۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۸:۱۸

احمدرضا یزدانی مقدم:

«وحی» در قلب مباحث فلسفه سیاسی در تمدن اسلامی قرار دارد

«وحی» در قلب مباحث فلسفه سیاسی در تمدن اسلامی قرار دارد

برگزیده نوزدهمین دوره کتاب سال حوزه گفت: در کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی» به این نتیجه رسیدیم که وحی در قلب مباحث فلسفه سیاسی در تمدن اسلامی قرار دارد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی: از منظر فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، خواجه نصیرالدین طوسی و صدرالمتالهین» تألیف حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدرضا یزدانی مقدم عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در نوزدهمین همایش کتاب سال حوزه به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد.

این محقق و نویسنده کشورمان در مورد نوآوری‌های کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی ...» اظهار داشت: کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی» از اندیشه و نظر بزرگان فلسفه و فلسفه سیاسی و از دانشمندان و مفسران گذشته تا حال فلسفه و فلسفه سیاسی بسیار استفاده کرده است و بر پایه همین تتلمذ و بهره گیری تفسیر جدیدی نیز ارائه کرده و نوآوری هایی هم داشته است.

وی اضافه کرد: تا آنجایی که اطلاع دارم در این اثر برای اولین بار برای ترتیب آثار فارابی در فلسفه سیاسی، دیدگاه جدیدی ارائه شده است. به دیدگاه و تحلیل فیلسوفان مسلمان درباره فلسفه سیاسی پرداخته شده است. نشان داده شده است که چگونه وحی در قلب مباحث فلسفه سیاسی در تمدن اسلامی قرار دارد و چگونه موضوعات و مباحث دیگر مقدمه آن و یا مترتّب بر آن هستند. نشان داده شده است که فارابی و ابن سینا در آثار خود دیدگاههای متفاوتی درباره وحی و پیامبر ارائه کرده اند. تلاش شده است که دیدگاههای متفاوت یادشده به یک نظریه جامع ارجاع شوند. نشان داده شده است که چگونه تحلیل وحی در اندیشه و آثار این فیلسوفان یک روند تکاملی را طی کرده است و چگونه فیلسوفان متأخر وامدار فیلسوفان متقدّم هستند و به پیوستگی اندیشه توجه شده است. به مناسبات موضوع وحی و پیامبری با حکومت و قانون و اجتماع و سیاست توجه شده است. نشان داده شده است که فیلسوفی مانند فارابی به وظایف حکومت مستقل از شخص حاکم پرداخته است. مفهوم تعقّل که می توان از آن با عنوان «چگونگی متحقق ساختن آرمانهای نظری در شرایط متحول انسانی، اجتماعی، فرهنگی، تمدنی و ...» نام برد پردازش شده است. به رابطه عقل و وحی، دین و فلسفه، دین و فلسفه سیاسی، دین و سیاست، دین و قانونگذاری پرداخته شده است. به چگونگی تفسیر متن وحیانی بر پایه نظریه های وحی اشاره شده است.

وی در مورد کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی» تأکید کرد: آیا ما باید منتظر می ماندیم تا دانشمندان غربی به ما بگویند که فارابی و ابن سینا و شیخ اشراق و نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین چه گفته اند؟ آیا ما باید منتظر می ماندیم تا دانشمندان غربی به ما بگویند «وحی» چیست؟ آیا ما باید منتظر می ماندیم تا دانشمندان غربی به ما بگویند چگونه و با چه ابزارهای مفهومی و امکانات نظری می توان وحی را تحلیل کرد؟ آیا ما باید منتظر می ماندیم تا دانشمندان غربی به ما بگویند نظریه پردازی درباره وحی چه ارتباطی به مسائل واقعی انسانی و اجتماعی و سیاسی دارد؟

