به گزارش خبرنگار مهر، رمان «وقتی آتشپاره وارد شهر میشود» نوشته کاترینا نانِستاد به تازگی با ترجمه رقیه بهشتی توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شده است. این اثر، دویست و چهل و دومین عنوان انتشارات آفرینگان است که نسخه اصلیاش در سال ۲۰۱۵ به چاپ رسیده است.
نویسنده استرالیایی این کتاب، داستانش را با محوریت زندگی یک دختربچه با الهام از داستانهای هانس کریستین اندرسن نوشته است. این کتاب در سال ۲۰۱۴ برنده جایزه پاتریشیا رایتسون شد.
داستان این رمان در سال ۱۹۱۱ در بورنهولمِ دانمارک جریان دارد. در آن سال، دنیا خیلی با امروز تفاوت داشته است. در آن روزها رفتار دخترها با پسرها فرق داشت و همه انتظار داشتند دخترخانمها، آرام و خانمانه رفتار کنند. معمولا با خشونت با کودکان رفتار میشد و خلاف امروز از کودکان بیخانمان و نیازمند هیچگونه حمایت و مراقبتی به عمل نمیآمد. کودکان دانمارکی تا دهه ۱۹۷۰، شش روز در هفته به مدرسه میرفتند و فقط یکشنبهها تعطیل بودند.
بورنهولم جایی که داستان کتاب در آن میگذرد، جزیرهای در دریای بالتیک است. این جزیره بین سوئد و لهستان قرار دارد و در زمان قدیم کاملا پرت و دورافتاده بود. این جزیره که بخشی از پادشاهی دانمارک است، به خاطر روزهای آفتابیاش، روستاهای ساحلی زیبا، کلیساهای گرد عجیب و غریب و شاهماهیهای دودیاش معروف است. این ماهیها از دریا صید میشوند و پس از آن، ساعتها در ساختمانهای مخصوص، روی شعلههای آتش آویزان میمانند تا آماده بشوند. آنها خیلی خوشمزهاند اما خیلیخیلی بوی ماهی میدهند...
داستان این کتاب ۲۰ فصل دارد که به ترتیب عبارت اند از: «بز سپاسگزار و قاشقهای سخنگو»، «خرگوش کوچولو، کتاب و اشکهای شور»، «بز و آلوخشک»، «سطل پرنده»، «آواز بوقلمونی و نقاشی فوقالعاده»، «حمام وحشیانه»، «گلولای ترسناک»، «دختر بزی و کِلاوس خوشحال»، «خرگوش کوچولوی شجاع»، «قیچی بدجنس»، «ماهیهای بوگندو»، «کلاس درس رفتارشناسی مادربزرگ»، «ویگو و دزد تخممرغ»، «دختر شکمو و معجزه کیک»، «تارت سیب بالدار»، «اتاق زیرشیروانی مخفی»، «خانواده موشهای بیچاره»، «شلوارک پفی فراری»، «خوشحالی سفر میکند» و «پیکنیک جادویی».
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
هنوز داریم کنار بندر راه میرویم که گربهای بهمان ملحق میشود. از حصار سنگی پایین میپرد و با سروصدای زیاد میومیو میکند. آنقدر خستهام که نمیتوانم بایستم و نازش کنم، اما به هر حال دنبالمان میآید. کِلاوس نخودی میخندد، اما نمیدانم چهچیزی برایش اینقدر خندهدار است. این حیوان فقط یک گربه سیاه و سفید معمولی است.
وقتی میپیچیم و راهمان را به بالای تپه ادامه میدهیم، دو گربه دیگر هم بهمان ملحق میشوند _ یک گربه نر گنده حناییرنگ و یک گربه خاکستری کوچولو و خوشگل. امشب ماه کامل است و فکر میکنم شاید گربهها بالای تپه با هم قرار دارند.
وقتی از جلوی مدرسه رد میشویم، یک عالم گربه دنبالمان راه میافتند، میومیو میکنند، دمهایشان را در هوا میچرخانند و تندتند دنبالمان میآیند. حالا کِلاوس بیاختیار میخندد و حرصم را درمیآورد. میایستم، بهطرفش میچرخم و دستهایم را میگذارم پشتم. گربهها بیشتر از همیشه میومیو میکنند و همدیگر را هل میدهند تا لای پاهایم بپیچند. در دریایی از موی گرمونرم و خُر خُر گیر کردهام.
فریاد میزنم: «چرا میخندی؟»
بچهگربه سیاهی از دامنم بالا میآید. آن را از دامنم جدا میکنم و جلوی صورتم میگیرم.
داد میزنم: «چرا اینهمه گربه دنبالمون راه افتادهن؟»
کلاوس میگوید: «ما نه! تو.»
این کتاب با ۱۹۸ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۳ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما