر، حرص، خیانت، دروغگویی، تهمت، غیبت، بدبینی و ... را از رذایل اخلاقی دانسته است.
تکبّر از صفات رذیله
موضوع تکبّر از جمله صفات رذیله است که در قرآن کریم به عنوان ریشۀ بسیار و یا تمامی بدبختیها و صفات زشت انسانی دانسته شده است. این واژه از ریشه «کبر»می آید و به معنای آن است که فرد خودش را بالاتر از آنچه هست بداند و گمان کند که از دیگران بزرگتر است.[۱] مرحوم راغب اصفهانی در تبیین این واژه می نویسد: «التَکبُّر: هذِه صفةٌ لا یستحقَّها إلا الله تعالی، و مَن ادعاها مِن المَخلُوقِینِ فَهُو فیها کاذِب؛ فقط خدای متعال است که مستحق تکبر و بزرگی است و هر کسی غیر از خدای متعال ادعای بزرگی کند در ادعایش کاذب و دروغگو است».[۲]
«کبر» به عنوان یک حالت نفسانی وقتی در انسان ظهور کند، به آن تکبّر گفته می شود، که این حالت یک نوع بیماری، صفت رذیله و پست برای نفس انسان است. چرا که مطابق آراء علمای اخلاق، شخصی که دارای این حالت نفسانی است دچار عُجب و خودبرتربینی شده است. زیرا در صورت بروز و ظهور این حالت، انسان هم خود و هم کارهای خود را بزرگ می بیند. به همین جهت قرآن کریم در بسیاری از آیات، ضمن اشاره به مفاسد استکبار و بدبختی های ناشی از «تکبّر» آثار سوء آن را به صورت مکرّر مورد تأکید قرار داده است. از جملۀ آن آثار، می توان به سرپیچی کردن «ابلیس» از فرمانی الهی ـ مبنی بر سجده و تعظیم بر حضرت آدم(ع) که ناشی از «کبر» و «استکبار» او می باشد ـ اشاره نمود. لذا خدای تعالی در این خصوص می فرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین؛ و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید! همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد».[۳] به همین جهت در اثر این نافرمانی خدای سبحان خطاب به ابلیس فرموده است: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین؛ گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حقّ نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی!».[۴]
با توجه به آیاتی که مورد اشاره قرار گرفت، در حقیقت این نافرمانی نخستین گناهی است که در جهان به وقوع پیوست. گناهی از سوی ابلیس که به تعبیر حضرت علی(ع) پس از شش هزار سال عبادت، به خاطر اظهار یک تکبّر تمام اعمال و عبادات خود را نابود ساخت. زیرا آن وجود نورانی(ع) در این باره فرموده است: «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یُدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَة؛ از کاری که خدا با ابلیس کرد، درس بگیرید؛ چه، کار دراز مدت و کوششهای توانفرسای او را به سبب لحظه ای تکبّر، باطل ساخت. او شش هزار سال خدا را پرستش کرده بود که معلوم نیست آیا از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت».[۵]
به کفر کشیده شدن انسان در اثر تکبر
یکی از مهم ترین پیام های مهم آیاتی که دربارۀ استکبار ابلیس مورد اشاره قرار گرفت آن است که خطر تکبر به اندازه ای است که انسان را در مسیر «کفر» قرار می دهد، چه اینکه در این آیه «أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین» این موضوع مورد تبیین قرار گرفته است؛ و همین امر عاملی شد که لباس عزّت از تن ابلیس کنده شده، و لباس ذلّت و خواری بر او پوشانده شود. زیرا امام علی(ع) در بیانی شگرف در این خصوص می فرمایند: «فَعَدُوُّ اللّهِ إِمامُ المُتَعَصِّبینَ، و سَلَفُ المُستَکبِرینَ، الَّذی وَضَعَ أَساسَ العَصَبِیَّةِ، و نازَعَ اللّهَ رِداءَ الجَبَرِیَّةِ، وَ ادَّرَعَ لِباسَ التَّعَزُّزِ، و خَلَعَ قِناعَ التَّذَلُّلِ؛ پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصّب ها و سر سلسله متکبّران است، که اساس عصبیّت را بنا نهاد، و بر لباس کبریایی و عظمت با خدا در افتاد، لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن در آورد».