یزدانی مقدم اظهارداشت: همین که طلبه ای از حوزه علمیه، آثار بزرگان فلسفه سیاسی را در ارتباط با موضوع وحی بازخوانی می کند؛ و در این بازخوانی، تفسیر جدیدی از فلسفه سیاسی اسلامی و متون و آثار مربوطه ارائه می کند؛ و بدون چالشی کردن و نام بردن، معمول تحلیل های رایج درباره فلسفه سیاسی اسلامی را نقد می کند و نادرستی آنها را نشان می دهد و بر زنده بودن و عملی بودن فلسفه سیاسی اسلامی تأکید می کند و نشان می دهد که بزرگان فلسفه سیاسی چگونه به واقعیتهای انسانی اجتماعی سیاسی توجه داشته و چه راه حلهایی برای مشکلات اجتماعی سیاسی عرضه داشته اند، دستاورد اندکی است؟ آیا اینکه با ارجاع به متون اصلی فلسفه سیاسی، مبانی نظری و ابزارهای مفهومی لازم برای بررسی ادبیات رایج درباره وحی و تفسیر متن وحیانی ارائه شود، قابل توجه نیست؟ آیا اینکه در ضمن عرضه مطالب مغفول بزرگان فلسفه سیاسی، درباره موضوع مورد بحث، در موارد لزوم دیدگاههای آنان نقد شود از رویکرد انتقادی و استقلال رای و نظر خبر نمی دهد؟

این استاد حوزه و دانشگاه درباره کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی» گفت: در این اثر، از جمله به این پرسش ها پرداخته شده است: فلسفه سیاسی چیست؟ وحی از دیدگاه فلسفه سیاسی چیست؟ چرا فلسفه سیاسی به وحی می پردازد؟ وحی چه جایگاهی در فلسفه سیاسی دارد؟ تبیین و تحلیل فلسفه سیاسی از وحی چیست؟ مناسبات فلسفه سیاسی با وحی چیست؟ فلسفه سیاسی با چه ابزارهای مفهومی و مبانی نظری وحی را تحلیل می کند؟ آیا در فلسفه سیاسی تنها یک نظریه درباره وحی وجود دارد و یا نظریه های متعدد و گوناگون؟ در صورت دوم آیا این نظریه ها قابل تجمیع و ارجاع به نظریه واحد و جامع هستند یا نه؟ آیا نظریه یا نظریه های یادشده در فلسفه سیاسی ثابت و منجمد بوده یا از یک حرکت استکمالی برخوردار بوده است؟ چگونه حکومت و قانون و اجتماع و سیاست با موضوع وحی ارتباط پیدا می کنند؟

وی در مورد اینکه فلسفه چیست؟، گفت: فارابی فلسفه را علم به موجودات می داند. علم به موجودات؛ از آن نظر که موجود هستند. وی در توضیح این تعریف، موضوعات و مواد علوم را برمی شمارد. موضوعات و مواد علوم عبارتند از: الهی، طبیعی، منطقی، ریاضی، سیاسی. از نظر فارابی؛ فلسفه، این موضوعات و مواد را استنباط می‌کند. از نظر فارابی هیچ چیزی از موجودات عالَم نیست مگر اینکه فلسفه در آن ورود کرده و غرضی از آن دارد و علمی از آن را به دست می دهد. این حوزه گسترده فلسفه، مقیّد به مقدار طاقت انسانی است. فلسفه حاقّ واقع، آن چنان که هست، را به دست نمی آورد بلکه واقع را به مقدار طاقت انسانی به دست می آورد. روش فلسفه هم قیاس و برهان است. بنا بر این تعریف؛ فلسفه سیاسی به معنای علم به موجودات سیاسی به مقدار طاقت انسانی با قیاس و برهان است.

