به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از بهروز فرنو، محقق و عضو هئیت مدیره بنیاد فردید با عنوان «قیام به تفکر ۱» است که در ادامه می خوانید؛
قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنه ان هو الا نذیر لکم بین یدی عذاب شدید ( آیه شریفه ۴۶ سوره مبارکه سبا )
بنده قبلا در مجموعه یاداشتهایی تحت عنوان "زمانی برای تفکر" که در جایی دیگر درج شد، سعی کردم نسبت به اهمیت تفکر حکمی و کلی، متناسب با وقت، زمان و روزگار کنونی، مطالبی را متذکر شوم و توضیح دهم که حسب رای اهل تفکر، برای مواجهه درست با مشکلات فعلی، ناگزیر از طرح مطالب کلی نسبت به زمان کنونی و پرسش از فلک زدگی در این عصر و زمان هستیم. چه آن گاه است که در سیر از جزء به کل و از کل به جزء، می توان به نحو اساسی به مسائل پرداخت.
استحضار دارید که فلک زدگی را متفکر فقید، مرحوم فردید در روزگار آخر الزمانی کنونی به غرب زدگی تعبیر کرده بود و با توجه به غلبه خود بنیادی و موضوعیت نفسانی در عصر جدید، طرح مطلب میکرد.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
واندر آن باده به صد گونه تماشا می کرد
راجع به دیدار، تماشا و جام جهان بین، وارد نمی شوم که از بحث دور می افتم. تنها به بیتی دیگر از حافظ لسان الغیب اشاره می کنم و یاد آور میشوم که تفصیل مطلب در درسگفتار های منتشر شده از آن سعید فقید تحت عنوان "غرب زدگی" آمده است.
دانی که چیست دولت، دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
و نیز بیتی می آورم از گلشن راز شبستری که معنای تفکر حکمی و طریقت آن را ابراز می کند.
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حال برگردیم به بحث اول، از آنجا که یادداشتهای «زمانی برای تفکر» با فاصله و بعضا تحت عناوین مختلف چاپ و در برخی سایتها درج شد، تصمیم گرفتم که بحث را به صورتی دیگر و در نسبتی مشخص تر با مسائل روز در اینجا تعقیب کنم.
مطلب اصلی این است که ما در چهلمین سال انقلاب با مشکلات و مخاطراتی مواجه شدیم که هر تحلیل، تصمیم و موضعی بدون لحاظ وضع کلی آدمی در این عالم و مقتضیات و شرایط فعلی انقلاب، می تواند بحران و تشویش خاطر را افزون کند و کشف سوء را به تاخیر اندازد. چه عالمی که خود در وضعیتی بحرانی است و انقلابی که دقیقا در شرایط "نه دیگر و نه هنوز" به سر وقت ما آمده است، اقتضای فکر و ذکر و تاملی خود آگاه نسبت به زمان و سیر تفکر دارد تا بتوان با تزکیه از فساد و اهتمام انقلابی، راهی برای این اضطرار جست و از ورای حجب زمانه به انکشاف حقیقت، دل بست.
راجع به زمانه «نه دیگر و نه هنوز»، با توجه به تاریخ تفکر و فلسفه، مارتین هیدگر در آثار متعدد بخصوص در مصاحبه با اشپیگل، وارد شده و مرحوم فردید آن اشارات را با توجه به مآثر اسلامی، بخصوص آیات و اخبار آخر الزمان، تفصیل داده و تفسیر کرده است. مطالبی که باید جدای این یادداشت به متن آن مراجعه کرد و اصل بحث را از درس گفتارها استفاده کرد. اما عرض بنده در اخص موضوع انقلاب است و مخاطرات امروز. در تفصیل مطلب اینجا "نه دیگر" به منزله آن است که نه تنها وقت خان سالاری و سلسله های پادشاهی استبدادی همچون قجر و پهلوی با انقلاب فرانسه و رفتن سر لویی شانزدهم زیر گیوتین، یا امضای فرمان مشروطیت در ایران، گذشته است، بلکه حتی زمان منورالفکری و لیبرالیسم حاکم بر اپوزیسیون از بعد مشروطه تا شکست نهضت ملی شدن نفت و حتی روشنفکری سوسیال بعد آن نیز با اختلافات مائو و سران شوروی و کلا تعارضات دنیای سوسیالیسم با ایده های اولیه آن، نیز به تاریخ پیوسته است.