[۶] به همین جهت خدای متعال او را ذلیل، خوار و پست گرداند. همچنان که امیرالمؤمنین(ع) در این باره نیز فرموده است: «أَ لَا [یَرَوْنَ] تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً؛ آیا نمی بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبّرش تحقیر کرد و بر اثر بلند پروازی بی دلیلش، وی را پست و خوار نمود، از همین رو او را در دنیا مطرود ساخت و آتش برافروخته دوزخ را در آخرت برای او مهیا نمود».[۷]
عوامل بوجود آمدن حالت کبر در انسان
عواملی که منشأ و سبب «کبر و تکبّر» در انسان می شود، گوناگون و متنوع است. به این بیان که گاهی منشأ این حالت در آدمی مال است، گاهی مقام، گاهی علم، گاهی حب، گاهی نسب، و حتی گاهی عبادت می تواند سبب بروز تکبر شود. چه اینکه مرحوم فیض کاشانی در این باره نوشته است: « التکبر ... ثم قد یکون بالعلم، و قد یکون بالعبادة و الورع، و قد یکون بالحسب و النسب و الجمال و المال و القوة و کثرة الانصار و الاتباع؛ تکبّر [گاهی] به علم می باشد و گاه به عبادت و پرهیزکاری، و گاه به نسب و حسب و جمال و مال و قوّت و بسیاری مددکار و متابعان می باشد.».[۸]
روشن و واضح است که تکبّر علاوه بر مواردی که مورد اشاره قرار گرفت، اسباب دیگری نیز دارد. بدین بیان که برخی از بزرگان مانند «مرحوم ملاصدرا» منشأ اصلی کبر را جهل دانسته و در این خصوص نوشته اند: «الکبر من المهلکات ... و منشأه الاصلی هو الجهل».[۹]
سخن پایانی
با توجّه به اینکه کبر یک نوع بیماری خطرناک و مربوط به انسان است، از بین بردن آن بر انسان واجب و لازم می شود. لذا بدون شک انسان نمی تواند صرف آرزو کردن آن را از بین ببرد. «اعلم أنّ الکبر من المهلکات و لا یخلو أحد من الخلق عن شیء منه و إزالته فرض عین و لا یزول بمجرد التمنّی بل بالمعالجة؛ باید دانست که تکبّر از مهلکات است و هیچ یک از آدمیان از آن بدور نیست؛ از بین بردن تکبّر واجب است و تنها با آرزو کردن از بین نمی رود، بلکه با درمان از بین می رود».[۱۰] بلکه انسان باید در مقام عمل تلاش کند تا با این رذیله اخلاقی مبارزه نماید.
[۱]. الکبر وضع نفسه فوق قدره، و ظنّ الانسان بنفسه انه اکبر من غیره. (ر.ک: الراغب الاصفهانی، حسین بن محمد، الذریعة إلی مکارم الشریعة، ج۱، ص۲۱۴، تحقیق أبو الیزید أبو زید العجمی، القاهرة، دار النشر، ۱۴۲۸ق.)
[۲]. همان.
[۳]. البقرة/۳۴.
[۴]. الأعراف/۱۳.
[۵]. نهج البلاغة، الخطبة/۱۹۲.
[۶]. همان.
[۷]. همان.
[۸]. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، الحقائق - قرة العیون، ص۹۱، تحقیق محسن عقیل، قم، موسسه دار الکتاب الاسلامی، چ دوم، ۱۴۲۳ق.
[۹]. صدرالدین شیرازی(ملاصدرا)، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، ج۱، ص۴۴۳، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۳ش.
[۱۰]. فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی، المحجة البیضاء، ج۶، ص۲۵۲، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ چهارم، ۱۴۱۷ق.
نظر شما