یزدانی مقدم در مورد فلسفه سیاسی چیست؟، تصریح کرد: فلسفه سیاسی، دانش تحلیلی و انتقادی است. ناآشنایان با فلسفه سیاسی گاه گمان می کنند که فیلسوفان سیاسی و فلسفه سیاسی نویسان از سر بیکاری و کنجکاوی صرف، به مباحث و نظریات گذشتگان می پردازند. اینان فکر می کنند این پژوهشگران افکار و اندیشه ها و اندیشمندان سالیان گذشته را، که ارتباطی هم با امروز ندارند و به کار امروز نمی آیند، نبش قبر می کنند. حتی گاه از این دست مباحث نظری به عنوان مباحث نظری و بنیادی یاد می کنند و منظورشان «غیر عملی» و «غیر قابل استفاده» بودن دانش های نظری است. اینان باید بیاندیشند که اگر اندیشه و نظر کنار گذاشته شود مشکلات عملی بر چه پایه ای بررسی و تحلیل و مدیریت خواهند شد؟

وی افزود: آگاهان و آشنایان با فلسفه سیاسی می دانند که تفلسف سیاسی و فلسفه سیاسی نویسی و فلسفه سیاسی پردازی و ارجاع به اندیشه ها و نظریه های اندیشمندان بزرگ در واقع بازخوانیِ حال در آینه افکار و اندیشه های آنان و چاره جویی برای مشکلات امروز و استفاده از دانش و تفلسف و دستاوردهای نظری گذشتگان برای حل معضلات کنونی است. یک پژوهشگر فلسفه سیاسی برای پاسخ به نیازهای امروز است که به سراغ افلاطون و ارسطو و فارابی و ابن سینا می رود و از دستاوردهای فکر و نظر و اندیشه آنها به عنوان بنیان و ابزار و مصالح برای چاره جویی و پاسخگویی به مسائل و مشکلات زمان خود استفاده می کند. نمونه های راولز و هابرماس و اجتماع گرایان پیش چشم همه ماست و می بینیم که اینان چگونه برای پاسخگویی به مشکلات نظری و عملی مبتلابه خود از ارسطو و کانت و هگل و هابز و ... استفاده می کنند.

وی تأکید کرد: حال اگر ما خواهان علوم انسانی اسلامی هستیم؛ از کجا می خواهیم شروع کنیم؟ آیا می خواهیم از نقطه صفر یا ما قبل آن شروع کنیم؟ یا می خواهیم بر پایه دستاوردهای اندیشمندان بزرگ، دانش و اندیشه بشری را جلوتر برده و بر سرمایه دانش انسانی بیفزاییم؟

وی در پاسخ به این سؤال که فیلسوف کیست؟، هم گفت: فیلسوفان یونان، فیلسوف را «الهی» می‌نامیدند. فیلسوف کسی است که: آمادگی طبیعی برای فضایل خ لقی و نطقی داشته و اخلاق فضیلت یافته و این اخلاق در او استوار شده باشد. آموزش فلسفی این شخص دارای ترتیبات خاصی است. فیلسوف کامل باید علوم نظری را تحصیل کرده و توانایی به کارگیری آن، در دیگران، را داشته و بتواند فضایل نظری و عملی را با به کارگیری طرق سه‌گانه یقین، اقناع و تخیل در امت‌ها و مدینه‌ها ایجاد کند و بتواند، با وضع قوانین، شرایطی پدید آورد که فلسفه عملی وجود بالفعل پیدا کند. چنانکه باید طرق تحصیل سعادت؛ یعنی علوم نظری، فکرت، فضیلت خلقی و صناعت عملی در او، در بالاترین سطح، موجود باشد و بتواند گذشته از سعادت قصوی؛ خیرات این جهانی را نیز فراهم آورد.

این محقق و نویسنده کشورمان در مورد چیستی دین هم گفت: فارابی «ملّت» و «دین» و «شریعت» و «سنت» را مترادف معرفی می کند. بنا به تعریف فارابی؛ ملّت، آراء و افعال مقدّر و مقیّد به شرایط است. این آراء و افعال را رئیس اول برای اجتماع ترسیم می‌کند تا اجتماع را به هدف تعریف شده برساند. آرای تعریف شده در ملّت دو گونه است: آرای برهانی یقینی و نمونه ها و مثال هایی که حکایتگر آن آرای برهانی یقینی هستند. هر ملّتی که آرای یقینی و یا مثال آن را نداشته باشد، ملّت ضلالت است. ملّت فاضله شبیه فلسفه است و همچنان که فلسفه دو گونه است: نظری و عملی؛ ملت فاضله نیز دو گونه است: نظری و عملی. براهین آرای نظری ملّت، در فلسفه نظری قرار دارد و ملّت آن آراء را بدون براهین عرضه می‌دارد. همینطور کلیات بخش عملی ملّت، در فلسفه عملی قرار دارد و ملّت همان کلیات را متناسب با شرایط ارائه می‌کند. بدین ترتیب هر دو جزء ملت مبتنی بر فلسفه و راجع به آن است.