شاهد مثال آن است که نه تنها غرب و لیبرالیسم رسمی در دولتهای انگلیس و آمریکا بعد از جنایات خود در دوره استعمار قدیم و امپریالیزم جدید، دیگر اعتباری در نزد ملل انقلابی ندارند، بلکه حتی حرکت های لیبرال و ناسیونال، همچون جبهه ملی هم از بعد کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به بعد اعتبار خود را از دست داده اند وحتی روشنفکری سوسیال هم با تعارضات خود قبل و بعد انقلاب نتوانست جایی در ایران و جهان باز کند و با سقوط شوروی و تجدید نظر در چین، به قول امام (ره) مارکسیسم هم به موزه تاریخ سیاسی پیوست. پس انقلاب اسلامی دقیقا یک اقتضای تاریخ در روزگار مسخ و نسخ نظام های پوسیده سلطنتی وحتی بحران مدرنیته، فروپاشی ایدئولوژی های جدید و تزلزل خودبنیادی بود. لذا در مقابله با مخاطرات کنونی، فکر ضد انقلاب برای بازگشت به سلطنت استبدادی و حتی سلطنت مشروطه لیبرال یا حتی دمکراسی سوسیال هم نحوی ارتجاع و بازگشت به چیزی است که وقت و اعتبار تاریخی آن گذشته است و به اوهام پیوسته است.
خب پس اشکال کار کجاست؟ اشکال کار در «نه هنوز» است. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها... «نه هنوز»به این معنی است که گرچه سنن پوسیده خان سالاری در نظامهای طاغوتی قدیم و خود بنیادی یا طاغوت مضاعف جدید و سیاستهای امپریالیستی در بحران هستند و وقت آنها گذشته است اما هنوز برای برطرف شدن حجاب آخرالزمانی خود بنیادی و فساد حاصل از آن و انکشاف حقیقت پریروزی و پس فردایی، راهی دراز در پیش است. اشکال کار آنجاست که ما تصور کردیم با فروپاشی نظام طاغوت، عادات طاغوتی و ابتلائات زمانه هم از میان می رود. حال آنکه بنا بر صریح اعتقاد شیعه ظهور تام و تمام حقیقت اسلام موکول انقلاب جهانی است و انقلاب اسلامی مرحله ای از مجاهدات برای نفی نظام طاغوت و بطلان حجب زمانه است.
خب اگر چنین است لازم می آمد که ما برای توفیق مبارزات با استکبار جهانی،به سمت نظام مستحکمتری به لحاظ سیاسی و اقتصادی می رفتیم که به آسانی در برابر تهاجمات اقتصادی مشکل پیدا نکند! ممکن است گفته شود که در انقلابهای چپ خصوصا به لحاظ اقتصادی، نظامهایی بسیار محکم و متمرکز ایجاد شد که فعلا اغلب آنها یا در مناسبات خود تجدید نظر کردند یا دچار مخاطرات شدید شدند. خوب در زمان انقلاب به همین دلیل دقیقا از جو روشنفکری چپ، حرکتی به سوی دفاع از انقلاب اسلامی آغاز شد، با این منطق که چون احزاب و دولتمردان کمونیست دچار خودبنیادی جمعی هستند و ایمان ندارند، در مقابل فشارهای اقتصادی دنیای سرمایه داری خود از امتیازات حزبی برخوردارند و فشار به طبقات محرومی می آید که آنها داعیه دار حمایت از آنان بودند. حال آنکه در نظام اسلامی به جهت غلبه ایمان این ابتلا پیش نخواهد آمد.
حالا بحث این است که اگر در چهل سال اول انقلاب یا در سه دهه اخیر، ابتلائاتی چون فساد در دولتهای مختلف و قائل شدن به امتیازات خاص حزبی، جناحی، قومی و قبیله ای پیش آمده باشد باید با آن چگونه مواجه شد؟
ببینید این که تصور شود به محض سقوط رژیم ستم شاهی، موضوعیت نفسانی و خود بنیادی در عین تزلزل، از جامعه ما رخت بر بسته، خیال خامی است. پس چه باید کرد و با فساد، خود بینی و خود رایی تاریخی این عالم، چگونه باید مواجه شد؟
آنچه که بر اساس آیه شریفه آغاز کلام، قیام به تفکر خوانده شده، در حقیقت تامل در خصوص این مسئله و چگونگی تزکیه نظری و عملی برای مواجهه با فلک زدگی است. مطلبی که سعی خواهد شد با استعانت از درگاه الاهی و در حد بضاعت با رجوع به معارف قدیم و جدید و کلام بزرگان، در ادامه یادداشتها به آن پاسخ داده شود. ان شاء الله.
نظر شما