خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: بارزترین وجهه جنگ چهره سیاهی است که او به نام خود بر صورت زندگی برقرار میسازد. چهرهای چنان سیاه که گاه زندگی رنگی جز آن را نمیتواند بر تارک خود به تصویر کشیده شده ببیند و بیآنکه بداند و یا بخواهد تمام وجود خود را بر این رنگ تصویر شده میبیند.
جنگ را شاید حالا دیگر بتوان تجربهای مشترک میان تمامی اقوام و قومیتهای جهانی دانست و کمتر گروه انسانی و یا محدوده جغرافیایی را بتوان در دنیا یافت که از جنگ بهرهای نبرده و حرفی برای گفتن نداشته باشد اما در همین واقعیت نیز مراتبی هست.
بیایید به این سوال فکر کنیم که انسانها برای چه با هم میجنگند؟ برای خاک؟ برای مرزهای جغرافیایی؟ برای ثروت اندوزی؟ برای اثبات برتریهای قومیتی خود بر یکدیگر؟ یا برای چیزی که خود هم نمیدانند چیست؟ این آخرین عبارت را در جایی مانند خاورمیانه میتوان با راحتی و روشنی بیشتری جستجو کرد؛ جنگهایی برای چیزی که جنگجویانش نیز نمیدانند چیست.
داستان بلند «اعترافات» نوشته ربیع جابر نویسنده لبنانی که برگزیده جایزه بوکر عربی در سال ۲۰۰۹ و برگزیده جایزه ادبی پن در سال ۲۰۱۷ در بخش ترجمه شده است در زمره آثاری است که در جستجوی کشف و پاسخ به همین گزاره پایانی نوشته شده است. درباره نبردهایی که سربازانش نیز نمیدانند چرا در آن حضور دارند.
«اعترافات» روایتی از یک زندگی سرگشته است. یک زندگی در بستر جنگهای داخلی کشور لبنان که سرگذشت یک انسان از مسیری که به طور طبیعی قرار بر طی آن بوده است به سویی نامختوم تغییر میدهد. کودکی از دل یک نزاع خونین خیابانی در جریان جنگهای داخلی لبنان زنده بیرون میآید و در خانواده قاتل پدر و مادرش بزرگ میشود بیآنکه نه آنها بدانند چرا او را نجات داده و بزرگ کردهاند و نه خود او از این راز سر در میآورد اما یک چیز برای او مشخص است. او دیگر نمیتواند به همان شکلی زندگی کند که اگر در میان چنین معرکهای نمیبود میخواست. او زاده جنگ است و بزرگ شده با کینه و نفرت ناشی از آن. به هر دری که میزند تا بتواند از خود انسانی جداشده از جنگ بسازد، موفق نمیشود. او نمیتواند عاشق شود، نمیتواند درس بخواند، نمیتواند محبت پدری و مادری را لمس کند و حتی نمیتواند واقعیت گذشته خود را کشف کند. جنگ از او یک انسان بیحس شده ساخته، جنگی که نمیداند برای چه بوده و هرگز نیز راز بودنش در بسترش را کشف نمیکند. او در پایان خود را انسانی سترون شده مییابد که گرچه زندگی کم و بیش معمولی و شاید راحتی را برای خود تدارک دیده است؛ همچون جدول کلمات متقاطعی که خانههای خالی بسیاری دارد و البته چینش کلمات در سایر خانهها اجاره پر شدن به سایر خانهها را نمیدهد.
ربیع جابر در «اعترافات» بسیار ساده و در عین حال تلخ مینویسد. داستان او داستان تلف شدن چند نسل در دل یک خانواده است. داستان فرزندی که در جریان یک بازی دوستانه برای همیشه طعم زندگی و کودکی کردن را فراموش میکند، مادری که از غصه عشق ورزی نکردن دق میکند، پدری که خود را کوران جریان مکنده جنگ در مییابد و جنون از دست دادن فرزندش از او جنگجویی خونخوار میسازد، دخترانی که تقدیرشان را روزگار و خیابانهای جنگ زده لبنان ترسیم میکند و نوجوانی که نمیداند چرا تقدیر برای زندگی او چنین داستانی را رقم زده است.
جمع شدن تمامی این اتفاقات در دل یک روایت داستانی بار دیگر این مساله را پیش چشم میآورد که اتفاقی سیاه و تیره چون جنگ چگونه داستانی را رقم میزند که شروع کنندهاش خود اوست اما پایان دهندهاش الزاما خود او نیست. جنگ شروع کننده خوبی برای یک درام میتواند باشد اما پایان دهنده خوبی برای آن نیست و آنطور که انتظارش را میکشیم و یا درام سعی در ترسیم آن دارد، آن را به پایان نمیبرد.
ربیع جابر در «اعترافات» با درک چنین اقتضائی خود را به دل جنگ زده است و میداند که باید جایی قلم و درامش را تسلیم آن کند و این اتفاق درست در بخشهای پایانی داستان بلند او رخ میدهد؛ جایی که دیگر چیزی برای اعتراف نزد راوی کتاب باقی نمانده است و او تنها باید بگوید که جنگ پس از پایان چگونه قالبی تازه به زیست او داده است. شاید این تمثیل اغراق نباشد که نویسنده این اثر را مانند یک مینیاتوریست بدانیم که چنان ظریف و هنرمندانه سیاهی جنگ را ترسیم میکند که تلخی و سیاهی آن آرام آرام و بدون تزریق ناگهانی در کام مخاطب خود تهنشین شود و درست در جایی اثر میکند که شما صفحات پایانی داستان را ورق میزنید خود را در معرض چنین تلخی مییابید.
«اعترافات» روایتی تلخ اما خواندنی است از جنگ؛ جنگی که حاضران در آن تنها جنگجویانی هستند که از همان ابتدا میدانند سرنوشتی جز سیاهی و تباهی در انتظار آنها نیست؛ خواه آن را بپذیرند و یا خواه با سربه هوایی روی خود را از آن برگردانده و سعی کنند به افقهای دیگری در زندگی خیره شوند.
نظر شما