وی افزود: می توان نظر فارابی را این طور تقریر کرد: اگر دین یک دین صحیح و الهی باشد دارای یک هسته عقلانی است و عقاید نظری و احکام عملی آن با عقل سازگار است و به وسیله عقل پشتیبانی می شود و دارای استدلال عقلانی است؛ بنابراین می توان گفت این دین با ظاهر خطابی و اقناعی، برگشت به آن هسته عقلانی و پشتوانه های عقلانی و استدلالی عقلانی می کند و اگر چه ظاهر آن خطابی و اقناعی است اما در واقع از برهان عقلی برخوردار است؛ گرچه لازم نیست که آن برهان عقلی و استدلال عقلی را به مخاطبان عادی عرضه دارد.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در مورد معنای پیامبر از نظر فارابی گفت: در اندیشه فارابی؛ رئیس فاضل، یا فیلسوف است یا پیامبر. در برخی از آثار فارابی فیلسوفی غیر از پیامبری است گرچه این دو قابل جمع هستند. در برخی دیگر از آثار فارابی پیامبر، دست کم، یک فیلسوف است. در مبادی آراء اهل المدینة الفاضلة تفاوت پیامبر و فیلسوفان این است که در پیامبر افاضه عقل فعال از ناطقه به متخیله سرریز می‌گردد در حالی که در فیلسوف چنین نیست. پیامبر واسطه ای میان معقولات و جزئیات است، یعنی پیامبر از عقل فعال به وسیله ناطقه می‌گیرد و توسط متخیله آن را به جزئیات و احکام و خبرهایی در باره حوادث آینده، تبدیل می‌کند و به مردم تحویل می‌دهد. بنابراین موحی الیه، به معنای برخوردار از حقایق کلی، نخست فیلسوف است و سپس پیامبر. ویژگی های پیامبر هم ویژگی های یک فیلسوف است، البته این نکته تفصیل بیشتری از موضوع خواهد آمد که مجال آن در این گفتگوی کوتاه نیست.

وی افزود: از نظر فیلسوفان مسلمان انسان حقایق را از عقل فعال دریافت می کند و حقایق عقلی و کلی از عقل فعال به ناطقه نظری انسان، که قوه دریافت حقایق عقلی و کلی است، افاضه می شود. ممکن است این حقایق عقلی و کلی از ناطقه نظری به ناطقه عملی سرازیر شود که در این صورت، با توجه به ماهیت ناطقه عقلی، آن حقایق کلی ممکن است صورت جزئی نیز به خود بگیرند و اگر حقایق یادشده به متخیله سرریز شود، از آنجا که متخیله ادراک صورتهای حسی و جزئیات می کند، تبدیل به صورتهای جزئی می شود. فیلسوف و پیامبر هر دو، حقایق را از عقل فعال دریافت می کنند. دریافت حقایق در فیلسوف در سطح ناطقه نظری باقی می ماند و در پیامبر احیاناً از ناطقه نظری به ناطقه عملی و متخیله سرریز می شود. بنابراین به این معنا می توان گفت فیلسوف هم موحی علیه است و باز به این معنا می توان گفت پیامبر هم فیلسوف است بلکه پیامبر اول فیلسوف است و سپس پیامبر.

یزدانی مقدم در ادامه سخنانش گفت: اگر فرایندهای نخست دریافت حقایق در پیامبر، لحاظ نشود در آن صورت پیامبر جزئیات را دریافت کرده است. در این صورت از کلیات و طبیعت اشیاء خبر ندارد و فقط احکام جزئی و موردی را می داند. بنا بر این تحلیل؛ فیلسوف، فقط از مرحله نخست این فرایند برخوردار است و فرایند طی شده در پیامبری کامل تر و جامع تر است بنابراین پیامبر بر فیلسوف رجحان و برتری دارد. امکان دارد فیلسوفی که از حقیقت و هسته عقلانی و درون مایه و مقاصد دین آگاهی دارد؛ بر پیامبری که از این حقیقت عقلانی و مقاصد نهایی دین آگاهی تفصیلی و کافی ندارد ترجیح داده شود. چنان که در روایات نیز وارد شده است که علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل. یک وجه افضلیت می تواند نحوه آگاهی بر چگونگی حقایق دینی باشد.

وی با اشاره به اینکه فارابی اصطلاحاتی دارد که در این رابطه مفید است، اذعان کرد: او از فلسفه داخلی و فلسفه خارجی یاد می کند و در آثار خود گاه مضمون این مفاهیم را بدون نام بردن می آورد. منظور از فلسفه داخلی همانا درون مایه و حقیقت عقلانی فلسفه به همراه روش برهانی آن است. این فلسفه داخلی در نزد فیلسوف موجود است و فیلسوف نباید آن را بدون تمهیدات لازم در اختیار دیگران قرار دهد. مقصود از فلسفه خارجی، رویه بیرونی و خارجی و ظاهری فلسفه است که فیلسوف حقایق فلسفی را بدین صورت می آراید و به دیگران عرضه می دارد. چه بسا این رویه بیرونی و خارجی با غیر روش برهانی عرضه گردد. مثلاً با خطابه و جدل و منظور از به کارگیری این روش های غیر برهانی همانا جذب و اقناع و انگیزش مخاطبان است. می توان فلسفه برهانی یقینی را همان فلسفه معهود و فلسفه خطابی جدلی اقناعی را ملت یا دین به شمار آورد. بنابراین در این اصطلاح دین همان رویه ظاهری و بیرونی و خارجی فلسفه عقلانی برهانی است که برای جذب مخاطب و اقناع و انگیزش مخاطبان با ویژگی های لازم ارائه می گردد.

این محقق با تأکید بر اینکه تحلیل های گوناگون فارابی از چگونگی نسبت فیلسوف و پیامبر را می توان ناظر به انواع فیلسوفان و انواع پیامبران دانست، گفت: لازم به توجه است که فیلسوف نمونه و الگوی مورد نظر فارابی، خود یک پیامبر تمام عیار است و این مطلب هم از ویژگی هایی که برای فیلسوف کامل بر می شمارد بر می آید و هم از نمونه و الگوی سقراط که موحی الیه هم به شمار می آید؛ چه بسا بر اساس همین ویژگی ها و الگوها بوده است که در سنت فلسفه اسلامی برخی فیلسوفان، مانند سقراط و افلاطون و ارسطو، پیامبر به شمار آمده اند. با توجه به تفاوت هسته عقلانی دین و شکل ارائه آن هسته عقلانی به مخاطبان و تمدنها و فرهنگها و اجتماعات گوناگون ناگزیر میان اشکال و صورتهای ارائه دین تفاوت پیدا می شود. فیلسوفان که به آن هسته عقلانی مشترک و حقیقت این صورتها توجه دارند می توانند دین صحیح و حقیقی را در صورتهای گوناگون آن تشخیص داده و آن حقیقت مشترک را دریابند، اما غیر فیلسوفان به ظاهر متفاوت ادیان توجه کرده و چه بسا حقیقت ادیان الهی را متفاوت بیانگارند. این تحلیل فارابی، تحلیل مهمی است و از جوانب گوناگون لوازمی دارد و از جمله ضرورت نگاه فلسفی به دین و نقش فلسفه در فهم دین را خاطرنشان می کند.

کد خبر 4213252

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha